پست های مشابه

madaran_sharif

. "این‌همه بچه! باید ماشین شخصی داشته باشین!" . مامان اولی بودم و #خوابگاه_دانشجویی کیلومترها با خونه‌ی پدری فاصله داشت؛ ماشین شخصی نداشتیم و با مترو حدود دوساعتی تو راه بودیم... کلی استرس داشتم نکنه گریه کنه بقیه اذیت بشن؟! و هربار نهایت تلاشم 10دقیقه جوابگو بود.😞 جامعه ما هم که دوست‌دار مادر و کودک! با اخم و نچ‌نچ از خجالتم در می‌اومدن.😐 درنتیجه از ترسم مسجد و هیئت هم نمی‌رفتم.😔 . مامان دومی که شدم حرفا بیشتر شد.😕 ماشین ندارید چرا بچه میارید؟! من معذرت می‌خوام که از شما و اهل محل اجازه نگرفتم.⁦✋🏻⁩😂 (تو دلم می‌گفتم البته😒) اما دیگه کمتر ذهنم درگیر این حرفا می‌شد؛ خصوصا که با سختی‌های درس و دانشگاه بزرگتر هم شده بودم. البته باز ناراحت می‌شدم...😔 خداروشکر خونه‌مون اون‌روزا حیاط‌دار بود و مجبور نبودم خیلی اینور و اونور ببرمشون.😁 به خودم یادآور می‌شدم که هرچه ایمانم روی تصمیمی که گرفتم بیشتر باشه، خودم هم پخته‌تر بشم، نباید حرف‌های دیگران قلقلکم بده! اصلا نباید ببینم و بشنوم! نه تشویق اون‌ها باعث بشه مصرتر بشم 😍⁦👌🏻⁩ و نه تخریب و تحقیرشون باعث دلسردی و سستی اراده‌م بشه.😩😟 . مامان سومی که شدم، سعی کردم بزرگتر بشم و به این حرفا بها ندم.🙃 از فامیل گرفته تا بقال سرکوچه، بندگان خدا هرکدوم نظری داشتن!🗣⁦👲🏻⁩⁦⁩⁦👷🏻‍♀️⁦👷🏻‍♂️⁩⁦⁩⁦👩🏻‍🍳⁩ البته همیشه احترامشونو داشتیم.☺️ انقدر مشغول خونه و بچه‌ها و استارتاپ بودم که اندک وقت باقیمانده‌م رو برای تحلیل و مرور این حرفا هدر نمی‌دادم! با خیال آسوده با سه تاشون مسجد و مراسم و پارک می‌رفتم.⁦👶🏻⁩⁦🧒🏻⁩⁦👦🏻⁩⁦ با مترو هرجا می‌خواستیم می‌رفتیم . الان که فکر می‌کنم میبینم اتفاقا از وقتی کمتر بها دادم بیشتر تشویق دریافت کردم😇: _ماشاءالله خداقوت! کمک لازم داری؟ بازم بیار👍🏻⁩ _به‌به چه بچه‌هایی! بفرمایید شکلات!😋 و... تو این ۶ ماه گذشته فقط یک بار کنایه شنیدم! وقتی که با اتوبوس می‌رفتیم مسافرت اونم دریا😍 آدم‌ها موقع پیاده شدن: _"این‌همه بچه! باید ماشین شخصی داشته باشن و سفر برن!😏" اعتراض به چی؟! با کلی خوراکی و اسباب بازی و قصه و...سرگرمشون کردیم و فقط صدای خنده و حرف زدن طبیعیشون بود نه جیغ جیغ! من و آقای همسر هم بدون اندک توجهی، به بحث سیاسی اجتماعیمون ادامه دادیم.☺️ بالاخره این جامعه باید بپذیره که داریم میریم به سمت داشتن یه جامعه عاشق مادر و کودک! "این‌همه بچه 😍 خوش اومدین بفرمایید قدمتون روی چشم و سر و کول ما😂" . ❗ادامه را در نظرات بخوانید❗ . #ط_اکبری #هوافضا_۹۰ #روزنوشت_های_مادری #حرف_مردم #مادران_شریف

06 بهمن 1398 16:20:32

0 بازدید

madaran_sharif

. #ر_ملک‌محمدی (مامان #محمدجواد ۱۵ساله، #محمد_باقر ۱۲ساله، #مجتبی ۵ساله و #میثم ۳ساله) بعد از تولد پسر سومم حال خوبی نداشتم. هم از لحاظ روحی و هم جسمی. خونریزی‌های شدید ماهیانه باعث شده بود که کم‌خونی حاد بگیرم؛ طوری که هر ماه باید یه سری دارو تزریق می‌کردم. حال روحیمم خوب نبود و کم‌خونی باعث شده بود خیلی زود رنج و حساس بشم و مدام خسته باشم. دکترها می‌گفتن این خونریزی‌های شدید، به خاطر وجود فیبروم در رحمه و تنها راه خلاصی از این خون‌ریزی‌ها اینه که رحم رو خارج کنند.😢 ولی ما به خاطر عوارض زیاد خارج کردن رحم، راضی نشدیم. توی اون حال و روزم، اصلاً به فرزند چهارم فکر نمی‌کردم... حتی یه جورایی از بارداری منع هم می‌شدم! تا این که تو این به نظر خودم، آشفته بازار من، خدا خواسته باردار شدم.😲😟🤨 حال و روزم خوب نبود وقتی فهمیدم که باردار هستم، حال و روز همسرم هم بدتر از من بود. رسماً می‌گفت من نمی‌خوام تو از دست بری.😵 چون دکتر متخصص انکولوژی متوجه شده بود که رگ‌های قلبم داره گشاد می‌شه و قلب به خاطر فشاری که روش بود، داره بزرگتر می‌شه. به همین خاطر دردهای شدید قلبی داشتم. غافل از این که... خدای مهربون‌تر از مادر، برای قوی شدن ما مدام برنامه داره برامون.😊 وقتی من و همسرم متوجه شدیم که خداوند دوباره به ما توفیق داده که یه امانت دیگه بهون بده، با تمام شوکه شدن و حال و روز بدمون، نه تنها ناشکری و بی‌قراری نکردیم بلکه شکر به جا آوردیم و به هم قوت قلب دادیم و گفتیم حتما حکمتی داره. و همین‌طورم بود... با باردار شدنم، خونریزی‌های شدید قطع شد و من نجات پیدا کردم از سرم زدن‌های ماه به ماه و قرص‌های آهن و تپش قلب و معده درد و... شاید باورتون نشه! اما من نه تنها از دست نرفتم بلکه قوی‌تر شدم. در طول بارداری یه سردرد کوچولو هم نگرفتم با اینکه روزه‌هام رو هم تونسته بودم بگیرم. بله! حق با شماست! تعجب آوره!! اما واقعا نجات من در بارداری بود... من چه جوری برنامه‌ریزی کرده بودم و برنامه‌ریز اصلی زندگی‌مون چه جوری؟؟!! از دید ما و با اطلاعات ما، بارداری برام سم بود در حالی که خداوند با عنایت خودش، برامون برنامه‌ی دیگه‌ای داشت‌... خدا ما رو بیشتر از خودمون و همه کس دوست داره. بهش اعتماد کنیم.😇 صلاح ما رو فقط کسی می‌دونه که ما رو خلق کرده. همیشه خدا برای بنده‌هاش، بهترین‌ها رو خواسته.❤️ الان ۳ سال از اون ماجرا گذشته. حالم شکرخدا خوبه. البته هم‌چنان زیر نظر متخصص انکولوژی هستم و با قرص و آزمایش تحت مراقبتم. #تجربه_مخاطبین #مادران_شریف_ایران_زمین

21 اسفند 1400 19:19:44

2 بازدید

madaran_sharif

. #پ_شکوری (مامان #عباس ۲سال و ۱۰ماهه و #فاطمه ۱سال و ۴ماهه) . زندگی دور از خانواده مادری سخته؟ معلومه که سخته... مخصوصا وقتی مامان شده باشی و قبلش هم هیچ تجربه‌ای از نوزاد و بچه کوچیک نداشته باشی😅 . . چهار سال پیش بود که عقد کردیم. یکی از دوستان همسرم ما رو به هم معرفی کردند. ما مشهدی بودیم و خانواده همسرم تهرانی. همشهری بودن خیلی برام مهم نبود. معیارهایی که برام مهم بود رو داشتن خداروشکر. به همین خاطر نه من و نه خانواده‌ام مخالفتی نداشتیم. . . اما تازه بعد از بچه‌دار شدن فهمیدم که دوری از خانواده چقدر سخته😢😢 (خانواده شوهرم تهران هستن اما خونه‌شون دوره از ما.) . وقتی عباس به دنیا اومد، مامانم اومدن تهران خونمون. تا کارهای مربوط به درمان زردی و عفونت ریه و ختنه و... انجام شد، یک ماهی طول کشید. بعدش مامانم برگشتن. همین حضور مامانم توی اون روزای بی‌تجربگی و پردلهره‌ی نوزادی خیلی کمک بزرگی بود خداروشکر. . بعدش هم تا الان، تقریبا هر دو ماه یکبار مامانم یکی دو هفته‌ای میومدن و میان پیشمون. دو ماه دلتنگی و دوری و بعدش یکی دو هفته خوشحالی و ذوق دورهم بودن😍 بچه‌ها هم توی مدتی که مامان جونشون هست، خیلی بهشون خوش میگذره. البته موقع رفتن تا چند روز دلتنگی و غصه دارن... . توی این سه سال بعد از بچه‌داری توی شهر غریب😅 گاهی شرایط خودمو مقایسه می‌کردم با اونایی که ماماناشون تهرانن یا حتی همسایه و هم‌محله‌ای هستن و غصه می‌خوردم و گله و شکوه که چرا من اون شرایطو ندارم؟😢 . گاهیم می دیدم بعضی دوستام مثلا توی یه کشور دیگه و دور از همه خانواده‌شون هستن و خیلی کم امکان دید و بازدید با خانواده‌هاشون رو دارن و باز خدا رو شکر می‌کردم. . کم‌کم فهمیدم وقتی نمیشه شرایطی رو تغییر داد، نباید غصه خورد براش. باید باهاش کنار اومد و از همون شرایط لذت برد... هیچ‌وقت همه لذتها با هم جمع نمیشه. تو این دنیا و همیشه و توی زندگی همممه آدما سختیایی هست. البته ممکنه نوعش و مقدارش متفاوت باشه. اما زندگی بدون سختی ممکن نیست... (لقد خلقنا الانسان فی کبد) . همین باور و پذیرفتن شرایط خیلی بهم کمک کرده... و البته باور به اینکه اگر خوب زندگی کنم و تو هر شرایطی به جای غر زدن، کار خودمو به بهترین نحو انجام بدم، یه روزی این سختی‌ها و غصه‌ها و دلتنگی‌ها تموم میشه و همه می‌تونیم پیش هم زندگی کنیم. شاد و خوشحال تا ابد... اگه خدا بخواد... . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

30 شهریور 1399 14:46:20

0 بازدید

madaran_sharif

. 🔸بخشی از مصاحبه مادران شریف با خبرگزاری تسنیم🔸 . ♦️تسنیم: امروزه با گسترش اینترنت، فضای مجازی بستر مناسبی برای تشویق مردم به فرزندآوری فراهم می‌کند بر این اساس نحوه فعالیت شما در اینستاگرام چگونه است؟ . ✅ در بحث تشویق مردم به فرزندآوری، با چند لایه رو‌به‌رو هستیم؛ لایه اول که در سطح قرار دارد، به‌وسیله تصمیمات و تبلیغات سیاست‌مداران شکل می‌گیرد، اما لایه عمیق‌تری هم وجود دارد که به باورها و نوع سبک زندگی مردم بازمی‌گردد. ما با این لایه عمیق، کار داریم و به همین دلیل از قالب تجربه‌نگاری و خاطره‌نگاری در اینستاگرام استفاده کردیم؛ در صفحه‌مان سبک زندگی خانم‌هایی را که با وجود داشتن چند فرزند، بانشاط و موفق هستند، انتشار می‌دهیم البته به‌شکلی که قابلیت الگوبرداری داشته باشد.😊 . انگاره غلطی که در جامعه به وجود آمده این است که فرزند👶🏻 بیشتر مساوی با به هم خوردن آرامش است! در حالی که ما در جهت رد این طرز فکر قدم برمی‌داریم، اتفاقاً مادر بودن باعث می‌شود خانم‌ها در ابعاد مختلف وجودی‌شان به‌صورت چندبعدی و تصاعدی رشد کنند. . ما به این اعتقاد رسیده‌ایم که اگر مادران چندفرزندیِ موفق به جامعه معرفی شوند،👌🏻 کم‌کم زمینه تغییر نگرش دیگر خانم‌ها نیز به وجود می‌آید. ما اصرار داریم الگوهایمان به‌طور دقیق شرایط اقتصادی‌شان را توضیح دهند تا مردم بفهمند که فرزندآوری لزوماً به امکانات مالی و اقتصادی زیادی نیاز ندارد.😉 از طرفی وقتی مخاطب بفهمد که این قضیه امکان‌پذیر است به این فکر می‌کند که "وقتی زندگی با چند فرزند لذت‌بخش‌تراست چرا به یک فرزند اکتفا کند؟!" . ♦️تسنیم: به‌عنوان سخن آخر، در بحث فرزندآوری چه توصیه یا درخواستی از مردم دارید؟ . ✅همه پیگیری‌ها و تصمیم‌گیری‌های ما توسط گروهی مستقل از مادران انجام می‌شود، درخواست ما از مردم این است که در انتشار تجربیات زیسته مادران موفق چندفرزندی به ما کمک کنند و اگر نمونه‌ای از مادران موفق چندفرزندی سراغ دارند، به ما معرفی کنند تا با آنها مصاحبه کنیم و تجربیاتشان را در اختیار دیگران بگذاریم چون جامعه، الگوهای موفق را می‌پذیرد و براساس آن جهت‌گیری می‌کند.👌🏻 . ما از تمام خانم‌هایی🧕🏻 که تجربیات مشابهی در این زمینه دارند، می‌خواهیم آن را به هر روشی که می‌توانند، چه حضوری و چه در فضای مجازی، در اختیار بقیه بگذارند، این کار باعث می‌شود تا در جامعه و خانواده‌ها در زمینه داشتن چند فرزند فرهنگ‌سازی بشود. . لینک مصاحبه کامل: https://tn.ai/2203103 . #مادران_شریف #مصاحبه #خبرگزاری_تسنیم

08 اسفند 1398 15:51:45

0 بازدید

madaran_sharif

. من همه‌ی حالت‌هامو تو یه کاغذ نوشته بودم، لیست دلایلم هم آماده بود!📝 . بعد از اتمام حرف‌هام خانوم مشاور گفتن: آخ آخ!😯 کار، کارِ شیطانه!!👿 این‌ها که می‌گی دلیل نیست! بهانه‌ست!😕 بهانه‌های شیطانی!😧 خانوم مشاور از حمله‌های شیطان 😈 گفتن! از اینکه این ملعون، قسم خورده سر صراط مستقیم آدما بیاد و به هر روشی اون‌ها رو از مسیر منحرف کنه،‌‌ به عقب برگردونه، متوقف کنه، یا حداقل سرعتشون رو کم کنه! . 🔸قَالَ فَبِمَاۤ أَغۡوَیۡتَنِی لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَ ٰ⁠طَكَ ٱلۡمُسۡتَقِیم🔸 (سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۱۶) . 🔸ثُمَّ لَـَٔاتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَـٰنِهِمۡ وَعَن شَمَاۤىِٕلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَـٰكِرِینَ🔸 (سوره‌ای اعراف، آیه‌ی ۱۷) . حمله می‌کنه بی مروت!👿👹 از روبرو،👊🏻 با ایجاد ترس و دلهره و ناامیدی نسبت به آینده... از عقب،👊🏻 با یادآوری گذشته، اشتباهات قدیمی خودت، کارهای اطرافیان که آزارت داده قبلا... و البته از راست،👊🏻 با بزرگ کردن کارهای خوبی که کردی، مغرورت می‌کنه و فکر می‌کنی دیگه خیلی خوبی و نیازی به رشد بیشتر نیست! و حتی از سمت چپ!👊🏻 رسماً به گناه دعوتت می‌کنه! . و راه نجات شاکر بودنه😊... دیدن نیمه‌ی پر لیوان!😍 نعمت‌ها رو ببین👀 تا شاکر باشی... تا شیطان نتونه حمله کنه! و البته شیطان هم تمام تلاششو می‌کنه که نقاط ضعف رو بزرگ نشون بده و چشمت رو به خوبی‌ها ببنده!🙈 پس، هر روز آیت‌الکرسی و چهار قل بخون، صدقه بده و اسفند دود کن.👌🏻 . الان هر وقت حالم داره بد می‌شه، حس می‌کنم شیطان حمله کرده،😅 سریع سنگر می‌گیرم💪🏻 و برای ضایع کردن شیطان هم که شده تظاهر می‌کنم که حالم خوبه.😁😅 . . و اما بخش سخت‌افزاری ماجرا😅 که همانا مدیریت و برنامه‌ریزی مادرانه‌ست.😎 . من نسبت به این مسئله مقاومت عجیبی داشتم!😅 هرکس از برنامه‌ریزی می‌گفت گوشه چشمی نازک می‌کردم😏 و می‌گفتم این سوسول بازیا برا خونه‌ی بدون بچه‌ست! مگه بچه صبر می‌کنه که من طبق برنامه‌م پیش برم؟! - وایسا محمد، الان نمی‌تونم بهت غذا بدم، وقت جاروئه!😐😶 - علی برو فعلا نمی‌تونم پوشکتو عوض کنم، نیم ساعت دیگه باید کارتو می‌کردی نه الان!😐😷 یه همچین تصویر کاریکاتوری از برنامه‌ریزی تو ذهنم بود.😅🙈😆 . ادامه دارد... . پ.ن: قول می‌دم فردا شب تموم بشه😅 چند تا نکته کاربردی برا خوب شدن حال خودمون و فرشته هامون و زندگیمون😍 برا کسایی که مثل من درگیر الفبای زندگی هستند هنوز 😅✋ . #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

25 اسفند 1398 16:43:31

0 بازدید

madaran_sharif

. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_دهم تعدا زیاد بچه در کنار خوبی‌هاش محدودیت‌هایی هم ایجاد کرده. مثلاً بچه‌های بزرگتر وقتی می‌خوان تو کلاس‌های آنلاینشون شرکت کنن، بچه‌های کوچکتر سرو‌صدا می‌کنن و بارها هم مدرسه به من تذکر داده که فضا رو کنترل کنید!🤭 ولی من نمی‌تونم شرایط رو کامل کنترل کنم.🤷🏻‍♀️ تو خونواده‌هایی که چند تا بچه هست، مادر برای تک‌تک بچه‌ها وقت کمتری می‌تونه بذاره ولی خود بچه‌ها خیلی وقت‌ها این کمبود رو برای همدیگه جبران می‌کنن. خیلی وقت‌ها هم همین کم وقت گذاشتن خودش یه نعمت محسوب می‌شه.👌🏻 خیلی از مامانا فکر می‌کنن هر چه بیشتر برا بچه وقت بذارن و بیشتر به خواسته‌هاش برسن بچه بهتر بار میاد! تا چیزی می‌خواد در کسری از ثانیه فراهمه! درحالیکه اگه فرزندان خلاق، بااراده و محکم بخوایم باید در حد سنشون سرد و گرم بچشن. تربیت هم واقعا دست خداست. ما خیلی چیزا رو نمی‌دونیم. یه سری رو تلاش می‌کنیم یاد می‌گیریم ولی اون چیزی هم که می‌دونیم گاهی انجام نمی‌دیم! یا حوصله نداریم یا خسته از رسیدگی به بچه‌هاییم و... چون بالاخره مادر هم آدمه و کمبودهایی داره. این کمبودها رو فقط خدا و سیدالشهدا و اهل بیت (علیه‌السلام) می‌تونن با نظر لطفشون جبران کنن تا مادر و بچه‌ها به اون چیزی که خدا می‌خواد برسن. به خاطر همین کمبودها گاهی دچار عذاب وجدان می‌شدم.😟 ولی یه نکته‌ای توی کلاس‌های تدبر در قرآن دانشگاه تهران شنیدم که خیلی آرومم کرد. می‌گفتن وقتی شما چند تا کار دارید و نمی‌رسید همه رو به درستی انجام بدید، زیاد استغفار کنید. ذکر استغفار کمبودهای شما رو جبران می‌کنه.👌🏻 مثلا من الان درگیر امتحان جامع هستم. اما به خاطر مادری، وقت کمتری می‌تونم بذارم و از خدا می‌خوام کمبودهام رو جبران کنه. و به لطف خدا گاهی فرصتی پیش میاد که وقتم آزادتر بشه و تا حدی گذشته رو جبران کنم. این‌ها هم جزء پستی-بلندی‌های زندگیه و حضور خدا در همه‌ی لحظات حس می‌شه.💛 یه محدودیت‌های دیگه‌ای هم به وجود میاد. مثلاً ما اوایل زندگی‌مون خیلی اهل بیرون رفتن و مسافرت بودیم ولی بعد اومدن بچه‌ها کمتر شد. هرچند الان هم سعی می‌کنیم مسافرت بریم و نمی‌گیم چون چهارتا بچه داریم خونه بشینیم ولی سختی خودشو داره. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

13 مهر 1400 15:47:21

2 بازدید

مادران شريف

0

0

. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . تا ماه پنجم بارداری، همچنان در دانشگاه درس می‌دادم و شکر خدا بارداریم خوب بود. پروژه‌ای که با اون شرکت فنی_مهندسی داشتم هم تموم شد و پروژه مربوط برای من نداشتند. کلاس #حفظ_قرآن هم به دلایلی ادامه پیدا نکرد و من یهویی خونه‌نشین شدم😯 البته مشغول مطالعه و شرکت در دوره‌های تربیت فرزند بودم. . اردیبهشت ۹۳ دخترم به دنیا اومد😍 مدتها بچه کوچیک در اقوام نداشتیم و از نزدیک مشکلات رو لمس نکرده بودم و خیلی اذیت شدم. اولین روزی که تو خونه با دخترم تنها شدم خیلی گریه کردم😥 فکر نمی‌کردم از پس گریه‌ها و نیازهای دخترم بربیام❗️ . خلاصه تا دو ماه اوضاع بر این منوال بود تا اینکه کم‌کم قلق دستم اومد و با دخترم مسجد و جلسه قرآن رفتم. چهار ماهه بود که از همون شرکت فنی_مهندسی بهم پروژه دادند. از ساعت۲۲ تا نیمه شب و بعدازظهرها در ساعت خواب دخترم کار می‌کردم و خیلی راضی بودم. برای جلسه‌ها هم، که خیلی کم بود، گاهی با خودم می‌بردمش و بزرگتر که شد پیش مادرم می‌ذاشتمش. البته چون با شیر خودم می‌خوابید باید سر وقت خوابش خودمو می‌رسوندم🤪 . از اول زندگی، ماشین نداشتیم و با موتور اینور و اونور می‌رفتیم. برای سر زدن به خانواده همسرم، با اتوبوس می‌رفتیم قم و این رو بذارید در کنار اینکه دخترم همیشه بیقرار بود❗️ انواع خوراکی، اسباب‌بازی و کتاب می‌بردم ولی باز هم اعتراض... مثلا پشت چراغ قرمز: پس چرا راه نمیریم؟! چرا نرسیدیم ؟!😤 بسیار بدخواب، وابسته به مادر، هراسان از مردها و غریبه‌ها❗️ برای من کنار اومدن با این شرایط خیلی سخت بود. مجبور بودم وقت زیادی براش بذارم. اون همه کتاب و کلاس تربیت فرزند کارگشا نبود❗️ . خونه‌مون کوچیک بود اما حیاط خلوت داشت😃 کل دیوارهاش رو در اختیار دخترم گذاشتم جهت هنرنمایی👌🏻(بعد هم در اختیار هر سه‌شون!) با گواش، آبرنگ و... روی دیوارها یادگاری گذاشته😍 آردبازی، آب‌بازی، شن‌بازی و... کاغذ باطله‌ها رو دور نمی‌انداختم و می‌دادم به دخترم نقاشی بکشه یا بازی کنه. . با تمام سختی‌های بچه‌داری، ترم بهمن ۹۴ دخترم ۱/۵ساله بود که یه موقعیت تدریس در دانشگاه برام پیش اومد و پذیرفتم. ۷ تا ۱۰ صبح😍 تو اون اوضاع، چندساعتی فراغت از بچه‌داری لازم داشتم❗️ چه فراغتی بهتر از تدریس😁 فقط ۱۰جلسه بود و همسرم همراهی کردن و پیش بچه میموندن👌🏻 یکی دو بار هم مجبور شدم با دخترم سرکلاس حاضر بشم😃 . . #قسمت_هفتم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . تا ماه پنجم بارداری، همچنان در دانشگاه درس می‌دادم و شکر خدا بارداریم خوب بود. پروژه‌ای که با اون شرکت فنی_مهندسی داشتم هم تموم شد و پروژه مربوط برای من نداشتند. کلاس #حفظ_قرآن هم به دلایلی ادامه پیدا نکرد و من یهویی خونه‌نشین شدم😯 البته مشغول مطالعه و شرکت در دوره‌های تربیت فرزند بودم. . اردیبهشت ۹۳ دخترم به دنیا اومد😍 مدتها بچه کوچیک در اقوام نداشتیم و از نزدیک مشکلات رو لمس نکرده بودم و خیلی اذیت شدم. اولین روزی که تو خونه با دخترم تنها شدم خیلی گریه کردم😥 فکر نمی‌کردم از پس گریه‌ها و نیازهای دخترم بربیام❗️ . خلاصه تا دو ماه اوضاع بر این منوال بود تا اینکه کم‌کم قلق دستم اومد و با دخترم مسجد و جلسه قرآن رفتم. چهار ماهه بود که از همون شرکت فنی_مهندسی بهم پروژه دادند. از ساعت۲۲ تا نیمه شب و بعدازظهرها در ساعت خواب دخترم کار می‌کردم و خیلی راضی بودم. برای جلسه‌ها هم، که خیلی کم بود، گاهی با خودم می‌بردمش و بزرگتر که شد پیش مادرم می‌ذاشتمش. البته چون با شیر خودم می‌خوابید باید سر وقت خوابش خودمو می‌رسوندم🤪 . از اول زندگی، ماشین نداشتیم و با موتور اینور و اونور می‌رفتیم. برای سر زدن به خانواده همسرم، با اتوبوس می‌رفتیم قم و این رو بذارید در کنار اینکه دخترم همیشه بیقرار بود❗️ انواع خوراکی، اسباب‌بازی و کتاب می‌بردم ولی باز هم اعتراض... مثلا پشت چراغ قرمز: پس چرا راه نمیریم؟! چرا نرسیدیم ؟!😤 بسیار بدخواب، وابسته به مادر، هراسان از مردها و غریبه‌ها❗️ برای من کنار اومدن با این شرایط خیلی سخت بود. مجبور بودم وقت زیادی براش بذارم. اون همه کتاب و کلاس تربیت فرزند کارگشا نبود❗️ . خونه‌مون کوچیک بود اما حیاط خلوت داشت😃 کل دیوارهاش رو در اختیار دخترم گذاشتم جهت هنرنمایی👌🏻(بعد هم در اختیار هر سه‌شون!) با گواش، آبرنگ و... روی دیوارها یادگاری گذاشته😍 آردبازی، آب‌بازی، شن‌بازی و... کاغذ باطله‌ها رو دور نمی‌انداختم و می‌دادم به دخترم نقاشی بکشه یا بازی کنه. . با تمام سختی‌های بچه‌داری، ترم بهمن ۹۴ دخترم ۱/۵ساله بود که یه موقعیت تدریس در دانشگاه برام پیش اومد و پذیرفتم. ۷ تا ۱۰ صبح😍 تو اون اوضاع، چندساعتی فراغت از بچه‌داری لازم داشتم❗️ چه فراغتی بهتر از تدریس😁 فقط ۱۰جلسه بود و همسرم همراهی کردن و پیش بچه میموندن👌🏻 یکی دو بار هم مجبور شدم با دخترم سرکلاس حاضر بشم😃 . . #قسمت_هفتم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن