پست های مشابه

madaran_sharif

. #پ_بهروزی #قسمت_پایانی . یه کم خونه سر و سامون گرفت. انگار این امتحان زندگی هم به پایان رسید و حالا خدا برای فرجه بین امتحانات یه پیشنهاد هیجان انگیز داشت.😁 . استخر🌊 مردد بودم که علیِ شش ماهه رو می‌شه تنها بذارم و برم؟! محمد رو زیر یک سال اصلا تنها نمی‌ذاشتم، ولی حالا حساسیتم کمتر شده😁 چون هم دیگه مامان اولی نیستم، و هم اینکه انگار حضور محمد باعث می‌شه علی کمتر یاد من بیفته. پس می‌ریم که بعد دوسال و نیم از شروع مادری لحظاتی رو بدون حضور بچه‌ها داشته باشیم.⁦💪🏻⁩😀 روزهای زوج همسر و روزهای فرد من.😍 . فرجه‌ی خیلی خوبی بود واقعا و من برای بار چندم تصمیم گرفتم ورزش رو وارد برنامه ثابت زندگیم کنم.😁 (ولی انگار ورزش هنوز نمی‌خواد وارد برنامه‌ی ثابت زندگیم بشه😒😕) . قبل بچه‌دار شدن نهایت فعالیت روزانم، ناهار و شامِ دست و پاشکسته و نهایتا مطالعه‌ی کتاب بود... و تازه آخر شب خونه مرتب نبود.😯 (واقعا خونه بدون بچه نامرتب می‌شه؟!) حالا چطور می‌رسم این همه کار انجام بدم؟! رسیدگی به این دو تا فرشته کللللیییی زمان می‌بره، غذا و نظافت و کارهای معمول خونه که هست، رسیدگی به خودم، وقت گذاشتن برای همسر، مطالعه و گاها ورزش و دوره های مجازی و دورهمی دوستانه و... عمیقأ احساس می‌کنم با هر بچه «من» بزرگتر می‌شم... همه‌ی «من»، حتی وقتِ من کش میاد انگار... و انگار وقتی «مادریِ من» با کارهای دیگه ترکیب می‌شه، اون کارها هم بزرگ می‌شن، عمیق می‌شن و پربرکت... . مادرِ خانه‌دار، مادرِ دانشجو، مادرِ پزشک، مادرِ معلم، مادرِ ورزشکار... . این روزهای من ترافیکش سنگینه، درست مثل ترافیک ماشین‌های محمد.😅 . سومین دوره‌ی تربیت مربی مجازی به نیمه رسیده، ترم چهار دوره مطالعاتی شروع شده، چند تا کتاب هم خودم گذاشتم تو برنامه و دارم می‌خونم. محمد به سن لجبازی رسیده و داره برای صبور شدن من تلاش می‌کنه.😅 علی راه افتاده و هی زمین می‌خوره و داره برای بالا رفتن سرعت عمل من تلاش می‌کنه.😂 آقای همسر سه هفته است مریضه و بنده خدا خودش داره برای بهبودی خودش تلاش می‌کنه😆 و من این روزها بیشتر از هروقت دیگه‌ای از همه‌ی کائنات سپاس‌گزارم که در راه رشد و تعالی من تمام تلاششون رو می‌کنن.😍😅 و الحمدلله رب العالمین... و العاقبه للمتقین😍 . #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #قسمت_پایانی #مادری #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف

16 بهمن 1398 16:57:23

0 بازدید

madaran_sharif

. #ط_اکبری . "اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم" . عجیبه ها واقعا! امام علی (ع) چرا انقدر روی نظم تاکید داشتن بین این‌همه فضائل؟! اونم تو وصیت‌نامه! یعنی حرف آخر⁦✋🏻⁩ . ترم اول درس خوندن🤓 با دوتا بچه کوچولو👦🏻⁩⁦👶🏻⁩ تموم شد و آخرین پروژه رو هم ارائه کردم. ترم تابستون برنداشتم یه کم نفس بکشم (بکشیم!⁦👶🏻⁩⁦👦🏻⁩⁦🧕🏻⁩⁦🧔🏻⁩⁦👵🏻⁩⁦👴🏻⁩) . البته بیکار که نبودم.😃 ماشاءالله دوتا وروجک و برنامه‌ی سراسر بازی و ریخت و پاش و بشششور بسسساب و بپز و بخورون و... . یه هفته نگذشت که احساس بدی بهم غالب شد! - باز چته؟!🤨 از چی ناراضی ای؟! از در و دیوار؟ نمی‌تونی بیرون بری دلت گرفته؟! -- نمیدونم شاید! الحمدلله خونه حیاط داره😃 خب بریم بازار گل،🌸🌼🌻🌺🌹 چقدر خوبه😍 . یه هفته بعد...😑 مرضم اون نبود.🙊 یک ماهی طول کشید تا فهمیدم ای بابا من برنامه‌ی منظم و هدف‌مندی ندارم.🤔 دچار روزمرگی شدم.😞 . به بعضی کارهای اولویت‌دار نمی‌رسیدم،😑 یه کارایی یادم میرفت، خصوصا در مورد کفش و لباس بیرون که همیشه موقع بیرون رفتن یادشون می‌افتم🙈 (شستشو، دوخت و دوز و...) بعضی روزا یه کارای بدون اولویت یا حتی غیرضروری جای کارهای مهمو گرفته بود! به بعضی کارهای مهم اصلا فکر نکرده بودم! چه برسه عمل!🙊 به بهانه‌ی اینکه بچه‌ها که نظم تو کارشون نیست، منم خودمو زدم به کوچه‌ی عمر چپ😅 سرم شلوغه خب نمی‌رسم!😒 واقعا نمی‌شد برسم؟!🤔 . با جناب همسر صحبت کردم. (الهی که این در گفتگو برای همه زوجین، همیشه، باز بمونه) مروری هم روی برنامه‌ها و اولویت‌ها از نگاه ایشون کردم... دوباره رفتم سراغ دفتر برنامه😃 که در گوشه‌ی پستو، مدتی چشم انتظار من بود.☺️ دفتر برنامه! و ماادراک مالدفتر برنامه🤨 . توضیحات کاربردی در پست بعدی😊 . #ط_اکبری #هوافضا90 #روزنوشت_های_مادری #روزمرگی #تجربه #دفتر_برنامه #مادران_شریف

15 بهمن 1398 16:41:55

0 بازدید

madaran_sharif

. . #قسمت_پنجم . #ام‌البنین (مامان سه پسر ۹ساله، ۷ساله و ۵ساله) . تیرماه ۹۵ وقتی که اولی ۴ ساله و دومی ۲ ساله بود، پسر سومم به دنیا اومد. . نینی جدید ما برخلاف دومی، بچه‌ی ساکتی بود و خیلی از بابت گریه کردنش اذیت نمی‌شدم. اما به هر حال بچه‌داری با سه تا بچه سخت بود و همیشه در حال بدو بدو بودم. (البته کاش سلامتی باشه و آدم همین طوری وقت کم بیاره.🤗) . کم‌کم متوجه شدیم مشکل گل‌پسرمون جدی‌تر از این‌هاست که با گفتاردرمانی و روش‌های معمولی درست بشه. دکترها گفتند: فقط تاخیر رشد کلامی نیست و کلا دچار تأخیر رشد ذهنیه و این باعث شده آموزش‌پذیری خیلی پایینی داشته باشه. . به خاطر عادی بودن رشد جسمیش، مشکلش دیر تشخیص داده شد. . . آدم‌ها دو جور غصه دارن که من نمی‌دونم کدومش سخت‌تره. یکی، غصه‌ی بزرگ ناگهانی. و یکی غصه‌ای که خرد خرد، بزرگتر می‌شه...😔 . برای ما نوع دوم بود. . مثلاً سندروم‌دان، موقع تولد مشخص می‌شه و یک باره غصه و شوک بزرگی برای آدم پیش میاد. ولی ما از ۱.۵ سالگی شک کردیم؛ اول فکر کردیم یه مشکل کوچیکه، ولی کم‌کم متوجه شدیم مشکلش از اونی که فکر می‌کردیم بزرگتره.. . ما قبلا تو کل خانواده‌ی دو طرف، معلول نداشتیم و حتی خود من بچه‌ی معلول ندیده بودم و هیچ شناختی نداشتم. اطلاعاتی که الان دارم رو خودم ذره ذره کشف کردم. هیچ دکتری نیومد این‌ها رو به ما شسته رفته توضیح بده. . مثلا یه دکتر رفتیم گفتن شاید اوتیسم باشه و یه دکتر معرفی کردن که اوتیسم رو خوب تشخیص می‌ده و اون بررسی کرد و گفت اوتیسم نیست و ما خیالمون راحت شد که خ‍ب، خوب می‌شه... بعد دیدیم خوب نشد، گفتن شاید فلان چیز باشه، رفتیم دیدیم نه اونم نبوده... . . مثلاً من شناختی از مدارس استثنایی نداشتم و اولین بار که یکی از گفتاردرمان‌ها گفت احتمالا باید بره مدرسه استثنایی، من خیلی ناراحت شدم و غصه خوردم.😢 بعد که رفت تست استثنایی داد، مسئولش گفت من دارم با تخفیف قبولش می‌کنم و باید می‌رفت بهزیستی و دوباره غصه خوردیم که وضعش بدتر از حد تصور ماست...🥺 . فقط همینقدر فهمیدیم که مشکلش ژنتیکی نیست و تا همین الان هم معلوم نشده که چرا این مشکل پیش اومده. . راستش این علم هنوز خیلی پیشرفت نکرده؛ برای همین بیماری‌های محدودی رو می‌تونن بررسی کنن و بعضی مواقع نمی‌تونن ریشه رو پیدا کنن و فقط می‌گن تاخیر رشد داره... . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

01 اردیبهشت 1400 14:33:38

0 بازدید

madaran_sharif

. فاطمه خانم هفت ماهه بود و علی آقا دوساله هردو حسابی وروجک و شلوغ کار😈🤡 . صبح تا شب تمام انرژیمونو می‌گرفتن صبح‌ها قبل ما بیدار می‌شدن🙄😶 و شب‌ها بعد ما می‌خوابیدن😴 . هیچی از زندگی نمی‌فهمیدم😫 هیچ وقتی برای خودم نداشتم! . من⁦🧕🏻⁩ و آقای همسر🧔🏻⁩ هر دو داشتیم زیر فشار له می‌شدیم😣 . یه مدت اینطوری گذشت تا اینکه خدا در🚪جدیدی از لطف خودش برامون باز کرد⁦❤️⁩ . تا اون زمان بچه‌ها ظهرها خسته و بداخلاق می‌شدن و می‌خوابیدن😴 شب هم پر انرژی😃🤓 تا ده و یازده بیدار بودن! و تمام تلاش من این بود که زمان خواب ظهر رو جلوتر بیارم تا بلکه😩 شب کمی زودتر بخوابن😕 (البته گل دختر این وسط دو بار دیگه هم می‌خوابید) . ولی هرچی بزرگ‌تر می‌شدن، نیازشون به خواب کمتر و انرژیشون هم بیشتر میشد⁦🤭 در نتیجه گل پسرمون⁦👦🏻⁩ زودتر از دوی بعد ازظهر نمی‌خوابید و این یعنی خواب شب ساعت یازده یا حتی دیرتر😮 . به لطف خدا در یک حرکت کاملا انتحاری😂💥قانون خواب رو عوض کردم⁦💪🏻⁩ . دختری یک بار حدود یازده صبح می‌خوابید😴 که داداشش خسته نبود و خوابش نمی‌برد. . علی آقا هم تا شب ممنوع‌الخواب🚫 بود و این یعنی ساعت ۸ شب هر دو غش🤤 می‌کردن تا صبح🌄 . و این گونه بود که زندگی ما رنگی شد🎨 . شام🍲 رو هفت تا هشت شب و بلکه هم زودتر می‌خوردیم و راهی رخت‌خواب می‌شدیم🛏 . حالا بعد از خواب بچه‌ها فرصت فیلم📽 🎞دیدن، مطالعه📚، اختلاط🗣👥، کارای خونه و حتی خوردن ممنوعی‌جات🍫 رو داریم (تخمه و آلبالو خشکه که هنوز بچه‌ها بلد نیستن خوب بخورن🤪) . البته که قسمت سخت این برنامه بیدار نگه داشتن علی آقا تا شب بود، اونم به شکلی که اذیت نشه🤔 . اوج خستگیش چهار به بعد بود که دیگه می‌شد با بازی و کتاب خوندن و وعده‌ی الآن بابا⁦🧔🏻⁩ میاد و بیدار نگهش داشت. . مخصوصا که عاشق باباشه و منتظر بازی‌های مردونه...🤼‍♂ شاید اولش این روش اذیت کردن بچه‌ها به نظر بیاد🤔 . ولی وقتی به نتیجه نگاه می‌کنم و هزینه فرصت رو برآورد می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که این بهترین راه برای همه‌مونه✅ . چرا که وقتی من و آقای همسر وقت اختصاصی برای خودمون، فرصت انجام کار خونه و تفریح نداریم، و حتی نیازمون به کمی سکوت و آرامش بر طرف نمیشه، طبیعتا اخلاق و رفتار و انرژیمون هم تحت تاثیر قرار می‌گیره و بچه‌ها مامان و بابای بداخلاق تری😡 دارن! . پس به نفع خودشونه که زود برن بخوابن😴⁦⁦👌🏻⁩ . پ.ن: بهترین زمان خواب قبل از ۹ شبه، چون در این زمان هورمون خواب ترشح می‌شه و بهترین زمان برای رشد کودکه⁦👌🏻⁩😉 . #ز_م #سبک_مادری #تنظیم_خواب #مادران_شریف_ایران_زمین

02 اردیبهشت 1399 16:52:39

0 بازدید

madaran_sharif

. فکر می‌کنم خیلی از آدما اینجوری هستن که یه روزایی از زندگیشون، از آدما و اتفاقای دور و برشون خسته و دلزده میشن، یه جوری که دلشون می‌خواد از همه عالم و آدم ببرن و برن تو لاک خودشون، یا با همه عالم و آدم سر جنگ داشته باشن و تنه‌ی بی‌حوصلگیشون به تنه اطرافیانشون بگیره. من قدیما ازون جنگیاش بودم، ولی چند ساله که کم کم از اون تو لاکی‌ها شدم. . حالا این روزا برای من از همین روزاست؛ اما این بار بیخیال علت و سبب حال و احوالم می‌شم. . می‌شه نشست و خودخوری کرد و کلنجار رفت و آزار دید و آزار رسوند، ولی یه راه باحال تر و خوشگل ترم هست، وقتشه که بگم؛ خدایا میشه بیخیال همه فقط خودم و خودت باشیم؟ خدا جانم! میخوام سفت بغلم کنی. . اما امان از این روزهای بچه داری؛ که برام شده روزهای نمازهای بی‌توجه و هول هولی، و هفته‌های بی مناجات، و سحرهای خواب آلودگی، چقدر کم حواسم به خودمه، چیزی که حالا که مادرم و پر از مشغله بیشتر از همیشه بهش نیاز دارم. دلم تنگه یه شب بیداری و چند تا چیکه اشکه؛ . اِلـهي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لي بَعْدَ مَماتي خدای من، چگونه پس از مرگم از تو نا امید باشم؟ وَاَنْتَ لَمْ تُوَلِّني اِلاّ الْجَميلَ في حَيوتي درحاليكه در تمام زندگی‌ام مرا جز به نيكی سرپرستی نكردی؟ . اِلهي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً فِي الدُّنْيا خدای من، گناهانی از من را در دنيا پوشاندی وَاَ نَا اَحْوَجُ اِلي سَتْرِها عَلَيَّ مِنْكَ في الاُْخْري كه بر پوشاندن آن در آخرت محتاج ترم اِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَد مِنْ عِبادِكَ الصّالِحينَ گناهم را در دنيا برای هيچيك از بندگان شايسته ات آشكار نكردی فَلاتَفْضَحْني يَوْمَ الْقِيمَةِ عَلي رُؤُسِ الاَْشْهادِ پس مرا در قيامت در برابر ديدگان مردم رسوا مكن . وَاِنْ اَدْخَلْتَنيِ النّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّي اُحِبُّكَ و اگر مرا وارد دوزخ كنی، به اهل آن می‌گویم كه من تو را دوست دارم😭 . اِلهي هَبْ لي كَمالَ الإِنْقِطاعِ اِلَيْكَ خدای من انقطاع از هر چیز و پیوستن کامل به خودت را به من عطا فرما 🙏 . دو تا سحر جمعه بیشتر تا ماه رمضون نمونده #دعای_کمیل و #مناجات_شعبانیه تو این روزا و شب‌ها دوای همه دردهاست دلم نیومد این حس و حال و این مناجاتِ دلبر رو باهاتون به اشتراک نذارم🌸 . اگه از این مناجاتی که دو تیکه‌ش رو گذاشتم خوشتون اومد می‌تونین خودتون با جست و جوی "مناجات شعبانیه آقای فرهمند" کاملش رو پیدا کنین و گوش کنید. 😊 . #ف_جباری #روزنوشت‌های_مادری #مناجات_شعبانیه #شبِ_جمعه #مادران_شریف_ایران_زمین

28 فروردین 1399 16:23:55

1 بازدید

madaran_sharif

. بچه که بودم، ظهرا می‌رفتم سر کوچه، بچه‌هایی رو که از مدرسه می‌اومدن، نگاه کنم. عاشق مدرسه بودم.😃 روز اول مدرسه‌ی خواهرم منم با یه سارافون سرمه‌ای و یه کیف، رفتم مدرسه. اما کوچیک بودم و باید ۳ سال دیگه صبر می‌کردم.🙄 . همیشه این‌قدر ذوق خوندن داشتم که همه‌ی درس‌ها رو قبل معلم، خونده بودم.😄 همه‌شونو دوست داشتم و از همه راحت‌تر ریاضی بود که شب امتحانش چیزی برای خوندن نداشتم.😎 . در دوران دبستان و راهنمایی مسابقات قرآن و نهج‌البلاغه، کتابخوانی، هنرهای دستی، نقاشی و ورزشی هم شرکت می‌کردم. دوست داشتم همیشه وقتم رو با فعالیت مفید پر کنم.😇 . اول دبیرستان وارد مدرسه تیزهوشان فرزانگان شدم. بر خلاف دوران راهنمایی که کلاس‌ها معمولا برام کسل کننده بودن، از درسا راضی بودم.🤩 با اینکه جز تازه واردهای مدرسه بودم اما به لطف نمرات خوب و فعالیت‌های سر کلاس‌، سرشناس بقیه شدم.😁 . از بین کلاس‌های المپیاد مدرسه، تو دو تا موضوعی که بیشتر از همه علاقه داشتم شرکت کردم؛ فیزیک و کامپیوتر بعدش فهمیدم کامپیوتر اونیه که من می‌خوام😍 و این‌طوری رشته دانشگاهیمم انتخاب شد. . کتابخونه مدرسه شده بود پاتوقم،📚 پشت سر هم کتاب‌های ریاضی مرتبط رو امانت می‌گرفتم و می‌خوندم.🤓 با اینکه تو المپیاد، هیچ‌وقت از مرحله‌ی ۱ بالاتر نرفتم؛ ولی مطالعات از روی علاقه‌م، هم برام خاطرات خوبی ساخت و هم در ادامه تحصیلم خیلی کمکم کرد⁦⁦⁦⁦⁦⁦⁦⁦⁦⁦. . پیش دانشگاهی روزانه حدود ۵ ساعت درس می‌خوندم.😃 بعد عید به پیشنهاد مشاورا، ساعات مطالعه‌م رو بیشتر کردم، نتیجه شد رتبه ۴۱۷ منطقه ۱. . با این رتبه می‌تونستم دانشگاه شریف قبول بشم.⁦👍🏻⁩ (مثلا علوم کامپیوتر، ریاضی یا مهندسی های غیر برق و کامپیوتر)؛ اما به خواست پدرم که دوری راه رو در نظر گرفتن، موندم شهر خودمون مشهد.😀 . و به این ترتیب شدم دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد، رشته‌ی مهندسی کامپیوتر😊 . با اینکه دانشگاه فردوسی، دانشگاه معتبری بود؛ اما بازهم جوابگوی اون‌چه من از کلاس‌ها انتظار داشتم نبود.😕 برای همین کنار درسای دانشگاه، مطالعه، برنامه نویسی، کار پژوهشی و دانشجویی و شرکت توی مسابقات هم داشتم.😃 البته باز هم مشابه المپیاد دبیرستان، با اینکه مقام‌هایی کسب کردم اما با پیش بینی خودم فاصله داشت.😅 . ✅ تجربه‌ی من می‌گه معمولا اگر هدفی رو مد نظر دارید باید برای بالاتر از اون تلاش کنید تا به هدف تعیین شده خودتون برسین، چون معمولا عواملی که ما نمی‌شناسیم یا پیش‌بینی نکردیم هم تاثیر گذارن.😌 . #ف_غیور #کامپیوتر۸۴_فردوسی #تجربه_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_اول #مادران_شریف

03 اسفند 1398 16:21:24

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #قسمت_نهم ‌. #بنت‌الهدی (مامان سه دختر) . بیدار بودن بین‌الطلوعین رو هر کس تجربه کرده، می‌دونه که چقدر برکت داره. سعی می‌کنم حتما بیدار باشم. کارهای تفریح طورم رو می‌ذارم برای بین‌الطلوعین! چون اگه کارهای جدی رو بخوام انجام بدم خوابم می‌گیره.😴 . گاهی پیش میاد که خوابم کم بوده و می‌دونم اگه بین‌الطلوعین بیدار بمونم ممکنه تا بعدازظهر توانم تموم بشه و نتونم برا بچه‌ها وقت بذارم، بدون عذاب وجدان می‌خوابم!😉 چون می‌دونم برای انجام وظیفه‌ی مهم‌تری نیاز به خواب دارم. . تفریح نباید فراموش بشه!👌 سعی می‌کنم حتما تفریح رو وسط مشغله‌هام جا بدم!ولو یه تفریح کوچک! مثلا می‌خوام سیب بخورم، اون سیب خوردن رو تبدیل می‌کنم به یه دورهمی کوتاه. یا میرم تو فضای سبز دانشگاه و یه کار لذت‌بخش انجام میدم. شاید پنج دقیقه وقت بگیره! ولی بازده کارمو بالا می‌بره.😊 . یکی دیگه از زمان‌های طلایی برای من وقتایی هست که کشیک هستم چون زمان زیادی بیکارم! به جای گشت زنی تو فضای مجازی، میرم سراغ دفترچه و لیست کارها! مدیریت استفاده از فضای مجازی واقعاً برکت میده به وقتم! حقیقت تلخ روزگار ما وقت‌کشی و سوزاندن عمر تو فضای مجازیه!😬 . خونه که میام، بساط بازی و کاردستی و بدو بدو و هر نوع شلوغ‌کاری دسته جمعی به راهه! خودم حساس نیستم و می‌ذارم بچه‌ها بریزن و بپاشن. اما قبل از اومدن همسرم با کمک بچه‌ها و در قالب بازی خونه رو مرتب می‌کنیم! حداقل ظاهر قضیه رو حفظ می‌کنیم!😅 . هیچ دو آدمی شبیه به هم نیستن! و قرار نیست که زن و شوهر کاملا مثل هم فکر بکنن. از جلسات گفت‌و‌گو باید در راستای همسو شدن استفاده بکنیم. ولی نکته‌ی مهم‌تر تعامل صحیح با وجود تفاوت‌هاست. ضمن اینکه حتی اگر یک نفر تو همه زمینه‌ها با من همسو باشه و دغدغه‌هامو درک کنه، اگه نیازهای روحیش تامین نشه، یه جایی دیگه خسته میشه و نمی‌تونه همراهی کنه.☹️ . مثلاً من دغدغه‌های مادرم رو کاملاً می‌فهمیدم و راضی بودم از تلاشی که می‌کنن. ولی یه بازه‌ای تو نوجوانیم پیش اومد که مادرم علیرغم دقتی که داشتن، از یک سری نیاز‌های روحیم غافل شدن و من اون موقع خیلی شاکی بودم از شرایط کاریشون! با اینکه عقلم توجیه بود، ولی احساسم همراهی نمی‌کرد! هرچند اون بحران هم به لطف خدا خیلی زود حل شد.😊 . این تجربه برام درس بزرگی داشت. اینکه به حساسیت‌های همسرم احترام بذارم و نیازهای روحیشون رو تامین کنم، تا بتونیم با همراهی هم به اهدافمون نزدیک بشیم. دائما برای خودم یادآوری می‌کنم که مهم‌ترین وظیفه من، حفظ کانون خانواده است.👨‍👩‍👧‍👧 . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #قسمت_نهم ‌. #بنت‌الهدی (مامان سه دختر) . بیدار بودن بین‌الطلوعین رو هر کس تجربه کرده، می‌دونه که چقدر برکت داره. سعی می‌کنم حتما بیدار باشم. کارهای تفریح طورم رو می‌ذارم برای بین‌الطلوعین! چون اگه کارهای جدی رو بخوام انجام بدم خوابم می‌گیره.😴 . گاهی پیش میاد که خوابم کم بوده و می‌دونم اگه بین‌الطلوعین بیدار بمونم ممکنه تا بعدازظهر توانم تموم بشه و نتونم برا بچه‌ها وقت بذارم، بدون عذاب وجدان می‌خوابم!😉 چون می‌دونم برای انجام وظیفه‌ی مهم‌تری نیاز به خواب دارم. . تفریح نباید فراموش بشه!👌 سعی می‌کنم حتما تفریح رو وسط مشغله‌هام جا بدم!ولو یه تفریح کوچک! مثلا می‌خوام سیب بخورم، اون سیب خوردن رو تبدیل می‌کنم به یه دورهمی کوتاه. یا میرم تو فضای سبز دانشگاه و یه کار لذت‌بخش انجام میدم. شاید پنج دقیقه وقت بگیره! ولی بازده کارمو بالا می‌بره.😊 . یکی دیگه از زمان‌های طلایی برای من وقتایی هست که کشیک هستم چون زمان زیادی بیکارم! به جای گشت زنی تو فضای مجازی، میرم سراغ دفترچه و لیست کارها! مدیریت استفاده از فضای مجازی واقعاً برکت میده به وقتم! حقیقت تلخ روزگار ما وقت‌کشی و سوزاندن عمر تو فضای مجازیه!😬 . خونه که میام، بساط بازی و کاردستی و بدو بدو و هر نوع شلوغ‌کاری دسته جمعی به راهه! خودم حساس نیستم و می‌ذارم بچه‌ها بریزن و بپاشن. اما قبل از اومدن همسرم با کمک بچه‌ها و در قالب بازی خونه رو مرتب می‌کنیم! حداقل ظاهر قضیه رو حفظ می‌کنیم!😅 . هیچ دو آدمی شبیه به هم نیستن! و قرار نیست که زن و شوهر کاملا مثل هم فکر بکنن. از جلسات گفت‌و‌گو باید در راستای همسو شدن استفاده بکنیم. ولی نکته‌ی مهم‌تر تعامل صحیح با وجود تفاوت‌هاست. ضمن اینکه حتی اگر یک نفر تو همه زمینه‌ها با من همسو باشه و دغدغه‌هامو درک کنه، اگه نیازهای روحیش تامین نشه، یه جایی دیگه خسته میشه و نمی‌تونه همراهی کنه.☹️ . مثلاً من دغدغه‌های مادرم رو کاملاً می‌فهمیدم و راضی بودم از تلاشی که می‌کنن. ولی یه بازه‌ای تو نوجوانیم پیش اومد که مادرم علیرغم دقتی که داشتن، از یک سری نیاز‌های روحیم غافل شدن و من اون موقع خیلی شاکی بودم از شرایط کاریشون! با اینکه عقلم توجیه بود، ولی احساسم همراهی نمی‌کرد! هرچند اون بحران هم به لطف خدا خیلی زود حل شد.😊 . این تجربه برام درس بزرگی داشت. اینکه به حساسیت‌های همسرم احترام بذارم و نیازهای روحیشون رو تامین کنم، تا بتونیم با همراهی هم به اهدافمون نزدیک بشیم. دائما برای خودم یادآوری می‌کنم که مهم‌ترین وظیفه من، حفظ کانون خانواده است.👨‍👩‍👧‍👧 . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن