پست های مشابه
madaran_sharif
. چند روز پیش سالگرد مادربزرگ و داییام بود (خدا رفتگان همه رو بیامرزه انشاءالله) . رفته بودیم شهرستان. وارد خونه که شدیم آرین (نوهی۱۳ سالهی باهوش و کاملا امروزی دایی مرحومم (و البته تک👦 فرزند خانواده)) نشسته بود و سرش توی #گوشیش بود، با اومدن ما بلند شد و سلام و علیکی کردیم. خیلی زود با محمد مشغول صحبت شدن، میخواستن با هم برن تو حیاط، که من علی رو دادم بغلش و گفتم علی👶رو با خودش ببره و #مواظب جفتشون باشه.💪 کاملا معلوم بود از این مسئولیت خوشش اومده 😍 و خیلی خوب هم از پسش براومد، هرچند به نظر میومد تجربه اولش باشه.☺️ . موقع سفره انداختن شد، ازش خواستم بیاد کمک. خورشتها رو تو بشقاب کشید، تزیین پلو🍛 رو هم به عهده گرفت، انصافا هر دو کار رو عالی👌 انجام داد. هرچند بازم معلوم بود بار اولشه. . اوج داستان سر سفره اتفاق افتاد! وقتی که به مامانش گفت: قضیهی اون #طوطی که بنا بود برام بگیرید، بیخیالش😄، یه #بچه برام بیارید.😅 . پ.ن۱: قطعا مامان آرین از سر دلسوزی به آرین کار نمیسپره، ولی یقینا اگر مامان آرین بچه یا بچههای دیگهای داشت، لازم میشد از پسر بزرگش بیشتر کمک بخواد. اونوقت آرین ۱۳ ساله، وزیر جوان #خونه میشد... کلی کار یاد میگرفت و مهمتر از همه اینکه برای #زندگی آیندهش زودتر و بهتر آماده میشد. . پ.ن۲: همیشه دوست داشتم بچه اولم دختر👧 باشه، فکر میکردم دختر زودتر کمک کارم میشه و این حرفا😁، ولی تجربه اون روز به آینده امیدوارم کرد. یه پسر نوجوون هم میتونه کلی بارِ رویِ دوشِ مادر رو کم کنه، همونطور که اون روز، با وجود آرین خیلییی کارم کمتر بود.😍☺️ . . #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #روز_نوشت #مادران_شریف
12 آذر 1398 18:03:45
1 بازدید
madaran_sharif
. #ح_یزدانیار (مامان #علیرضا ۱۰ساله، #زهرا ۷ساله ، #فاطمه و #زینب ۱.۵ساله) #قسمت_یازدهم روزها گذشت و دیگه سعی میکردم زیاد مامانم رو اذیت نکنم و کمتر از مشکلاتم میگفتم و سر خودمو یه جوری گرم میکردم. برای بچهها نشسته عروسک میبافتم، روی کلاه و دستکس و پاپوش بیمارستان دوقلوها گلدوزی میکردم. و کلا هر کاری که باعث میشد روزها زودتر بگذره... همهٔ لوازمی که نیاز داشتم رو اینترنتی میخریدم. لباسهای بچهها و حتی کادوهایی که قرار بود با تولد دوقلوها به علیرضا و زهرا هدیه بدیم.😊 از دیدن لباسهای رنگ و وارنگ جفت جفت تو کمد دلم غنج میرفت.😅 مشکلات بارداری روزبهروز بیشتر خودشونو نشون میدادن و نفس کشیدن رو هم برام سختتر میکردن. ولی قشنگترین حس دنیا رو داشتم. این احساس رو برای همهٔ مادرای چشم انتظار آرزومندم. 🤲🏻 دی ماه با تشخیصهای مختلفی، مجبور شدم بستری بشم اما باز با دارو و کنترل فشار خون و انواع آزمایشها و سونوهای داپلر و... مرخص شدم. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، یک طرف صورتم کامل فلج شده بود. نه میتونستم پلکم رو ببندم نه حتی لبم رو جمع کنم، درست نمیتونستم حرف بزنم و حتی نمیتونستم آب دهنم رو قورت بدم. با یه جستجوی ساده فهمیدم دچار بلز پالسی یا فلج بلز شدم. با یکی دو تا از دوستان پزشک مشورت کردیم، علیرضا و زهرا رو به مادرم سپردیم و محض احتیاط رفتیم بیمارستان و بعد به همدان اعزام شدیم. با اطلاعات و دقتنظرهایی که خودم داشتم سعی کردم ارامشم رو حفظ کنم. با دکترم تماس گرفتم که ایران نبود و فقط از راه دور چند تا توصیه بهم کرد. با چند تا دکتر آشنای دیگه تماس گرفتیم. اما اون وقت شب تو شهر غریب از دست کسی کاری برنمیاومد و من بار دیگه از پدرم کمک خواستم.😢 دستم از همه جا کوتاه شده بود که یک آن تشنج کردم. میگفتن اگر عملت نکنیم ممکنه مادر و جنینها هر سه رو از دست بدیم. همسرم با تمام نگرانیای که داشتن رضایت دادن به عمل. خودم برگه رو با توضیح شرایط امضا کردم که اگر برنگشتم تو پرونده بمونه که منو با چه شرایطی به اتاق عمل بردن.😔 نهایتاً به لطف خدا دوقلوها توی ۳۴ هفته (با توقف رشد تو ۳۲ هفته) به دنیا اومدن. هوا که روشن شد دوتا فرشتهٔ خیلی خیلی کوچولو تو دوتا تخت شیشهای کنارم بودن که من حتی توان بغل کردنشون رو نداشتم. بعد از چند روز مرخص شدم و در مسیر برگشت، از همسرم خواستم از کنار گلزار شهدا رد بشیم. نمیتونستم از ماشین پیاده بشم. از دور بچههامو نشون بابام دادم و ازش خواستم مثل همیشه هوامونو داشته باشه.😭 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران
19 شهریور 1401 17:21:49
10 بازدید
madaran_sharif
یه #پادکست شنیدنی از حال و روز این روزهای مادرها... . بعد شهادت سردار بود که فهمیدم مراحلِ بزرگتری از زندگیِ یک مادر هم میتونه وجود داشته باشه... وقتی فرزندی که اون #مادر با همهی سختیها و شیرینیها بزرگ کرده، تبدیل میشه به یه #قهرمان_بینالمللی . این بخش ماجرا میتونه پایانی خوب، لذت بخش و پرافتخار باشه برای تلاشها و خستگیهای #یک_مادر... ✋ . . #پادکست_صوتی #مادران_شریف_ایران_زمین
17 دی 1399 11:22:54
0 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_هفتم پس از سه ترم #مرخصی_تحصیلی، مجدد وارد #دانشگاه شدم! با مبلغی ترس و مشتی شک بابت باد خوردن پشت🙃 و #اولویت رسیدگی به همسر، نوپا و نوزاد.👶🏻👦🏻🧔🏻 . خب واحدها رو طوری باید بردارم که فقط تا ظهر دانشگاه باشم... واحدها بالا، پایین، کم، زیاد، چپ، راست...🤔 هرکار کردم نشد که نشد😑 بذار ببینم چطور شد؟!🤔 دو روز از صبح تا عصر باید برم.😕 کلاس سر صبح و دانشگاه بدون مهد.😒 طاها ۴ ماههست و فقط #شیر_مادر میخوره.😢 اینهمه وقت، دوتا بچه کوچیک، رو دست مامان بزرگ؟؟😳 غیرقابل قبوله😑 . و اما! یکی از #مادران_شریف،😌 به صورت خودجوش، تعدادی از مادران بالقوهی (!) شریفی رو برای نگهداری از طاها در #مسجد_دانشگاه، بسیج کرد.👌😍 دوستان نوبتی در اوقات خالی از طاهای نازنینم مراقبت میکردن تا من بتونم بین کلاسهام بهش شیر بدم.❤️ رضا هم پیش مامان گلم میذاشتم.👵🏻 خدا از همهشون به ویژه از مادرم😚 قبول کنه.🤲🏻 . با توکل برخدا شروع کردم... وقتی برمیگشتم بدون معطلی رضا رو از مامانی میگرفتم. کارهای خونه و نیاز بچهها زیاد بود، بیداری و خوابشون الاکلنگی بود! بازیهای مورد نیازشون متفاوت! نیاز به #نظارت در اوج! دو هفته درماه همسرم نبود و خرید و...هم کم و بیش با خودم بود... گاهی بیحوصله و بیرمق میشدم.😢😩 دوست نداشتم کسی به خاطر من و تصمیماتم، اذیت بشه! درنتیجه از کسی درخواست یاری نمیکردم... البته چون #خدا بود،💪🏻 و #تصمیم و #هدف خودم بود، نق و نوق نمیکردم. "آمده ام که #رشد کنم نه اینکه دچار #رفاه_طلبی و #روزمرگی بشم" #بین_الطلوعین رو سعی میکردم بیدار باشم و درس بخونم... خونه کوچیک بود و یه اتاق داشت با پنجرهی مشرف به پذیرایی... نمیشد لامپ روشن کرد و راحت درس خوند...🤔 پس نسخه الکترونیکی کتابها رو میخوندم و رو تمرینها فکر میکردم تا در روشنایی بنویسم...برنامهی خوبی بود! چون میشد حین شیر دادن و آروم کردن نوزاد هم انجامش داد.😁 . تو مترو، بین کلاسها، وقت ناهار، حین آشپزی، لابهلای کارهای خونه، درکنار بچهها تو حیاط وقتی بازی میکردن و... خلاصه از هر فرصت اندکی استفاده میکردم تا به درس و پروژهها برسم (واقعا فهمیدم وقت مرده زیاده! تو زندگی همه! حتی با این شرایط هم میتونه وجود داشته باشه!) البته #وقت_اختصاصی بچهها خط قرمز بود!👼🏻👦🏻 ولو خیلی کم😞 و خدا چقددددر برکت میداد به وقتم!!😍 . ❗ادامه را در بخش نظرات بخوانید❗ . #ط_اکبری #هوافضا۹۰ #تجربیات_تخصصی #قسمت_هفتم #فرهنگ_مقاومت #مادران_شریف
23 دی 1398 16:40:18
0 بازدید
madaran_sharif
. این روزا تو #مادران_شریف_ایران_زمین شریف چه خبره⁉️ 🔸۱. پستهای #روزنوشت این پستها رو کادر اصلی مادران شریف از تجربیاتشون مینويسن. این مامانا ۲ تا ۴ بچه دارن و در کنار تربیت بچهها، مشغول تحصیل و فعالیت اجتماعیاند. 🔸۲. پستهای #تجربیات_تخصصی مهمترین بخش صفحهمونه. تجربیات مامانای فعال و چندفرزندی که بعد از ۳ تا ۶ ساعت #مصاحبه، پیاده سازی و خوشگل و مرتب در قالب چند پست تقدیم میشه تا هرکی طبق شرایط خودش از راهکارهای این مامانا کمک و انگیزه بگیره. 🔸۳. پستهای #سبک_مادری. اینا هم مهارتها و راهکارهای شماست در مواجهه با چالشهای مختلف مادری، که در قالب خاطره مینویسید ما ویرایش و منتشر میکنیم. 🔸۴. کلیپهایی از مادران چندفرزندی خارجی در این بخش ویدیوهای منتشر شده از خانوادههای بزرگ دنیا رو #ترجمه (زیرنویس) و منتشر میکنیم. تا تجربیاتشون در مواجهه با چالشهای مختلف رو در اختیار مامانا بذاریم. (کلیپ ایرانی پیدا نکردیم!) 🔸۵. گفتگوی زنده (لایو) در این بخش با مامانای فعال و #چندفرزندی به صورت زنده گفتگو میکنیم و مخاطبین میتونن مستقیم باهاشون ارتباط بگیرن. 🔸۶. استوری تعاملی اینجا هم هربار یه موضوعِ مبتلابه رو مطرح میکنیم و مثل جاروبرقی همممه راهکارها و مطالعات شما رو میگیریم و بعد از بررسی ویرایش و دسته بندی، منتشر میکنیم. 🔸۷. مهر شریف (همکاری با گروه مهرفرشتهها) با کمک شما مخاطبین همیشه در صحنه، مبالغی جهت کمک به خانوادههای چندفرزندی جمعآوری و از طریق همکاری با گروه #مهر_فرشتهها، در موارد مورد نیاز صرف میشه. 🔸۸. پروژهی تحلیل راهکارهای جمع نقش بانوان. تو این دو سال ما مصاحبههای زیادی انجام دادیم و تجربیات شما رو دریافت کردیم. تو این پروژه میخوایم سر و سامونی به این تجربیات بدیم تا براتون قابل استفاده تر و کاربردیتر بشه. دعا کنید این کار به نتیجه برسه و به درد همهی مامانای شریف ایران و فراتر از آن بخوره. 🔸۹. دورههای مطالعاتی ابزار خیلی مهم مامانا، تعمیق دانش مورد نیاز در زمینهی تربیت فرزنده. اینجا دورههای مطالعاتی با محوریت کتابهای تربیتیِ ناب برگزار میکنیم. تا الان مجموعهی #ادب_الهی اثر حاج آقا مجتبی تهرانی، #تربیت_دینی_کودک اثر آیت الله حائری شیرازی من دیگر ما اثر #حجتالاسلام_عباسی_ولدی تو یه گروه ۲۰۰ نفره خونده شده.👌🏻 🔸۱۰. لابهلای کتابها یه گروه، بخشهای مهم کتابهای تربیتیای که در #دورهی_مطالعاتی خونده شده، انتخاب و به صورت عکسنوشت (استوری) منتشر میکن. تا همه مامانا با نکات مهم تربیت ا
18 مهر 1400 17:36:59
0 بازدید
madaran_sharif
. ده روزی هست که خانوادگی درگیر یه ویروس #آنفولانزا هستیم.😢 . چند روز بیماری عباس شدید بود و بردیمش دکتر. بعدش چند شب نوبت فاطمه شد. شبا با گریه بیدار میشد و مدت زیادی گریه و سرفه میکرد.😕 . خودم هم بعد چند روز #ویروس مذکور رو گرفتم و فهمیدم واقعا #بیماری سختیه.😂 . برای من سختترین و تلخترین بخش بچه داری، همین مریض شدن بچههاست. #مریضی و ضعف و مظلوم شدنشون به کنار، اینکه مجبوری به زور و با وجود گریه زاری بهشون دارو بدی خیلی طاقت فرساست.😡 . قدیما برام سوال بود چرا آدم باید مریض بشه و اینقدر رنج و سختی بشه؟! چرا گاهی #بدشانسی میاریم و از قضا تو اتوبوس یا مهمونی کسی کنارمون میشینه که مریضه و به ماهم منتقل میکنه ویروس رو.😨 . اولین بار جواب این سوال رو از یکی از بهترین اساتید معارف شریف شنیدم.😍 . بیماری نه تنها بد شانسی نیست، بلکه یه بخش کاملا حساب شده از نعمتهای خداست! که حتی جا داره آدم به خاطرش خدا رو شکر کنه! . دعای ۱۵ صحیفهی امام جانمون حضرت #سجاد علیه السلام.😍 یادمه اوایل بعد خوندن این دعا هی دوست داشتم مریض بشم و برم این دعا رو بخونم و #ذوق_مرگ بشم.😆 . بیماری باعث بخشش گناهان و پاک شدن آدم میشه و فرصت #تفکر و #توبه رو در اختیار فرد میذاره. جدای از اینها، بخش جذابش اونجاست که میگن: حین بیماری فرشتهها کارهای خیلی خوبی رو مینویسن توی نامه اعمال که اصلا به فکر و ذهن فرد هم خطور نکرده و هیچ زحمتی هم براش نکشیده.😇 . درباره مریضی بچهها هم که واقعا سختتر از اینه که آدم خودش مریض بشه.😢 . چند وقت پیش توی کتابی میخوندم یه حدیث به نقل از حضرت امیر علیهالسلام که بیماری بچهها باعث بخشش گناهان والدین میشه.😇 . کلا انگار همهی سختیهای این دنیا وسیلهای هست که خدا از من انسان امتحان بگیره و به خاطرش #جوایز _نفیس دنیوی و اخروی بهم بده.❤ . بعد این حدیث تحمل بیماری بچهها هم برام راحتتر از قبل شده خداروشکر.✋ و اصلا نگاهم به مقولهی بیماری تغییر کرده... . ان شاءالله خدا بهمون کمک کنه واقعیت و باطن اتفاقات این دنیا رو بهتر درک کنیم و از هر اتفاقی بهترین بهره برداری رو بکنیم برای آخرتمون.👐 . . پ.ن۱: برای همهی مریضها مخصوصا بچهها دعا کنیم و #حمد_شفا بخونیم. . پ.ن۲: توی عکسها دعای امام سجاد علیهالسلام رو حتما بخونید و لذتش رو ببرید.😍 و حدیث حضرت امیر(ع) : فِي اَلْمَرَضِ يُصِيبُ اَلصَّبِيَّ إِنَّهُ كَفَّارَةٌ لِوَالِدَيْهِ. (کتاب من لا يحضره الفقيه.جلد ۳.صفحه ۴۸۲) . پ.ن۳: عکس فاطمه در اوج مریضی.😯 . #مادران_شریف #پ_شکوری #شیمی91 #روزنوشت_های_مادری
27 بهمن 1398 16:36:47
1 بازدید
مادران شريف
0
0
. ئه! خوش به حالتون چه حیاط باصفایی دارید😍 کاش ما هم داشتیم... . معمولا اولین واکنش افراد وقتی حیاط مارو میبینن (چه حضوری چه توی فضای مجازی) همینه😅 . منم جوابم اینه که قابل نداره😆 مال خودمون نیست... انشالله قسمت شما و ما بشه خونه حیاطدار بخریم😅 . . خونهی ما الحمدلله حیاط داره و مخصوصا الان که فاطمه هم راه افتاده و آب و هوا خوبه، خیلی به دردمون میخوره حیاط👌🏻 چون بچهها دوتایی میرن توی حیاط بازی میکنن، خاک بازی بدو بدو🏃🏻♀️ توپ بازی🥎 سه چرخه بازی ذغال بازی و هر بازی ممکن دیگهای😂 . . البته اینا همهش نیمهی پر لیوانه😁 چیزی که معمولا توی نگاه اول، همه به چشمشون میاد همین نیمهی پره😉 . اما نیمهی خالی لیوان! مهمترینش اینه که خونه مال خودمون نیست... مال پدرشوهرمه و لطف کردن اجازه دادن ما یه مدت اینجا زندگی کنیم بدون اجاره😅 یعنی در حال حاضر ما پساندازی واسه رهن خونه یا خرید خونه و... نداریم😆 . اما دربارهی خود خونه، قدیمی سازه. یعنی خونهایه که سه نسل (پدرشوهرم. شوهرم و بچه هامون) توش به دنیا اومدن😁 حموم و سرویس بهداشتی توی حیاطه و استفاده ازش توی فصلهای سرد واسه بچهها مخصوصا تو دوره نوزادیشون خیلی سخته😢😢 مثلا چون نوزادی عباس توی پاییز و زمستون بود، با تشت توی اتاق حمومش میکردیم با اعمال شاقه😐😐 . اتاقها هم به سبک قدیمی اندرونی و بیرونیه😆 یعنی هالمون کوچیکه و به جاش اتاق پشتیمون بزرگتره، اینم گاهی واسه مهمونداری کارو سخت میکنه😅 . کلا هم چون در و پنجرهها زیادن و خونه ویلاییه، تو فصل سرد خیلی سرد میشه و یخ میزنیم با وجود دوتا بخاری😂 . . البته الحمدلله من خیلی راضیم🙏🏻 و برای پدرشوهرم اینا هم همیشه دعا میکنم😇 . ولی شاید اگر افرادی که تو نگاه اول میگن خوش به حالتون حیاط دارید، این بخشای خالی لیوان رو هم بدونن کمتر دلشون بخواد چنین خونهای رو😁 . . زندگیهای همهی ما، پر از همین نیمههای پر و خالیه، معمولا دیگرانی که از بیرون نگاه میکنن، قشنگیهای زندگیمون رو میبینن و میگن خوش به حالتون😀 و خودمون هم معمولا همهش سختیا رو میبینیم و غصه میخوریم و از قشنگیای زندگیمون لذت نمیبریم.😢 . تا حالا به نیمهی پر زندگیمون چقدر فکر کردیم؟ چیزایی که مختص زندگی خود ماست و فرصتهایی برامون فراهم میکنه که شاید دیگران آرزوش رو داشته باشن... . اگر دوست داشتید دربارهی نیمههای پر و خالی لیوان زندگیتون تون باهامون صحبت کنید😊 . . #پ_شکوری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین