پست های مشابه

madaran_sharif

#ح_یزدان‌یار (مامان #علی ۱۰ساله، #زهرا ۷ساله ، #فاطمه و #زینب ۱.۵ساله) #قسمت_نهم زهرا تا سه سالگی موقع سرماخوردگی‌ها حالش خیلی بد می‌شد. طوری‌که چند بار پی‌آی‌سی‌یو بستری شد.😔 یک‌بار که بستری شده بود، دکترش متخصص بداخلاقی بود که به سوالاتم جواب نمی‌داد و نگرانی منو از حال دخترم درک نمی‌کرد و حتی یک‌بار باهاش درگیری لفظی پیدا کردم.🤦🏻‍♀️ تا اینکه از طریق یکی از آشنایان متوجه شدم از شاگردان پدرم بوده و وقتی خودم رو بهش معرفی کردم، از ویژگی‌های خوب اخلاقی پدرم بسیار تعریف کرد و از اون به بعد رفتارش با ما و کل بیماران بخش بهتر شد. باز هم اونجا عنایت پدرم رو با جون و دل احساس کردم.🧡 بیماری زهرا آسم کودکی تشخیص داده شد و معلوم شد که با بزرگتر شدنش بهتر می‌شه و باید قرنطینه باشه و تو خونه بمونه. شرایط کاری من هم معلوم نبود چطور بشه که کرونا اومد و من هم تونستم توی خونه کنار دخترم بمونم.‌ شروع کرونا برای ما هم مثل همه، تجربههٔ جدیدی بود. پر از ابهام، پر از ترس، پر از سوال... همسرم که مثل ما خونه‌نشین شده بودن، فرصت پیدا کردن رو پایان‌نامهٔ دکتراشون کار کنن. علیرضای کلاس اولی خونه‌نشین شد، زهرا هم که خونه‌نشین بود. این وسط سخت‌ترین شرایط برای مادرم بود. که قبلاً هر روز قبول زحمت کرده بودن و می‌اومدن خونهٔ ما که پیش زهرا باشن، اما حالا تنها شده بودن. روزها و حتی هفته‌ها می‌شد که همدیگه رو نمی‌دیدیم.😥 فکر کردن به تنهایی مادرم برام خیلی سخت بود. مدت نسبتاً زیادی بود که انتظار فرزند سوم رو می‌کشیدیم. تازه ماه‌های اول شروع کرونا بود و جو غالب ترس و قرنطینه و... بود که فهمیدیم نفر یا بهتره بگیم نفرات جدیدی قراره به خانواده‌مون اضافه بشن.😃 فهمیدن این خبر اونقدر برام خوشحال‌کننده بود که وقتی دکتر بهم گفت اشک شوق می‌ریختم. دکتر ازم پرسید بچهٔ اولته؟ گفتم نه. گفت مشکل نازایی داشتید؟ گفتم نه. خودشم تعجب کرده بود چرا من انقدر هیجان‌زده شدم.😂 همین که خدا بار دیگه منو لایق مادر شدن دیده بود اونم این بار دوبله✌🏻 برام شعف خاصی داشت. همیشه مثل خیلی‌های دیگه عاشق دوقلوها بودم و هر کس دوقلو داشت یه عالمه بهش تبریک می‌گفتم و با هیجان از رفتار و شخصیت و تفاوت‌هاشون می‌پرسیدم. مثلاً دوتا از دختر عموهام دوقلو داشتن که خیلی بهشون غبطه می‌خوردم. ولی هیچ‌وقت فکرش رو هم نمی‌کردم که منم یه روز مادر دوقلو خواهم شد.☺️ #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

16 شهریور 1401 15:40:20

9 بازدید

madaran_sharif

. #بریده_کتاب . #کتاب_تفکر #آیت_الله_حائری_شیرازی صفحه ۸۹ . . چگونه قوه تفکر فرزندانمان را پرورش دهیم؟ پاسخ: از آن‌ها سوال کنید. بیشتر از آنکه آن‌ها از شما سوال کنند، شما از بچه‌هایتان سوال کنید. وقتی سوال کردید، مجبور می‌شوند فکر کنند. وقتی هم دارد فکر می‌کند و می‌آید از تو سوال کند، کمکش کن؛ اما همه جواب را نگو. با بخل به او اطلاع برسان و برای اطلاع دادن با سخاوت مباش. پدر و مادرهایی که در آموزش بخیل هستند، وقتی خیلی سوال می‌کنی یک کلمه کوچک می‌دهند. این بچه می‌گوید: من چرا منت بکشم و یک چیزی بپرسم؟ خودم آن‌قدر فکر می‌کنم تا بفهمم. بابایم آن‌قدر به من نق می‌زند که این را هم نمی‌فهمی. . آدم‌هایی که می‌خواهند بچه‌هایشان را رشد دهند، خیلی کارهایی که بچه می‌کند بزرگ نمی‌کنند که خیال کند همچین باد کرده؛ عادی می‌گیرند تا عجب پیدا نکند. . . #مادران_شریف_ایران_زمین

05 فروردین 1400 16:36:48

2 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_نهم . #ش_رهبر (مامان سه پسر ۹ و ۶ و ۳ ساله) . این روزا بچه‌ها خیلی با هم بازی می‌کنن ولی بحث و دعواهاشون هم سرجاشه.‌ البته دعواهاشون با توجه به این‌که سه تا پسرن، طبیعیه و اصلا بخشی از رشدشون هست.☺️ . توی همین دعواها تجربیات زیادی کسب می‌کنن. . یاد می‌گیرن اصلا از اول چطور رفتار کنن که دعوا پیش نیاد، یا اگه دعوا شد چطور از حق خودشون دفاع کنن یا گاهی بگذرن و ببخشن تا دوباره بتونن با هم بازی کنن. . توی این شرایط کرونا هم، خداروشکر حوصله‌شون هیچ‌وقت سر نمی‌ره و همیشه باهم مشغولن.😌 گاهیم این‌قدر هیجان‌زده می‌شن و صداشون بالا می‌ره که همسایه‌ها شاکی می‌شن و من باید برم عذرخواهی کنم و از دل حاج‌خانوم همسایه پایینی‌مون در بیارم.😉 . یادمه واسه بچه‌ی اولم همیشه فکر می‌کردم چطور سرگرمش کنم و وقتش رو پر کنم، اما الان دیگه خودشون این‌قدر باهم سرگرمن که نیازی نیست من نگران بی‌کاری‌شون باشم. فقط از دور نظارت و مدیریت مادرانه دارم. . بعضی روزا سه‌تایی باهم می‌رن توی پارکینگ دوچرخه‌سواری و لازم نیست منم باهاشون برم. پسر بزرگم مراقبشونه. و منم توی اون زمان کارهام رو انجام می‌دم. یا مثلاً الان توی زمان‌های بیداری‌شون هم می‌تونم بشینم پای لپتاپ و کار کنم و اونا هم مشغول بازی خودشونن. . الان پسر کوچیکم نزدیک سه سالشه و تقریبا مستقل شده. روزایی که دو سه ساعت برای کارهام باید برم بیرون، چون توی تهران کسی رو نداریم، بچه ها رو می‌سپرم به پسر بزرگم و می‌رم و این خیلی خوبه برام.😍 . در نبود من، پسر بزرگم گاهی جارو می‌زنه یا ظرفا رو می‌شوره. بعضی وقتا هم با نظارت دورادور من، سه تایی کیک ‌می‌پزن.😋 . بچه‌ها خداروشکر کارهای اشتراکی رو خوب یادگرفتن و روحیات جمعی دارن. مثلاً پسر کوچیکم می‌ره یه خوراکی میاره می‌گه همه باهم بخوریم، یا وقتی یکی‌شون خواب باشه و چیزی بخوریم، بقیه می‌گن برای اونم بذاریم کنار تا بیدار شد بخوره. در حالی که اگر تنها بودن، شاید این چیزا براشون نهادینه نمی‌شد. . حتی گاهی با خودم می‌گم کاش فاصله‌ی سنی‌شون کم‌تر بود. چون هر چی بزرگ‌تر می‌شن، تاثیر اختلاف سنی روی هم‌بازی شدنشون بیش‌تر می‌شه و هر چی نزدیک‌تر باشن از نظر سنی، توی سنین بالاتر بازی‌های مشترک بیش‌تری دارن و همو بیش‌تر می‌فهمن. الآنم البته راضی‌ام ولی می‌گم کاش به جای ۳ تا، ۴ تا بودن.😁 . به خاطر سزارین‌ها، به توصیه‌ی دکترم، باید چند سالی صبر کنم و بعدش به بچه‌های بعدی فکر کنم. دوست دارم و دعا می‌کنم که خدا ۲ تا دختر هم بهمون بده که خانواده‌مون تکمیل بشه.❤️ . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

29 دی 1399 16:43:08

0 بازدید

madaran_sharif

. #م_نیکبخت (مامان #ابوالفضل ۱۳/۵ ساله، #زهرا ۵/۵ ساله، #محمدجواد ۱ سال و ۹ماهه، #حلما ۱۰ماهه) . پائیز ۹۷ آقا محمدجواد به دنیا اومد. . به خواست خدا ۱۱ ماه بعد هم، چشم ما به تولد حلما خانم عزیزم روشن شد. . شرایط زندگی ما طوری به نظر می‌رسید که اصلا آمادگی ۴ فرزند رو نداشته باشیم: خواهرهای من بچه‌ی کوچیک داشتن، مادرم به شدت بیمار بودن، و مادر شوهرم هم توانایی نداشت که به من حتی تو ده روز اول کمک کنن⁦🤷🏻‍♀️⁩ . . ولی حالا که ده ماه از تولد گل دختر می‌گذره، می‌بینم تنها خداست که اگر بخواد کاری انجام بشه، می‌شه و ما باید فقط اعتماد داشته باشیم. . من بعد تولد دخترم، به هر دو شیر مادر می‌دم. تو بارداری هم، تا ماه چهارم به آقا پسر شیر دادم، ولی بعدش شیر تازه‌ی گاوهای بومی خودمون رو می‌دادم. . . زندگی ما هم کم‌کم رشد کرد و حتی تو خیلی از موارد از صفر یا زیر صفر شروع کردیم... چه از لحاظ فرهنگی، چه معنوی و چه مادی. رشد مادی ما، شاید به خاطر اینکه اصلا آرزوهای دور و دراز نداشتیم خیلی سریع بود، ولی رشد فرهنگی‌مون می‌شه گفت فراز و فرودهایی داشت. . . به خاطر حجم کارها، همیشه یه برنامه‌ی فشرده دارم. تا اونجایی که امکان داره زود می‌خوابم و زود بیدار می‌شم و بعد از نماز نمی‌خوابم. مگر اینکه بچه‌ها تا صبح نگذارن بخوابم ولی در اون صورت هم دیگه ۶ بیدار می‌شم. . بچه‌ها هم شب‌ها ۷ ۸ می‌خوابن و خیلی زود بیدار می‌شن. تو طول روز به برکت وجود ننو، ۲ ۳ بار دوتایی با هم، یا تک‌تک می‌خوابن و من به کارای خونه و گاهی مشاوره و... می‌رسم. . . وقتی خدا حلما جانم رو به ما عطا کرد، شب‌هایی بود که نمی‌تونستم تا صبح بخوابم. اون موقع یادم می‌افتاد فاصله‌ی سنی من و خواهرم هم همین‌قدره و باعث می‌شد شب‌های زیادی رو تا صبح، به خاطر داشتن مادری با صبر کوه، خدا رو شکر کنم، باهاش از دور حرف بزنم و از دور به آغوش بکشمش. . وقتی بچه‌ها بخاطر بیماری بی‌تاب می‌شدن، به یاد بی‌تابی علی‌اصغر تو صحرای کربلا می‌افتادم و اونجا بود که عاشق روزای به ظاهر سخت زندگیم می‌شدم؛ وقتی می‌دیدم چقدر به این سختی احتیاج داشتم، تا بزرگ‌تر بشم. . وقتی مادرم رو می‌دیدم، عاشقانه بغلش می‌کردم، می‌بوسیدم و بهش می‌گفتم تو بهترین مادر دنیا هستی.⁦❤️⁩ چون با وجود تمام مشکلات، زمانی که می‌تونستی عصبانی بشی، با اون آرامش همیشگیت با ما حرف می‌زدی... . . پ.ن: متاسفانه مادرم دو هفته پیش، بعد از دوره‌ی طولانی بیماری‌شون، ما رو ترک کردند. از همه‌ی کسایی که مادر دارن، می‌خوام که قدرشو بدونن. . . #قسمت_چهارم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

25 شهریور 1399 15:40:27

0 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_دهم (پایانی) . #ش_رهبر (مامان سه پسر ۹ و ۶ و ۳ ساله) . توی این سال‌ها خداروشکر هیچ‌وقت از نظر اقتصادی و مالی به مشکل نخوردیم و لنگ نموندیم.😊 . تا زمانی که همسرم دانشجو بودن و تا قبل اتمام دکتراشون، کار پاره‌وقت داشتن و به هر حال وقت زیادی باید برای درس می‌ذاشتن و درآمدمون پایین‌تر از بعضي دوستانمون بود. حتی همسرم به خاطر همین که درآمدمون کم بود و مشغول سربازی و تحصیل بودن، اولش با بچه‌ی دوم و سوم زیاد موافق نبودن.😑 . اما من همیشه فکر می‌کردم خداست که روزی بچه‌ها رو می‌رسونه و خودش هم ضمانت کرده. همسرم هم نهایتا با توکل به خدا راضی شدن. . توی این سال‌ها هم دیدیم که خدا هیچ‌وقت نگذاشت لنگ بمونیم. البته فکر می‌کنم به خاطر سطح توقع و روحیات خودمون هم بود. ما توقع زیادی نداشتیم و اهل ول‌خرجی هم نبودیم و‌ از اولش ساده زندگی می‌کردیم. شاید اگر کس دیگه‌ای با توقع بالا، توی همین شرایط ما بود، احساس کمبود و مشکل مالی می‌کرد.🙄 . یه چیز دیگه‌ای که توی این سال‌ها فهمیدم و بهش رسیدم، اینه که من به عنوان یه مادر، باید حواسم به خودم باشه و برای خودم هم وقت بذارم.⁦ نه این‌که بگم صرفا می‌خوام عمرم رو وقف بچه‌هام کنم و خودم رو فراموش کنم. . سعی کردم برنامه‌ریزی کنم و کارهایی که می‌تونم و دوست دارم رو کنار بچه‌ها انجام بدم، تا شادی و نشاط خودم رو حفظ کنم. اگر همین کارها نبود، شاید بعد از چند سال دچار افسردگی می‌شدم. مخصوصا که حرف‌های اطرافیان هم می‌تونست برام خیلی اذیت‌کننده باشه ، که تو رفتی درس خوندی الان چرا هیچ فعالیتی نداری؟⁦👌🏻⁩ . به مرور که بچه‌ها بزرگ‌تر و مستقل‌تر شدن، حس کردم وقت‌های اضافی دارم که اگر ازش بهینه استفاده نکنم، تلف می‌شه و از دستم می‌ره. . فکر می‌کردم اگر فعالیت‌هام رو بعد بچه‌ها کلا تعطیل کنم به امید این‌که در آینده‌ی دور، یه وقتی دوباره شروعش کنم، شاید دیگه خیلی از فضای فعالیت و درس فاصله بگیرم و برگشتن بهش سخت بشه. . برای همین با همه‌ی سختیاش، باتوجه به شرایط و علایقم وارد این مسیر شدم تا بتونم در کنار بچه‌هام رشد کنم. البته همیشه اولویتم بچه‌هام بودن و برنامه‌م رو طوری تنظیم کردم که بتونم مامان خوب و مهربونی براشون باشم.😊 . البته خیلیم مامان عالی و گل‌و بلبلی نیستم و گاهی عصبانی می‌شم و دعواشون می‌کنم که دارم سعی می‌کنم روی خودم کار کنم و بهتر بشم. . واسه آینده هم دوست دارم به امید خدا همین درس و کارم رو پیش ببرم و بتونم کارهای مفیدی انجام بدم. . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

30 دی 1399 15:59:22

0 بازدید

madaran_sharif

. اولین فرزندم ۶ سال و نیم پیش، تو دوران دانشجویی👩🏻‍🎓، وقتی که هنوز حدود ۱ سال از درسم باقی مونده بود، به دنیا اومد.💕👼🏻 . دانشجوی پزشکی بودم و دوره‌ی اینترنی رو توی بیمارستان می‌گذروندم🏨 . ۹ ماه اول دوره رو باردار بودم. و بعد گل دخترم، به دنیا اومد.😍 تا ۷ ماهگی دخترم، #مرخصی گرفتم.🤱🏻 و بعد از اون، دوران سختی شروع شد...😥 . روز اول جدایی سخت‌ترین روز بود، برای من و کودکی هفت ماهه، که قبل از این همیشه با من بوده.😥 . چه می‌شد کرد؟! اینم بخشی از #وظیفه‌ی من بود؛ نه می‌شد بگیم هیچ زنی پزشک نشه، و نه بگیم هیچ پزشکی مادر نشه... . فقط باید #جبرانش رو از خدا می‌خواستم.💖 مگه می‌شد برای بچه (و خودم) آسیب نداشته باشه؟!😔 ولی مطمئن بودم خدا حتما جبران می‌کنه.💗 . به جای فکر کردن به #مادر_کافی بودن، به #خدای_کافی خودم فکر می‌کردم...✨ . و به جای اینکه نقش خودمو، پررنگ ببینم، لطف خدام رو می‌دیدم.✨ . خودم و بچه و زندگی و همسر رو سپردم به خود #خدا.🤲🏻 و گفتم خدایا من به خاطر وظیفه‌ی اجتماعی، دارم می‌رم سراغ این کار، بی زحمت خودت هوای همه‌مونو داشته باش.🤲🏻😌❤ . و ادامه‌ی اینترنی رو با قوت، شروع کردم.💪🏻 . روزها بیمارستان، و ۷-۶ بار در ماه هم، کشیک شب🌃 . دوره رو باید توی سه چهار تا بیمارستان می‌گذروندم.🏥🏨 یکی دقیقا شرق تهران، یکی غرب، و دوتا مرکز، از طرفی خونه‌ی خودمونم تهران نبود.🥶 . از اونجایی که رفت و آمد خیلی سخت می‌شد، پدرشوهر و مادر شوهر مهربانم، یه خونه در تهران برای ما، اجاره کردن.🏬😃😃 . خودشونم گاهی برای کمک دادن به ما 😊 و نگه داشتن بچه،👶🏻 می‌اومدن پیش ما.😀 . بیشتر اون مدت ۹ ماه رو مهمون ما بودن؛ یعنی در واقع ما مهمون اونا بودیم.😆 . خیلی از کارهای خونه و حتی آشپزی اینا رو هم، مادرشوهرم انجام می‌دادن.🍛🍲 . خدا رحمتشون کنه...❤️ . وقتی می رفتم بیمارستان، گاهی وقت‌ها مادرشوهرم دخترم رو نگه می‌داشتن؛ و گاهی با خودم می‌بردم مهدکودک بیمارستان.👶🏻👩🏻‍⚕ دخترم تو کریر و خودم مشغول رانندگی،😉 تا ظهر اونجا بودیم و بعد برمی‌گشتیم خونه.🚗😊 بین کارهای بخش‌، سریع می‌رفتم بهش سر می‌زدم و شیر می‌دادم.💖 سخت‌تر از ساعات کار روز، کشیک‌های شبم بود...🤨 . #هجرت #پزشکی۸۶ #تجربه_شما #تجربیات_تخصصی #قسمت_اول #مادران_شریف

18 اسفند 1398 16:19:55

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #ا_باغانی (مامان #علی 4 ساله و #رضا یک سال و سه ماهه) (مسئول دوره‌ی مطالعاتی مادران شریف) مادران شریف تازه شروع به کار کرده بود که اعضای گروه تصمیم گرفتن برای رشد فکری مجموعه، کتاب‌هایی با موضوعات مرتبط رو دورهمی و دسته‌جمعی مطالعه کنن. اون موقع من تو جمع این گروه نبودم؛ ولی از طریق یکی از دوستام از این تصمیم مطلع شدم و چون از قبل دغدغه‌ی مطالعه داشتم، بهشون اضافه شدم و شروع کردم. هر روز فقط حدود پنج صفحه از کتاب رو می‌خوندیم. می‌خواستیم آهسته و پیوسته پیش بریم تا همه بتونن ادامه بدن. برای اینکه بتونم منظم مطالعه کنم، زمان خاصی از روز رو به این کار اختصاص دادم. مثلاً اون اوایل هر روز صبح تو اتوبوسِ به سمت دانشگاه، مقرری رو می‌خوندم. طوری شده بود که اگه یه روز دانشگاه نمی‌رفتم ممکن بود خوندن کتاب بمونه برای آخر شب.😅 این گروه مطالعه برام خیلی خوب بود. چون هم مقرری روزانه کم بود هم دسته جمعی می‌خوندیم و بهم انگیزه می‌داد. اولین سری کتاب‌ها که تموم شد، با پیشنهاد بچه‌ها مجموعه‌ی «ادب الهی» از حاج آقا مجتبی تهرانی رو شروع کردیم. با هم‌دیگه تونستیم این مجموعه‌ی پنج جلدی رو هم با روزی پنج تا ده دقیقه مطالعه بخونیم.🤩 کاری که شاید انجامش برای من به تنهایی خیلی سخت و دور از دسترس بود و اگه این مطالعه گروهی نبود، تا الانم بعید بود این پنج جلد رو بخونم.🙈 گذشت، تا اینکه خانم اکبری که از اعضای اصلی مادران شریف هستن، در لایوی که داشتن به این قضیه مطالعه گروهی اشاره کردن. بعد اون، یکی دو نفر از مخاطبین، خواستن که عضو گروه مطالعاتی بشن. و ما تصمیم گرفتیم بستری فراهم کنیم که افراد بیشتری بتونن همراهمون باشن.👌🏻😍 این بود که مادران شریف فراخوان تشکیل دوره‌ی جدید رو داد و با جمع بزرگی از مخاطبین گروهی رو تشکیل داد. و تو این گروه کتاب‌های «تربیت دینی کودک» آیت‌الله حائری شیرازی و «تربیت کودک» آقای صفایی حائری مطالعه شدن.😃😃 بعد تموم شدن کتاب‌ها تعداد زیادی از دوستان لطف کردن و پیام‌های تشکر برامون فرستادن. بعضی می‌گفتن مدت زیادی بود کتاب‌ها رو خریده بودن ولی فرصت نمی‌شده بخونن و تونستن با این گروه بخونن. این پیام‌ها بهمون انگیزه داد که کار رو ادامه بدیم. این بار تصمیم گرفتیم مجموعه کتاب‌های «من دیگر ما» از آقای عباسی ولدی رو شروع کنیم. دوره با یه فراخوانی جدید شروع شد و هنوزم ادامه داره. تا الان جلد های اول و دوم رو تموم کردیم و در حال خوندن جلد سوم هستیم.☺️ #دوره_مطالعاتی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #ا_باغانی (مامان #علی 4 ساله و #رضا یک سال و سه ماهه) (مسئول دوره‌ی مطالعاتی مادران شریف) مادران شریف تازه شروع به کار کرده بود که اعضای گروه تصمیم گرفتن برای رشد فکری مجموعه، کتاب‌هایی با موضوعات مرتبط رو دورهمی و دسته‌جمعی مطالعه کنن. اون موقع من تو جمع این گروه نبودم؛ ولی از طریق یکی از دوستام از این تصمیم مطلع شدم و چون از قبل دغدغه‌ی مطالعه داشتم، بهشون اضافه شدم و شروع کردم. هر روز فقط حدود پنج صفحه از کتاب رو می‌خوندیم. می‌خواستیم آهسته و پیوسته پیش بریم تا همه بتونن ادامه بدن. برای اینکه بتونم منظم مطالعه کنم، زمان خاصی از روز رو به این کار اختصاص دادم. مثلاً اون اوایل هر روز صبح تو اتوبوسِ به سمت دانشگاه، مقرری رو می‌خوندم. طوری شده بود که اگه یه روز دانشگاه نمی‌رفتم ممکن بود خوندن کتاب بمونه برای آخر شب.😅 این گروه مطالعه برام خیلی خوب بود. چون هم مقرری روزانه کم بود هم دسته جمعی می‌خوندیم و بهم انگیزه می‌داد. اولین سری کتاب‌ها که تموم شد، با پیشنهاد بچه‌ها مجموعه‌ی «ادب الهی» از حاج آقا مجتبی تهرانی رو شروع کردیم. با هم‌دیگه تونستیم این مجموعه‌ی پنج جلدی رو هم با روزی پنج تا ده دقیقه مطالعه بخونیم.🤩 کاری که شاید انجامش برای من به تنهایی خیلی سخت و دور از دسترس بود و اگه این مطالعه گروهی نبود، تا الانم بعید بود این پنج جلد رو بخونم.🙈 گذشت، تا اینکه خانم اکبری که از اعضای اصلی مادران شریف هستن، در لایوی که داشتن به این قضیه مطالعه گروهی اشاره کردن. بعد اون، یکی دو نفر از مخاطبین، خواستن که عضو گروه مطالعاتی بشن. و ما تصمیم گرفتیم بستری فراهم کنیم که افراد بیشتری بتونن همراهمون باشن.👌🏻😍 این بود که مادران شریف فراخوان تشکیل دوره‌ی جدید رو داد و با جمع بزرگی از مخاطبین گروهی رو تشکیل داد. و تو این گروه کتاب‌های «تربیت دینی کودک» آیت‌الله حائری شیرازی و «تربیت کودک» آقای صفایی حائری مطالعه شدن.😃😃 بعد تموم شدن کتاب‌ها تعداد زیادی از دوستان لطف کردن و پیام‌های تشکر برامون فرستادن. بعضی می‌گفتن مدت زیادی بود کتاب‌ها رو خریده بودن ولی فرصت نمی‌شده بخونن و تونستن با این گروه بخونن. این پیام‌ها بهمون انگیزه داد که کار رو ادامه بدیم. این بار تصمیم گرفتیم مجموعه کتاب‌های «من دیگر ما» از آقای عباسی ولدی رو شروع کنیم. دوره با یه فراخوانی جدید شروع شد و هنوزم ادامه داره. تا الان جلد های اول و دوم رو تموم کردیم و در حال خوندن جلد سوم هستیم.☺️ #دوره_مطالعاتی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن