پست های مشابه

madaran_sharif

. بسم الله سلام دوستان عزیز😊 حالتون خوبه؟ . امروز قصد داریم یه مقدار بیشتر درباره اهداف و دغدغه های مادران شریف براتون بگیم. . درباره اینکه ما با چه انگیزه و فکر مشترکی دورهم جمع شدیم و میخوایم به کجا برسیم در آینده😇 . مرامنامه جمعیت مادران شریف ایران زمین رو در بخش هایلایت ها بخونید واگر باهاش موافق بودید و دوست داشتید شما هم عضو این جمعیت باشید، اسمتون رو بهمون بگید 😊 . ان شاءالله بتونیم با کمک همدیگه در آینده کارهای بزرگس انجام بدیم و به هم کمک کنیم برای رسیدن به اهداف مشترکمون.💪💪 . پ.ن : . خیلی مشتاقیم تجربیات و خاطرات شما مامان های عزیز رو بشنویم و ازشون استفاده کنیم. وقتی تعداد تجربیات افراد در شرایط مختلف زیاد بشه، افراد زیادی میتونن ازش استفاده کنن ان شاءالله. لذا از همه شما دعوت میکنیم خاطراتتون رو برای صفحه مادران شریف بنویسید و بفرستید تا با اسم و آیدی خودتون منتشر کنیم. . اگر قصد دارید برامون بنویسید، در یکی از پیام رسان های بله، ایتا و سروش به آیدی زیر پیام بدید تا نکات مربوط به تجربه نگاری رو براتون ارسال کنن. @moh255 . . #مادران_شریف #مرامنامه #تجربه_نگاری #تجربه_شما #عضویت

13 بهمن 1398 17:49:06

0 بازدید

madaran_sharif

. #ح_یزدان‌یار (مامان #علیرضا ۱۰ ساله، #زهرا ۷ساله ، #فاطمه و #زینب ۱.۵ساله) #قسمت_ششم عشق بچه و حس مادری از خیلی قبل در من شکل گرفته بود و بعد از فهمیدن وجود بچه‌ای در بطنم با تناقض‌های ذهنی زیادی مواجه بودم. همون شرایطی که آدم از بی‌کاری می‌شینه فکر و خیال می‌کنه.😁 فکر به تفاوت‌های خودم و همسرم و اینکه این بچه قرار چطور این تفاوت‌ها رو قبول کنه و کنار بیاد، منو هر روز به خونهٔ مادرم می‌کشوند. هم خودم از فکر و خیال در می‌اومدم هم مادرم از تنهایی. بالاخره مهر ماه سال ۹۱ آقا پسر ما بعد از کلی فراز و نشیب (علایم پرکلامپسی و فشار خون بالا و نوعی حساسیت به هورمون‌های بارداری) سه هفته زودتر شب ولادت امام رضا (علیه‌السلام) به دنیا اومد.😄 چون دههٔ کرامت و شب ولادت به دنیا اومد اسمشو علیرضا گذاشتیم. (یکی دیگه از دلایلش دایی کوچیکه‌م بود که توی سن ۲۰ سالگی در سال ۶۵ در منطقهٔ شرهانی شهید شده بودن و اسمشون علیرضا بود.) علیرضا خودش بچهٔ آرومی بود. ۳ روزه بود که برای زردی بستری شد. فشار زیادی روی من بود و افت سطح هورمون‌ها و شرایط بخش نوزادان و شیر نخوردن گل پسر باعث شد که خواب و خوراکم گریه بشه. مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتم تب و لرزهای شدیدی داشتم و علیرضایی ۴۰ روزه که روز‌به‌روز لاغر می‌شد. بالاخره معلوم شد که حساسیت شدید به هورمون‌‌های بارداری دارم به نام ژیگانتوماستی و نمی‌تونم به بچه‌هام شیر بدم. نهایتاً علیرضا علی‌رغم میلم، شیر خشک‌خور شد😔 و شیر منم با دارو خشک شد تا اینکه تب و لرزها هم قطع شد. مدتی طول کشید تا تونستم‌ خودمو جمع و جور کنم و از شر افسردگی راحت بشم. اونم به مدد دوستانی که منو همراهی کردن و با وجود بچه، دورهمی‌های کوچیک به راه انداختن.😍❤️ وقتی علیرضا ۷ ماهه شد من استخدام آموزش و پرورش شدم و هر روز مدرسه می‌رفتم و علیرضا هم می‌شد پسر مامانم.😊 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

12 شهریور 1401 17:21:30

7 بازدید

madaran_sharif

. #ا_باغانی (مامان #علی 4 ساله و #رضا یک سال و سه ماهه) (مسئول دوره‌ی مطالعاتی مادران شریف) مادران شریف تازه شروع به کار کرده بود که اعضای گروه تصمیم گرفتن برای رشد فکری مجموعه، کتاب‌هایی با موضوعات مرتبط رو دورهمی و دسته‌جمعی مطالعه کنن. اون موقع من تو جمع این گروه نبودم؛ ولی از طریق یکی از دوستام از این تصمیم مطلع شدم و چون از قبل دغدغه‌ی مطالعه داشتم، بهشون اضافه شدم و شروع کردم. هر روز فقط حدود پنج صفحه از کتاب رو می‌خوندیم. می‌خواستیم آهسته و پیوسته پیش بریم تا همه بتونن ادامه بدن. برای اینکه بتونم منظم مطالعه کنم، زمان خاصی از روز رو به این کار اختصاص دادم. مثلاً اون اوایل هر روز صبح تو اتوبوسِ به سمت دانشگاه، مقرری رو می‌خوندم. طوری شده بود که اگه یه روز دانشگاه نمی‌رفتم ممکن بود خوندن کتاب بمونه برای آخر شب.😅 این گروه مطالعه برام خیلی خوب بود. چون هم مقرری روزانه کم بود هم دسته جمعی می‌خوندیم و بهم انگیزه می‌داد. اولین سری کتاب‌ها که تموم شد، با پیشنهاد بچه‌ها مجموعه‌ی «ادب الهی» از حاج آقا مجتبی تهرانی رو شروع کردیم. با هم‌دیگه تونستیم این مجموعه‌ی پنج جلدی رو هم با روزی پنج تا ده دقیقه مطالعه بخونیم.🤩 کاری که شاید انجامش برای من به تنهایی خیلی سخت و دور از دسترس بود و اگه این مطالعه گروهی نبود، تا الانم بعید بود این پنج جلد رو بخونم.🙈 گذشت، تا اینکه خانم اکبری که از اعضای اصلی مادران شریف هستن، در لایوی که داشتن به این قضیه مطالعه گروهی اشاره کردن. بعد اون، یکی دو نفر از مخاطبین، خواستن که عضو گروه مطالعاتی بشن. و ما تصمیم گرفتیم بستری فراهم کنیم که افراد بیشتری بتونن همراهمون باشن.👌🏻😍 این بود که مادران شریف فراخوان تشکیل دوره‌ی جدید رو داد و با جمع بزرگی از مخاطبین گروهی رو تشکیل داد. و تو این گروه کتاب‌های «تربیت دینی کودک» آیت‌الله حائری شیرازی و «تربیت کودک» آقای صفایی حائری مطالعه شدن.😃😃 بعد تموم شدن کتاب‌ها تعداد زیادی از دوستان لطف کردن و پیام‌های تشکر برامون فرستادن. بعضی می‌گفتن مدت زیادی بود کتاب‌ها رو خریده بودن ولی فرصت نمی‌شده بخونن و تونستن با این گروه بخونن. این پیام‌ها بهمون انگیزه داد که کار رو ادامه بدیم. این بار تصمیم گرفتیم مجموعه کتاب‌های «من دیگر ما» از آقای عباسی ولدی رو شروع کنیم. دوره با یه فراخوانی جدید شروع شد و هنوزم ادامه داره. تا الان جلد های اول و دوم رو تموم کردیم و در حال خوندن جلد سوم هستیم.☺️ #دوره_مطالعاتی #مادران_شریف_ایران_زمین

20 مهر 1400 18:09:59

0 بازدید

madaran_sharif

. به خاطر این ویروس نامحترم مدتیه که همه‌ی زندگیمون به هم خورده. . پارک🌳 خانه‌ی بازی🎠 خرید🛒 و تفریحات خارج از خونه تقریبا تعطیله دورهمی های خانوادگی و مهمونی🎊🎈 هم تعطیله و حتی نمی‌شه دوستای پسری⁦🧑🏻⁩ رو دعوت کرد. خلاصه که اعصاب دختر و پسری به هم ریخته🤯 ولی حتی خودشونم نمی‌دونن چی شده و چه جوری باید دردشونو بگن...😖 . دختری که چند بار در روز می‌گرده کاپشنشو🧣 پیدا می‌کنه و التماس که تنم کن، بریم بیرون... آقای همسر⁦🧔🏻⁩ هم تعطیل شدن و باید تو خونه دورکاری کنن💻🤨 و این یعنی تلاش برای اینکه بچه‌ها کمتر برن کنار معشوق و محبوبشون😅 . صبحمون رو با ۱۰۰ بار: کتاب خوندن📚 توپ بازی⚽️ قایم موشک بازی (با چاشنی غرغر دختری که هنوز بازی رو بلد نیست) و... شروع می‌کنیم. . بازیایی که بلدیم رو پیشنهاد می‌دم، بعضی‌ها رو انجام می‌دیم، بعضی‌هارم پسری نمی‌پسندن😏 . لی لی حوضک کلاغ پر🦅 دنبال بازی⁦🏃🏻‍♂️⁩ فوتبال⚽️ نون ببر کباب بیار🥖🍖 دالی زیر پتو . و در نهایت کم میاریم... . دیدم اینجوری فایده نداره باید بیشتر براش #بازی جور کنم😎 یه دفعه یادم افتاد که یه روش بی‌ضرر درست کردن #رنگ_بازی🎨 برای بچه‌ها رو از یه پیج یاد گرفتم. (به خاطر وجود گل دخترمون باید بازی‌هایی انتخاب کنیم که براش خطر نداشته باشه) خلاصه که به پسری پیشنهاد دادیم بیا با هم رنگ درست کنیم که الحمدلله مقبول افتاد...🤪 . ترکیب ۲ قاشق آرد، یک قاشق نمک🧂 چند قطره رنگ خوراکی (زردچوبه یا آب لبو هم خوبه⁦👌🏻⁩) و به مقدار لازم آب💧 میشه #رنگ_خونگی_سالم...😃 خیالم از بابت خوردن دختری هم راحت بود. . اول توی خونه روی کاغذ رنگ بازی🎨 کردن⁦⁦🤸🏻‍♂️⁩ (که من و باباشون⁩ هم کمی باهاشون هنرنمایی کردیم😅) بعد منتقل شدن به تراس، آخرش هم تو حموم🚿 در نهایت هم تبدیل شد به #آب_بازی 💦 و سرانجام حموم کردن🛁🚿 و تمیز تشریف آوردن بیرون... . خوب حالا بازی بعد چی باشه؟🤔 ۴ تا پتو رو دولا می‌کنیم و می‌اندازیم جلوی مبل 🛋... حالا می‌شه رفت رو مبل و ازش پرید پایین...⁦🤸🏻‍♂️⁩ به قول دختری بِپَ بِپَ . دیگه کم‌کم به ساعت‌های پایانی🕡 روز نزدیک می‌شیم و بعد شام🍛 دیگه وقت خوابه😴 . پ.ن۱: قطعا تمام بازی‌هایی که اول لیست کردم توی یه روز انجام نمی‌شه. هم من نمی‌کشم😨 هم ممکنه بچه‌ها خیلی از بازی‌ها رو اون روز تمایل نداشته باشن یا شرایطش نباشه. . . #ز_م #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

10 اردیبهشت 1399 17:34:45

2 بازدید

madaran_sharif

. سلام ✋ یه مستند جالب براتون داریم. 🥰 خانوم طیبه سادات خدابخشی، سه تا فرزند دارن. در کنار بچه‌هاشون دارن ارشد روانشناسی دانشگاه تهران می‌خونن و یک مجموعه کتاب برای گروه سنی پیش دبستانی نوشتن. ایشون با دو تا از دوستاشون یه کار جالب انجام دادن. 😇 با هم یه آپارتمان سه طبقه رو اجاره کردن، تا بچه‌هاشون همبازی داشته باشن و خودشون هم از مزایای دورِهم بودن استفاده کنن. ❤️ بچه‌ها توی حیاط دوچرخه‌بازی و شن‌بازی می‌کنن و کبوتر دارن. توی پاگرد آپارتمان هم یه کارگاه کوچیک برای کاردستی و بازی‌های دسته جمعی دارن. 😍 این مستند جذاب و دوست داشتنی رو از دست ندید.🌹 پ.ن : این مستند خوب از شبکه‌ی تهران پخش شده چند وقت پیش تحت عنوان مهربانو. تهیه کننده‌ش خانم زینب پور ابراهیم هستن. @mehrbanootv5 صفحه‌ی اینستاگرام خانم خدابخشی هم اینه: @stkhodabakhshi قبلا بخشی از تجربیات ایشون رو با هشتگ #ط_خدابخشی منتشر کرده بودیم. روی هشتگ بزنید و تجربیات ایشون رو بخونید. #مستند_مهربانو #طیبه_سادات_خدابخشی #مامان_سه_فرزند #مامان_روانشناس #مادران_شریف_ایران_زمین

13 دی 1400 18:32:12

2 بازدید

madaran_sharif

. #پ_شکوری (مامان #عباس 2.9 و #فاطمه 1.3 ساله ) . آخه چرا این بچه‌ها اینقدر نادون و زبون نفهم هستن؟؟!!😑 . اصلا شاید مهم‌ترین چالش مامانا که باعث میشه خیلی سختی بکشن و حرص بخورن از دست بچه‌ها همین باشه! خدایا چی می‌شد این بچه‌ها عاقل بودن و اینقدر کارهای غیرعاقلانه انجام نمی‌دادن که هم خودشونو به خطر بندازن و هم ماها رو اذیت کنن؟!😣 . چی می‌شد می‌فهمیدن که نباید غذاشون رو بمالن به سر و کله و لباساشون و پخش کنن تو کل خونه؟😮 . . حالا جوابشو بشنویم از استادی که از حکمت کارای خدا خبر دارند و می‌تونن برای ما دریچه‌ای باز کنن به سمت علم بینهایت خدا و حکمتهاش در آفرینش... . . ۱. اگه نوزاد با فهم و شعور کامل به دنیا می‌اومد ، از اینکه یهویی با یه دنیای جدید و کاملا پیچیده مواجه شده، به وحشت می‌افتاد و گیج می‌شد. فرض کنید ما رو یهو ببرن توی یه دنیای جدید خیالی که همه چیش برامون جدیده. چه حسی بهمون دست میده؟ مثل کسی که اسیر میشه و میره به یه سرزمین جدید و چیزی از زبون و آداب مردم اونجا نمی‌دونه.😮😦 . ۲. از طرفی نوزاد چون جسمش هنوز خیلی ضعیفه، خودش نمی‌تونه از پس هیچ کاری بر بیاد. لازمه بقیه بغلش کنن، عوضش کنن، بهش غذا بدن و توی گهواره بخوابوننش. اگر عاقل بود حتما خیلی احساس خفت و خواری می‌کرد.😢 . ۳. اگه بچه‌ها کاملا عاقل بودن، شیرینی و جذابیت خاصی هم نداشتن احتمالا! خیلی از شیرین‌کاری‌های بچه‌ها، حاصل همین نادونیه!😍 و اگه بچه‌ها شیرین و جذاب نبودن، چقدر زندگی باهاشون سخت می‌شد! . ۴. اگه بچه‌ها عقلشون کامل بود، دیگه خودشونو مستقل و بی‌نیاز از پدر و مادر می‌دیدن. شیرینی‌های فرزندپروری از بین می‌رفت و مصلحتی که توی سرگرمی والدین با بچه‌ها هست، محقق نمی‌شد. بچه‌ها با مامان و باباشون انس نمی‌گرفتن ومی‌رفتن دنبال کار و زندگی خودشون و حتی ممکن بود بعد از چند سال دیگه والدین و خواهر و برادراشون رو نشناسن! . و اگه بچه‌ها بی‌نیاز بودن از کمک‌های والدین، به تبع قدر زحماتشون رو نمی‌دونستن و توی دوران پیری و نیازمندی، تنهاشون می‌ذاشتن.😢 . . پ.ن: خیلی حس خوبی داشتم بعد از خوندن این مطالب جالب توی کتاب توحید مفضل. امام صادق علیه السلام برای شاگردشون( مفضل بن عمر) توی ۴ جلسه حکمت خلقت انسان، حیوانات، طبیعت و علت بلاها و آفت‌ها رو توضیح دادند و مفضل کلمه به کلمه نوشته و برای ما به یادگار گذاشته. فایل کتاب توحید مفضل با ترجمه علامه مجلسی رو توی گوگل سرچ و دانلود کنید. بخونید و لذتش رو ببرید.👌🏻 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

28 مرداد 1399 15:17:03

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. روابط مسالمت آمیز بچه ها اون روز توی برنامه زنده خیلی برام جالب و حتی شگفت انگیز بود😆 . همیشه توی دورهمی هامون مدیریت تعداد زیاد بچه ها کار سختی بود و روابط متقابلشون گاهی پرچالش می شد! . اما اون روز شاید به خاطر رودروایسی با #آقای_مجری و آقایون و خانم های پشت صحنه، بچه ها خیلی آروم و متین بودن😅 . مثلا وقتی عباس میخواست اسباب بازی محمد رو بگیره ، گفتم مامان اول اجازه بگیر ، در لحظه محمد گفت اجازه دادم خاله😉 و مسئله ختم بخیر شد. . رضا و طه که پسرای ارشد و بزرگ جمع بودن خیلی موقر و با طمأنینه با اسباب بازی های جذابشون بازی میکردن و البته به بقیه هم میدادن سازه های خلاقانه شون رو😀 . محمد و داداشش علی با هم مسابقه #چهار_دست_و_پا میدادن😃 . محمد کوچک برای آقای عکاس ژست هنری میگرفت😎 . فاطمه بین بغل من و خاله ش در حال تردد بود و بازی های بقیه بچه هارو نگاه می کرد و خوشحال بود👧 . خلاصه خاطره شیرینی برای ما رقم خورد اون روز😍 . البته از شما چه پنهون قبلش کلی نذر و نیاز کرده بودیم که بچه هامون جلوی دوربین آبروداری کنن😆😆 . . پ.ن1: برای شفاف سازی بیشتر میخوام بچه ها رو معرفی کنم😊 . رضا 5 ساله طه 4 ساله محمد 3 ساله عباس 2 ساله محمد 1 سال و 4ماهه علی 11 ماهه فاطمه 7 ماهه . رضا و طه و محمد پسرهای خانم اکبری هستن😊 محمد و علی پسرهای خانم بهروزی😀 و عباس و فاطمه هم بچه های من هستن😅 . . پ.ن 2: توی قسمت igtv یا هایلات ها میتونید فیلم کامل این برنامه رو ببینید. برنامه عصرانه شبکه افق یکشنبه 3 آذر 1398 . . #پ_شکوری #مادران_شریف #شبکه_افق #برنامه_عصرانه

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. روابط مسالمت آمیز بچه ها اون روز توی برنامه زنده خیلی برام جالب و حتی شگفت انگیز بود😆 . همیشه توی دورهمی هامون مدیریت تعداد زیاد بچه ها کار سختی بود و روابط متقابلشون گاهی پرچالش می شد! . اما اون روز شاید به خاطر رودروایسی با #آقای_مجری و آقایون و خانم های پشت صحنه، بچه ها خیلی آروم و متین بودن😅 . مثلا وقتی عباس میخواست اسباب بازی محمد رو بگیره ، گفتم مامان اول اجازه بگیر ، در لحظه محمد گفت اجازه دادم خاله😉 و مسئله ختم بخیر شد. . رضا و طه که پسرای ارشد و بزرگ جمع بودن خیلی موقر و با طمأنینه با اسباب بازی های جذابشون بازی میکردن و البته به بقیه هم میدادن سازه های خلاقانه شون رو😀 . محمد و داداشش علی با هم مسابقه #چهار_دست_و_پا میدادن😃 . محمد کوچک برای آقای عکاس ژست هنری میگرفت😎 . فاطمه بین بغل من و خاله ش در حال تردد بود و بازی های بقیه بچه هارو نگاه می کرد و خوشحال بود👧 . خلاصه خاطره شیرینی برای ما رقم خورد اون روز😍 . البته از شما چه پنهون قبلش کلی نذر و نیاز کرده بودیم که بچه هامون جلوی دوربین آبروداری کنن😆😆 . . پ.ن1: برای شفاف سازی بیشتر میخوام بچه ها رو معرفی کنم😊 . رضا 5 ساله طه 4 ساله محمد 3 ساله عباس 2 ساله محمد 1 سال و 4ماهه علی 11 ماهه فاطمه 7 ماهه . رضا و طه و محمد پسرهای خانم اکبری هستن😊 محمد و علی پسرهای خانم بهروزی😀 و عباس و فاطمه هم بچه های من هستن😅 . . پ.ن 2: توی قسمت igtv یا هایلات ها میتونید فیلم کامل این برنامه رو ببینید. برنامه عصرانه شبکه افق یکشنبه 3 آذر 1398 . . #پ_شکوری #مادران_شریف #شبکه_افق #برنامه_عصرانه

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن