پست های مشابه

شادینک

ورق بزنید ⚡ سلام به همه همراهان عزیز شادینک، این پست رو سیو کنین چون حتما لازمتون میشه ☺️ ✨ باید بدونید که صرف زمان برای کودکان مهمتر است از صرف پول برای آنها... ✨یکی از بهترین راه های وقت گذرونی با فرزندان ، هم بازی شدن با آنهاست ✨ورود به دنیای هیجان انگیز ساختن و جان دادن و مسابقه باعث میشه تا علاوه بر محکم تر شدن رابطه عاطفی ، موفق به کشف و پرورش استعداد ، خلاقیت و هوش هیجانی فرزندانتون هم بشید ... ✨پس این پست رو از دست ندین و عکس از کاردستی و بازی هاتون با بچه ها رو هم برای ما بفرستین ✨پیشنهادات، تجربیات و نظراتتون در مورد این مبحث رو با ما در میون بگذارید... ممنون از نگاهتون تیم شادینک 🙏🌺 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻 برای دیدن پست های بیشتر به پیج سر بزنید @shadinak.ir 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻 #شادینک #کودک #کودکومادر #بازی #بازیباکودک #بازیخلاقانه #کودکخلاق #مادرخلاق #دینی #مفاهیم_دینی #تربیت_کودک

20 دی 1399 20:45:57

5 بازدید

شادینک

مژده که عید اومده نور بارونه آسمون بر شما بادا مبارک عید ماه رمضون  رسیده موسم شادی دل روزه دارا گلای خنده شکفته رو لب فرشته‌ها عید سعید فطر مبارک باد #شادینک #عید_فطر #اسلام_برای_کودکان #ماه_مبارک_رمضان #عیدفطر #عید_بندگی

22 اردیبهشت 1400 18:36:10

1 بازدید

شادینک

عید غدیر نزدیکه و همه میدونیم چه قدر هدیه دادن خوبه ... چه بهتر که این هدیه به مهارت های بچه ها کمک کنه ... میدونید که بچه ها مخصوصا دخترا عاشق چیزای ریزه میزه توی گنجینه ی خودشونن، برای همین از گرفتن این بسته ذوق می‌کنند و بعد درست کردن تسبیح اختصاصی خودشون حسابی لذت میبرند . #تسبیح_دستساز #دستبند #دستبند_فیمو #گیره_روسری #دخترانه #هدیه #عیدی #عید_غدیر #گیفت #آبی

28 خرداد 1401 14:57:40

2 بازدید

شادینک

خبرهای خوبی تو راهه....😀🥳 به رونمایی محصولات شادینک نزدیک می شویم ...🤭🤭 #شادینک #اسلام_شاد #کودک_خلاق

28 تیر 1399 17:42:51

0 بازدید

شادینک

#شن_بازی #شادینک حالا که عید غدیر تموم شد ، با شن های بسته های حسی چه کار کنیم ؟؟؟؟؟🤩😋 توی این پست میخوایم چندتابازی با شن معرفی کنیم 😉👇 ۱_در یک سینی مقداری شن بریزید و با آبپاش کمی شن ها را مرطوب کنید در حدی که به هم بچسبد . بعد آن را در قالب های خمیر بازی یا لیوان یا هر ظرفی بریزید و برگردانید . قصر سحرآمیز خود را بسازید و ساعت ها با فرزندانتان مشغول بازی شوید 🏡🏠🥳 ۲_ اسباب‌بازی‌های کوچک یا صدف‌های فرزندتان را کف لگن بچینید و روی آن شن بریزد. از کودک بخواهید که با صافی یا سبد کوچکی دنبال اشیاء گم‌شده بگردد. می‌توانید برای جذاب‌تر شدن بازی، هدف اصلی را پیدا کردن سه اسباب‌بازی قرار دهید. 🐚🍭🦄🍬🤩🧸 ۳_شن را روی سطحی مثل سینی (برای جذابیت بیشتر روی آینه) بریزید و‌از کودک بخواهید با انگشتانش روی آن نقاشی بکشد میتوانید از الگوهای خطی خمیده ساده شروع کنید تا حروف الفبا و ... 🌱🍁⭐🧩 🥰 امتحان کردن این فعالیت لذت بخش روی آرد یا روی نمک هم توصیه می شود 😉 #شادینک #شادینکی #بازی_حسی_شادینک #شن_بازی #شن_درمانی #خلاقیت #خلاقیت_کودک #دست_ورزی

24 مرداد 1399 15:41:50

1 بازدید

شادینک

بسته ی رنگ آمیزی اربعین به همراه داستان زیبا ی #باران_پشمک نوشته ی خانم #کلر_ژوبرت امسال هم ما جاماندیم 😭😭 و برای اینکه خاطره ی اربعین برای بچه ها شیرین و جاودانه بماند این صحنه سازی از اربعین رو طراحی کردیم تا با رنگ آمیزی اش به سلیقه ی خودشون در ذهن شون ثبت بشه ... و یه خبر ویژه هم اینکه خانم ژوبرت عزیز زحمت کشیدن و اولش برامون امضا کردن و هدیه دادن . فقط تعداد کتاب های امضا دار بسیار محدود است . هزینه ی بسته استوری شد. با گذاشتن هشتک #یاحسین زیر پست ازمون حمایت کنید. قیمت با احترام ۱۸۵۰۰۰ #اربعین #سلام_بر_حسین #به_تو_از_دور_سلام #هرکس_به_طریقی_به_تو_می_پیوندد #یاحسین #شادینک #اسلام_برای_کودکان #خلاقیت #بازی #تربیت_دینی

30 شهریور 1400 18:21:50

11 بازدید

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

شادینک

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن