پست های مشابه
madaran_sharif
. #قسمت_دوم #ک_موسوی (مامان #زهرا ۱۰ساله، #مریم ۶.۵ساله، #نرگس ۴ساله) وقتی رفتم راهنمایی، دوستم تیزهوشانی شد و رفت... و من دوباره دچار افت تحصیلی شدم.😁 سوم راهنمایی بودم که باز با یه بچه زرنگ رفیق شدم و دوباره درسم خیلی پیشرفت کرد.👌🏻 دبیرستان هم مشابه این اتفاق برام افتاد.😅 و سال ۸۳ در رشتهی مهندسی شیمی دانشگاه شریف قبول شدم.🤩 دوران لیسانس برام دوران شیرینی بود. در کنار درس به فعالیت فوق برنامه هم مشغول شدم و از قضا خیلی هم به این فعالیتها علاقهمند بودم! تو چند تا از کانون و تشکل دانشجویی فعالیت میکردم. یه روز یکی از همین خانمها که تو فعالیتهای فوق برنامه باهاشون آشنا شده بودم، در مورد یکی از دوستان همسرش با من صحبت کرد و ازم برای خواستگاری اجازه خواست. همون جلسهی اول خواستگاری، مهر آقا داماد به دل همهی اعضای خانوادهمون افتاد.😍 و اینجوری شد که جلسات پیدرپی به سرعت طی شدند و آذر سال ۸۸ ازدواج کردیم.❤️ همسرم سرباز بودن. صبحها میرفتن پادگان و شبها سر کار بودن. ما همراه مادرشوهر و پدرشوهرم تو یک ساختمون زندگی میکردیم. خداروشکر با هم خوب بودیم. ماههای اول عروسیمون بود که همسرم گفت "یکی از دوستانم گرفتاری مالی شدیدی پیدا کرده و من الان دستم خالیه، به نظرت میشه سکههایی که تو مراسم عقدمون هدیه گرفتیم رو بفروشیم و به این بنده خدا بدیم؟ زود برمیگردونه، اونوقت انشاءالله دوباره میخریم." قبول کردم. اینجوری شد که همون اول ازدواج، سکههایی که هدیه گرفته بودیم رو دادیم به اون بنده خدا که البته هیچوقت به اون پول نرسیدیم. همسرم میگفت:"ازت خجالت میکشم که اینجوری شد!" بهش میگفتم:"انشاالله خدا ازمون قبول کنه و جزاش رو بهمون میده نگران نباش" چیزی نگذشت که تو همون سال دو بار قسمت شد بریم کربلا.🤩 یک بار شبهای قدر، یک بار هم اربعین! و به نظرم این همون پاداش قرض دادنمون بود و چه پاداش دلچسبی! خیلی دوست داشتم درسم رو ادامه بدم همسرم هم تشویقم میکرد. بالاخره ارشد مهندسی بیوتکنولوژی قبول شدم. اون روزا دخترم زهرا رو هم باردار بودم.🥰 قربون خدا برم دانشگاه باهام همکاری کرد و یک سال بهم مرخصی داد.😊 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
01 خرداد 1401 18:10:43
7 بازدید
madaran_sharif
. #پ_بهروزی . ّتا دو سالگی محمد، ایشون تک پسر خونه بودن و منم یه مامان اولی باحوصله و جوگير😁😃 هفت صبح: - 😴 -- ماما👶🏻 - سلام گل پسرم😍 بیدار شدی؟😘 و هر روزمون بعد از مشتی بوس و بغل، با "غذابازی" آغاز میشد! . بعدش نوبت "کابینت بازی"بود! تا من کارهای آشپزخونه رو ميکردم، محمد تو کابینتا قل میخورد! هی میریخت، هی جمع میکردم! البته همیشه هم انقدر ایدهآل نبود🤷🏻♀️ چون محمد اولین درخواستش "ددر" بود! هفت و نیم صبح به همراه بچه مدرسهایهای مجتمع از خونه میزدیم بیرون! گاهی تا ظهر تو محوطه بودیم و نگاههای ترحمآميز پيرمرد نگهبان رو با یه لبخند که نشون میداد "من راضيم و شاد" پاسخ میدادم😄 . تو خونه هم هر بازی که فکرشو بکنید داشتیم! خط قرمز🚫، بازیهای #زشت و #خطرناک بود! باقی همه آزاد!👌🏻 آیا نقاشی رو دیوار و کندن گچ دیوار با چکش زشته یا خطرناک؟! به نظر ما هیچ کدوم😂😝 . به جز بازی، سه گانهی "قصه، نمايش و کتاب" برای ما مهمترین جایگزین تلویزیون📺 بوده و هست. . علی آقا هم قرار بود بیاد و تو پازل تربیتی خانواده نقش ایفا کنه!😁 پس نباید خیلی دیر میشد! . محمد دو سال و یک ماهش بود. دیگه من نه یه مامان اولی باحوصله و جوگير😅 بودم، و نه میتونستم تمام وقت در خدمت محمد باشم! پس تا علی بزرگتر بشه و رسما همبازی بشن، باید محمد بازههای کوتاهی در روز جوری سرگرم بشه که سراغ ما نیاد! مثلا تا پایان خوابوندن علی در سکوت بمونه! چیکار کنیم؟! تو شهر غریب نیرو کمکی هم که نداریم💥 ما لپتاپ رو انتخاب کردیم. خب فرقش چی شد؟! مثل تلویزیونه که؟!😕 نه،خیلی فرق داره!😌 . 👈 دیگه دوسالش رد شده، و آسیبی که برای چشم و مغز ميگفتن خیلی کم شده. 👈مثل تلویزیون دم دست نیست و بچه خودش نمیتونه راهش بندازه! ضمن اینکه گاهی لپتاپ رو هرچی میگردیم پیدا نمیکنيم😅😈 👈هرچی "ما" بخوایم تو لپتاپ هست، نه هرچی تهیه کننده و نویسنده و کارگردان تلويزيون ميخوان. اوایل فيلمای خانوادگی بود فقط، فيلم بچگیهاش رو خيلی دوست داشت، براش جالب بود که میدید کارهایی که ما الان برای داداش علی میکنیم، قبلا برای اون هم کردیم😍 کمکم بعضی کليپای کودکانه مناسب رو هم اضافه کردیم. . البته لپتاپ هم بايد مدیریت میشد. زحمتی نداشت!چون صفحهش کوچيکه، و بچه باید تو یه وضعیت ثابت تماشا کنه، پس خودش خسته میشه و میره سراغ بازی😜 اینم از روزگار آپارتمان نشینی! . الان هم که تو روستا، خونه حیاطدار و مرغ و جوجه و آب بازی و گل بازی و گچ کاری.. نوبت به تلویزیون ميرسه آیا؟!😊 . #مادران_شریف_ایران_زمین #تلویزیونی_شدن
04 مرداد 1399 18:09:45
0 بازدید
madaran_sharif
. سالی یک بار دفترچه حوزه رو پر میکردم و میفرستادم. (حوزهای که میرفتم، با اینکه باید جای منو نگه میداشت، ولی گفتن برای چی جات خالی بمونه؟ مرخصیت رو بگذرون و هر وقت خواستی برگردی، دوباره دفترچه رو بفرست.😐 و من دو سال دفترچه رو پر کردم، ولی قبول نشدم.) . یه مدت کمردرد داشتم. ماموریتهای زیاد همسر و دست تنها بودن باعث شده بود دیسک بگیرم. با این حال، وقتی میدونی همسرت هدف بزرگی رو دنبال میکنه و تو هم در اون شریکی، همهی اینها رو به جون میخری که یاریش کنی.💑 . دخترم ۱۴ ماهه بود. حس عجیبی داشتم. معدهام سنگین بود. میافتادم یه گوشه و نمیتونستم تکون بخورم.🤒 . همون روزا پسرم رو بردم دندونپزشکی. وقتی میخواستن عکس دندون بگیرن ، یه حسی بهم گفت تو پیش بچه نباش👼🏻 با اینکه مطمئن بودم باردار نیستم.🤷🏻♀ . ولی حسم درست میگفت. . همکارهای همسرم با اینکه چند سال از ایشون بزرگتر بودن- یا مجرد بودن یا اگه متاهل بودن، بچه نداشتن یا نهایتا یه بچه داشتن. در این فضا، همسر من داشت صاحب فرزند سوم میشد و همکاراش، حسابی دستش میانداختن. . شرایط جسمیم بد بود و دکترها احتمال سقط میدادن. با تمام وجود دعا میکردیم فرزند عزیزمون سالم و صالح بیاد تو بغلمون.🤲🏻 از اونجا که اگه خداوند برچیزی اراده کنه هیچ چیزی تو دنیا نمیتونه جلوش رو بگیره، بچهی ما هم موند😇 و بالاخره به دنیا اومد.🤗 . . روزهای اول ۳ فرزندی این شکلی بود: سه تا بچهی نق نقو، پدری که معمولا نیست و مادری برق گرفته.🤯🙇🏻♀ . سعی کردم خیلی زود خودم رو جمع و جور کنم. اول خودمو کوک کردم: توسل🤲🏻 تقویت و انرژیزایی🍵🍲 و تنظیم خواب🛌 . اوضاع خیلی بهتر شد.👌🏻 و تازه جذابیتهای بچهها شروع شد.😍 . مثلا یهو میبینی بچهی اول چه عاقل شده.😃 یا اینکه چقدر بچهها در کنار هم خوشن حتی وقتی مامان نمیتونه تک تک بهشون توجه کنه.😁 . . زندگی داشت میگذشت. یه روزهایی بود صبحم اینجوری آغاز میشد: مامان بیا منو بشور (پسر) ماما جیششش (دختر) پوشک نیازمند تعویض (پسر کوچیکه) . طول روزم هم به بازی کردن و ریخت و پاشها میگذشت. . خیلی راضیکننده نبود.😕 باید به روحیهی خودم هم میرسیدم تا مادر پرنشاطتری باشم. . به عنوان تفریح، اینکه بچهها رو بذاری بری یه دوری بزنی🌳 یا در طول روز وقت بذاری و یه دمنوش🍵 بخوری، خوب بود؛ . ولی من نیاز به شارژ اساسی هم داشتم.🔌🔋 دوست داشتم بتونم مطالعه کنم.📖 . گاهی حال آدم با مطالعه آزاد کتاب خوب میشه.😌 گاهیم شرایطش پیش میاد و درس میخونی.📒 . #م_ح #تجربیات_تخصصی #قسمت_پنجم #مادران_شریف_ایران_زمین
14 تیر 1399 16:29:02
0 بازدید
madaran_sharif
. بسازیم یا بخریم؟! گاهی وقتا یه اسباببازیهایی⚽️ رو میبینم که خیلی خوشم میاد👌🏻 خلاقانه است یا بامزه است یا... . میام بخرم که...🤔 یه لحظه میگم صبر کن صبرکن!! - واقعا لازم دارید؟ - بچهها نمیتونن خودشون رو سرگرم کنن؟🤸🏻♀️ - با خرید زود زود اسباببازی چه پیامی به بچهها میدی؟ - بچهی خلاق میخوای یا وابسته؟🤕 -الآن میتونی هزینه کنی؟ و کلی سوال دیگه...⁉️ . برای همین سعی میکنم کمتر اسباببازی بخرم، و بیشتر اسباببازیهایی بخرم که خلاقیتشون رو تحریک کنه یا برای مناسبتهای خاص باشه مثلا عید فطر به عنوان عیدی🎊 اسباببازی 🎁 گرفتن😍 . گاهی هم خودم بازی براشون بسازم...🔨 . چندوقت پیش یادم افتاد یه جایی دیده بودم بچهها با ماکارونی رنگی بازی میکنن🎨 یه بسته ماکارونی🍝 شکلی ریختم تو آب جوش کمی که نرم شد چند قطره رنگ خوراکی🖌️ اضافه کردم و آب کش کردم... وقتی سرد شد تبدیل شد به یه تجربهی خیلی جالب😍 . بچهها نشستن به ماکارونی بازی🥰 له میکردن، باهاش شکل میساختن، میخوردن😋😆 کمی بعد هم خلاقیت پسری گل کرد که قیچیشون✂️ کنه😀 . وقتی خسته شدن گذاشتم تا خشک بشه و سفت، حالا یه وسیلهی جدید بود که هم میشد باهاش شکل ساخت هم کارای دیگه...👌🏻 . یه دفعه یاد یه اسباببازی افتادم که خیلی دوست داشتم برای پسری بخرم (عکسشو ببینید) گفتم حالا میشه خودمون بسازیمش🤗 . یه جعبه مقوایی پیدا کردم و با پیچ گوشتی یا مداد✏️ سوراخهای کوچیک روش زدم، حالا ماکارونیها رو میذاریم روی سوراخها و پسری با چکش🔨 میفرستشون تو😄 دخترمون هم با دست تلاشش رو میکنه👋🏻 . خودم از ساخت بازی بیشتر از بچهها ذوق زده شدم...🤩 حس میکنم اینطوری بچهها👦🏻👧🏻 هم بیشتر قدر داشتههاشونو میدونن، هم تو هزینهی💵 خانواده صرفه جویی میشه، هم خلاقیت و صرفه جویی رو یاد میگیرن👌🏻 . راستی ماکارونی رنگی رو میشه بدون پختن هم درست کرد، فکرکنم با ترکیب کمی سرکه و رنگ خوراکی با ماکارونی خشک، میشه ماکارونی رنگی درست کرد... اینطوری هم دیگه نیاز به پختن نیست، هم سریع تر خشک میشه، هم فرم بهتری داره و شکلش خراب نمیشه👌🏻 . . #ز_م #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
15 خرداد 1399 17:15:18
0 بازدید
madaran_sharif
#م_زادقاسمی (مامان #فاطمه_سادات ۱۷ ساله، #سیده_ساره ۱۲ ساله، #سید_علی ۸ ساله و #سید_مهدی ۵ ساله) #قسمت_دوازدهم وضع اقتصادیمون هیچ وقت اینجوری نبوده که راحت بتونیم هر چی میخوایم کارت بکشیم برداریم! ولی هیچ وقت هم احساس نداری نداشتیم.☺️ در مورد بچه ها به یه اصل مهمی اعتقاد دارم اونم اینه که؛ بچه نباید احساس کنه که ما توان تأمین نیازهای مادیشو نداریم❗️ اما باید متوجه باشه نباید توی زندگی اسراف کرد و مصرف گرا بود.😊 از همون اول توی رفتارها و خریدها سعی کردم اینو لحاظ کنم. یعنی چه وقتی که داشتیم، چه وقتی که نداشتیم سعی کردم اسراف نکنم. و عمدتا این نیاز بوده که ما رو به خرید واداشته.👌 مثلا دخترم پیش دبستانی یه کیف داشت کلاس اول هم با همون کیف رفت، بعدا هم خواهرش همون کیفو برداشت.😚 یا اینکه پسر اولم وقتی بزرگ شد کاپشنشو داداشش پوشید. اگه من ناله میکردم که "ای وای طفلکم ببین پول ندارم کاپشن نمیتونم براش بخرم" خب معلومه اونم احساس نداری میکرد! اما خداروشکر بچهها هم یاد گرفتن که همیشه پول هست! ولی قرار نیست هر چی دلمون میخواد بخریم.😉 گاهی سعی کردیم موقعیتهایی فراهم کنیم که بچهها شرایط بدتر از ما رو ببینن و باور کنن که ما نسبت به خیلیها داریم راحتتر زندگی میکنیم. همیشه میگیم خدا روزی بچهها رو میرسونه و کاملا هم حرف درستیه اما❗️ روزی رسانی خدا در سایه تدبیر اقتصادی ما خودش رو نشون میده.👌 مهم همینه که بچه حس فقر نداشته باشه. بچه های زیادی رو میشناسم که یکی یه دونه هستن و پدر و مادر وضعیت مالی خوبی دارن ولی اون بچه همیشه احساس میکنه که باید بیشتر داشته باشه🤨 و یه سایه سنگین حسرت نسبت به ثروتمندتر از خودش میاوفته رو زندگیش.😔 بچه هایی رو هم دیدم از جمله کودکی خودم😁 که تو روستا زندگی کردیم، با حداقل امکانات❗️ ولی اون احساس قناعت و عزت در همه ما وجود داشت😍 هر کی میاومد خونمون یه عالمه محصولات دامی و کشاورزی با خودش میبرد! و همه دوست داشتن بیان خونه ما که سوغاتی ببرن🤩 پس واقعا مهم تر از موجودی حساب، اون نوع نگاه به زندگیه که باعث میشه بچهها احساس فقر بکنن یا داریی.👌 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
08 اسفند 1400 19:39:03
1 بازدید
madaran_sharif
. #پ_بهروزی (مامان #محمد سه سال و ده ماهه و #علی یک سال و نه ماهه) . . سال ۹۳ همسرم میخواستن برن پیادهروی اربعین، پیش فرض من این بود که کار سختیه و من از پسش برنمیام و نمیتونم برم! دنبال پاسپورت هم نرفتم! دو روز قبل رفتنشون، کمکم داشت دلم میگرفت... خبر میرسید که همه بدون پاسپورت دارن میرن عراق! وسوسه شدیم! راستش هم از پیادهروی طولانی ترس داشتم و هم از عراق درگیر داعش! و هم از سفر بدون پاسپورت! از اون رزقهای من حیث لایحتسب بود! رفتنی شدیم بالاخره! از لحظهای که از ایران خارج شدیم، اضطراب و غم عجیبی ریخت تو دلم! تنها چیزی که با فکر کردن بهش آروم میشدم این بود که #سردار گفته بودن امنیت زائران اربعین امام حسین رو تامین میکنیم... . وقتی برگشتیم خیالم راحت بود که بعد از این تا وقتی زندهام هر سال اربعین میرم کربلا... اصلا مگه میشه کسی که تجربه این سفر خارقالعاده رو داشته، اربعینی بیاد و تو خونه باشه و نمیره!؟ . گذشت... سال بعد اربعین اومد و من تو خونه بودم... و نمردم!!! نمیتونم بگم چون محمد آقامون تو راه بود نتونستم برم پیادهروی! تنها دلیلش این بود که رزقم نبود ... . و گرنه فرقی نداره با بچه یا بیبچه بطلبن راهی میشی... با پاسپورت یا بیپاسپورت! با کرونا یا بیکرونا... با جسم خاکی... یا با دل بیقرار و سلام از راه دور... خدایا امسال رزق هممون قرار بده.🙏 #اربعین ... #حرم ... . . پ.ن: فردا ساعت ۱۰ صبح قراره همه توی همه جای کشور زیارت اربعین بخونیم... و بگیم #دلمون_میخواست_بیایم_نشد ... . #زیارت_اربعین #به_تو_از_دور_سلام #مادران_شریف_ایران_زمین
16 مهر 1399 17:58:54
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. سلام دوستان عزیز✋🏻 چند روز پیش از شما پرسیدیم چه راهکارهایی برای تربیت دینی و مهدوی بچههاتون دارید. با توجه به پاسخهایی که شما عزیزان فرستادید، به نظر میرسه بشه تربیت دینی و مهدوی رو در ۴ بخش اجرا کرد: 1️⃣ *کارهایی که نمود ظاهری دارن.* مثل: 🌸مسجد رفتن 🌸زیارت ائمه 🌸مسجد جمکران و نماز امام زمان 🌸برگزاری جشنهای مذهبی و ایجاد خاطرهی شیرین از اونها 🌸رفتن به هیئتها و روضه خونگی 🌸انجام عبادات جلوی بچهها و... 2️⃣ *کارهایی که به معرفت بچهها عمق میبخشه* مثل: 🌼قصه گفتن برای بچهها از قهرمانان دینی 🌼به فکر واداشتن و ایجاد سوال برای اونها و با هم به دنبال پاسخ سوالات گشتن 🌼یادآوری سبک زندگی ائمه در شرایط خاص زندگی مثل زمان خستگی از کار و تلاش یا از دست دادن چیزی 🌼 صحبت از امام زمان و مهربانی ایشون و پاسخ به سوال بچهها 🌼صحبت از ویژگیهای دوران پس از ظهور 3️⃣ *کارهایی برای پرورش شخصیت بچهها* مثل: ☘️ انجام امور توصیه شدهی اهل بیت در بارداری و تولد و شیردهی ☘️نامگذاری بچهها به نام اهل بیت (ع) و القاب ایشان ☘️افزایش قدرت روحی بچهها و مناعت طبع با مسئولیت دادن، تحقیر و تهدید و سرزنش نکردن، تغافل، کمک به فقیر و ناتوان و... 4️⃣ *انجام دعا و توسل به همراه بچهها* مثل: ✨بسم الله گفتن اول کارها ✨دعاهای دسته جمعی توی خونه مثل دعای سفره ✨دعا و شکرگزاری وقت رسیدن شادی و نعمت ✨ یاری گرفتن از خدا و امام زمان در کارها خصوصا توی گرفتاری و مشکلات ✨دعا و قرآن خوندن قبل خواب ✨دعای فرج بعد از نماز ✨دعای سفر ✨دعای ۲۵ صحیفه سجادیه برای فرزندان ✨توسل به ائمه برای توفیق در تربیت نسل حسینی #مهارت_های_مادرانه #مادران_شریف_ایران_زمین