پست های مشابه

madaran_sharif

. #ز_م (مامان علی آقا ۲ سال و ۱۰ ماهه و فاطمه خانم ۱ سال و ۸ ماهه ) . چند روز به محرم🏴 مونده بود… امسال نه روضه‌ی صبح زودی بود😔 و نه هیئت شبانه‌ای، (سال‌های گذشته یکی از دوستان ایرانی، دهه‌ی اول محرم، از ساعت ۷ تا ۹ صبح مجلس روضه خانگی داشت که قبل از شروع ساعت کاری بتونیم یادی از اباعبدالله کرده باشیم. کل دهه و حتی بعدش هم هیئت‌های دوستان افغانی و ایرانی و… فعال بودند و پرشور مراسم داشتند. حالا در آستانه‌ی محرم بودیم ولی امسال.😔) . جناب همسر فکری کردن و گفتن چطوره چند تا از دوستای نزدیکمون رو دعوت کنیم و زیارت عاشورا بخونیم؟ . حالا روز اول محرم بود و ما بودیم و یک عاااااالمه کار😱 تمیز کردن و مرتب کردن خونه‌ای که دو تا فسقلی احساس تکلیف می‌کنند که هیچ جاش رو سالم و تمیز نذارن کار راحتی نبود.🥴 . از همون اول صبح حس کردم خسته و عصبی شدم…😬😖 هرچی جمع می‌کردم پا به پامون به هم می‌ریختن… گاهی هم انتظار بیشتری از آقای همسر داشتم…⁦🤷🏻‍♀️⁩ . یه لحظه به خودم اومدم و گفتم مگه مجلس امروز صاحبی جز اباعبدالله داره؟ مگه برای کسی جز آقا کار می‌کنی؟ اصلا مگه از همه خسته‌تر بشی اشکالی داره؟ دلم آروم شد🙂 حالم خوب شد😊 . آخر شب فکر می‌کردم مگه غیر از اینه که در تمام طول سال و در تمام لحظه‌ها خدا و امام زمان شاهد و ناظر کارهام هستن؟!🤔 پس چرا باور ندارم و خسته می‌شم؟ چرا انقدر برام درونی نشده؟! . . پ.ن۱: در هلند طبق پروتکل‌های کرونا افراد می‌تونن حداکثر ۶ نفر مهمان بزرگسال داشته باشن (برای کودکان محدودیت ندارن) . پ.ن۲: بقیه روزهای دهه رو برای اینکه بقیه دوستامون هم بتونن بهمون بپیوندند می‌رفتیم یه گوشه‌ی دنجی از پارک نزدیک خونه‌مون و زیارت عاشورا می‌خوندیم😍 . پ.ن۳: این تنها سیاهی خونمون بود. تو مملکت غریب پرچم مرتبط تری پیدا نکردیم.😅 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

13 شهریور 1399 16:50:13

0 بازدید

madaran_sharif

. . #قسمت_هفتم . #ام‌البنین (مامان سه پسر ۹ساله، ۷ساله و ۵ساله) . کوچولوی سوم ما، خیلی آروم‌تر از قبلی بود.😃 می‌ذاشتمش یه کنار و کارهای خودم و دو تای اولی رو می‌کردم؛ وقتی هم که بزرگتر شد، خیلییی خوب با پسر دومم هم‌بازی شد. برای همین، از وقتی که دوساله شد و شروع کرد به صحبت کردن و بازی کردن با داداشش، یهو کلی از وقتم، خالی شد. . الانم الحمدالله روابطشون با همدیگه، خیلی خوبه! طوری که هرکی می‌بینه باورش نمی‌شه دو تا پسر اینقد خوب باشن!!😄 . اون دو تا که بازی می‌کردن. فقط گل‌پسر می‌موند که من باید سرگرمش می‌کردم و بهش می‌رسیدم. . گاهی اونم باهاشون، مشغول می‌شد و این خیلی براش خوب بود. مثلاً قبلا اگه می‌خواست بگه یه چیزی رو بده به من، با چند کلمه‌ی نامفهوم، من منظورشو می‌فهمیدم؛ ولی از وقتی سعی کرد با داداش‌هاش ارتباط بگیره، تلاش می‌کرد واضح‌تر بگه تا اونا هم بفهمن.👌🏻 . یه مدت، وقتی سومی تازه شروع کرد به صحبت کردن، گل‌پسر هم گفتاردرمانی می‌رفت و صحبت کردنش داشت بهتر می‌شد. و تو یه بازه‌ای، قشنگ تلاششون برای حرف زدن، با هم موازی شده بود...😍 . . یکی از مسائل خانواده‌هایی که فرزند اولشون مشکل داره، اینه که آیا بازم بچه‌دار بشن یا نه؟ . خیلی‌ها می‌ترسن که بچه‌ی بعدی هم مشکل‌دار باشه. برای همین، مشکلات این بچه‌ها بررسی می‌شه که معلوم بشه به چه علت اینطوری شده. اگه تو آزمایش‌های ژنتیک، چیزی معلوم نشه، احتمالش خیلی کم می‌شه و باید به خدا توکل کرد.😌 . بچه‌ی دیگه داشتن، برای روحیه‌ی خود پدر و مادر خیلی خوبه.☺️ . تو کاردرمانی، معمولا همه می‌گفتن مادرهایی که بچه‌ی دیگه‌ای ندارن، خیلی افسرده‌ترن. چون فکر می‌کنن دارن انرژی می‌ذارن و بازدهی خیلی کمی می‌گیرن و این، به مرور آدم رو اذیت می‌کنه...😣 . داشتن بچه‌ی دیگه، برای رشد خود بچه‌ی معلول هم خیلی خوبه.👌🏻 . چون یکی رو می‌بینه که داره مراحل رشد رو طی می‌کنه و تلاش می‌کنه با رشد اون، خودش هم پیشرفت کنه. . مثلاً وقتی اونا حرف می‌زنن، بچه‌ی معلول هم دوست داره حرف بزنه و باعث می‌شه توان کلامیش بهتر بشه. . یا مثلا نوزادی رو می‌بینه که اول راه نمی‌رفته ولی کم‌کم راه می‌ره. این باعث می‌شه بچه‌ی معلول هم تلاش کنه که راه بره و این تلاشی که می‌کنه، خیلی خوبه😃 . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

04 اردیبهشت 1400 14:32:52

1 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی #قسمت_پایانی . یه کم خونه سر و سامون گرفت. انگار این امتحان زندگی هم به پایان رسید و حالا خدا برای فرجه بین امتحانات یه پیشنهاد هیجان انگیز داشت.😁 . استخر🌊 مردد بودم که علیِ شش ماهه رو می‌شه تنها بذارم و برم؟! محمد رو زیر یک سال اصلا تنها نمی‌ذاشتم، ولی حالا حساسیتم کمتر شده😁 چون هم دیگه مامان اولی نیستم، و هم اینکه انگار حضور محمد باعث می‌شه علی کمتر یاد من بیفته. پس می‌ریم که بعد دوسال و نیم از شروع مادری لحظاتی رو بدون حضور بچه‌ها داشته باشیم.⁦💪🏻⁩😀 روزهای زوج همسر و روزهای فرد من.😍 . فرجه‌ی خیلی خوبی بود واقعا و من برای بار چندم تصمیم گرفتم ورزش رو وارد برنامه ثابت زندگیم کنم.😁 (ولی انگار ورزش هنوز نمی‌خواد وارد برنامه‌ی ثابت زندگیم بشه😒😕) . قبل بچه‌دار شدن نهایت فعالیت روزانم، ناهار و شامِ دست و پاشکسته و نهایتا مطالعه‌ی کتاب بود... و تازه آخر شب خونه مرتب نبود.😯 (واقعا خونه بدون بچه نامرتب می‌شه؟!) حالا چطور می‌رسم این همه کار انجام بدم؟! رسیدگی به این دو تا فرشته کللللیییی زمان می‌بره، غذا و نظافت و کارهای معمول خونه که هست، رسیدگی به خودم، وقت گذاشتن برای همسر، مطالعه و گاها ورزش و دوره های مجازی و دورهمی دوستانه و... عمیقأ احساس می‌کنم با هر بچه «من» بزرگتر می‌شم... همه‌ی «من»، حتی وقتِ من کش میاد انگار... و انگار وقتی «مادریِ من» با کارهای دیگه ترکیب می‌شه، اون کارها هم بزرگ می‌شن، عمیق می‌شن و پربرکت... . مادرِ خانه‌دار، مادرِ دانشجو، مادرِ پزشک، مادرِ معلم، مادرِ ورزشکار... . این روزهای من ترافیکش سنگینه، درست مثل ترافیک ماشین‌های محمد.😅 . سومین دوره‌ی تربیت مربی مجازی به نیمه رسیده، ترم چهار دوره مطالعاتی شروع شده، چند تا کتاب هم خودم گذاشتم تو برنامه و دارم می‌خونم. محمد به سن لجبازی رسیده و داره برای صبور شدن من تلاش می‌کنه.😅 علی راه افتاده و هی زمین می‌خوره و داره برای بالا رفتن سرعت عمل من تلاش می‌کنه.😂 آقای همسر سه هفته است مریضه و بنده خدا خودش داره برای بهبودی خودش تلاش می‌کنه😆 و من این روزها بیشتر از هروقت دیگه‌ای از همه‌ی کائنات سپاس‌گزارم که در راه رشد و تعالی من تمام تلاششون رو می‌کنن.😍😅 و الحمدلله رب العالمین... و العاقبه للمتقین😍 . #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #قسمت_پایانی #مادری #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف

16 بهمن 1398 16:57:23

0 بازدید

madaran_sharif

. آ_مصلی (مامان #زینب ۲.۵ ساله و #احمدرضا ۹ماهه) . از وقتی پسرم دنیا اومده خیلی بیشتر از قبل درگیر کارای بچه‌هام. خب به هر حال شرایط این‌طور اقتضاء می‌کنه😏 . من و همسر جان هم فعلا از یه سری چیزا چشم پوشی می‌کنیم؛ مثلا اگه زمان اومدن همسرم، خونه به هم ریخته باشه، ایشون نه تنها گله نمی‌کنن، بلکه خودشون شروع می‌کنن به تمیز کردن، یا اگه نهار هنوز آماده نباشه، یه کم تلویزیون می‌بینن... فقط رو خوابشون یه کم حساسن و هنوز با این کنار نیومدن🤪 . راستش تا قبل از دوتا شدن بچه‌ها، همیشه می‌ذاشتم دخترم حسابی خودشو با اسباب بازی‌هاش تخلیه کنه و نیم ساعت مونده تا اومدن همسرم خونه رو مثل دسته گل می‌کردم.🏠 نهار هم همیشه حاضر بود با کلی تزئین و دیزاین‌های کانال‌های آشپزی🍲🍜🍚🍺 . اینقدر اوضاع خوب بود که به قول بابام: هر کی قدر منو ندونه، یا شب می‌میره یا روز!🤪😝 الان تقریبا تو همه‌ی این موارد به حداقل‌ها رسیدم! ولی خب موقته، ان‌شالله بچه‌ها یه کم بزرگتر بشن دوباره شروع می‌کنم👌🏻😏 . بعضی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم چقدر از فضاهای معنوی دور شدم😔 نه ذکر و دعای خاصی دارم. نه روزه می‌تونم بگیرم (آخه تو سه سال اخیر یا باردار بودم یا تو دوران شیردهی) نه روضه و هیئت و سخنرانی... فقط گاهی سمت خدا می‌بینم، البته اگه دخترم و شبکه پویا اجازه بدن... . ولی خب همش خودم رو دلداری می‌دم که من دارم سرباز کوچولوهای امام زمان رو تربیت می‌کنم، ان‌شالله☺🤲🏻 به قول مامانم که می‌گه زن شیرده، روزها روزه‌ست و شب‌ها احیا... . . تصمیم جدی داشتم تولید لباس مجلسی بچگانه رو شروع کنم در تعداد و تنوع بالا. حتی مکان و وسایل و مدل لباس‌ها، همه آماده شده بود، ولی خواست خدا چیز دیگه‌ای بود و مطمئنم حتما صلاحمون در همین بوده.👌🏻 . ان‌شالله بچه‌ها یه کم بزرگتر بشن، به مدد پروردگار، حتما این کار رو شروع می‌کنم. اصلا دوست ندارم آدم راکد و گوشه نشینی باشم و دوست دارم تو تولید و کسب و کار و رونق دادن به بازار، سهیم باشم و ان‌شاالله مفید برای جامعه☺ . ولی فعلا کار رو، یه مدت به خاطر بچه‌ها متوقف کردم تا حوصله‌ی کافی برای بازی یا نگه‌داری از بچه‌ها داشته باشم🤗 هرچی که می‌گذره، بیشتر به نیازهای جسمی و روحی اونا پی می‌برم، نمی‌خوام بعدا خودمو سرزنش کنم که ای کاش بیشتر براشون وقت می‌ذاشتم و کنارشون می‌بودم... . ان‌شاالله خدا هم به کارم برکت می‌ده و آینده‌ی روشنی برام رقم می‌زنه☺ . . #تجربیات_تخصصی #قسمت_پایانی #مادران_شریف_ایران_زمین

12 آبان 1399 16:09:46

0 بازدید

madaran_sharif

. #ز_زینی‌وند (مامان #معصومه ۴.۵ ساله) . همون روزها، دو روز در هفته تو مرکز مشاوره،مشاوره می‌دادم. به طور خیلی اتفاقی متوجه شدم که حوزه جامعه‌الزهرا برای اولین و آخرین بار ازبین بچه‌های دانشگاهی، با رشته‌های نامرتبط، برای سطح سه (ارشد حوزه) ثبت نام می‌کنه. این رو به فال نیک گرفتم و بعد از آزمون و مصاحبه، در رشته تعلیم و تربیت پذیرفته شدم.⁦👌🏻⁩ بعد ازگذشت یک سال از زندگی مشترکمون تصمیم به بچه‌دار⁦👶🏻⁩ شدن گرفتیم . اوضاع خونه آروم‌تر شده بود. شناختمون از همدیگه بیشتر شده بود و از فضای لج‌بازی فاصله گرفته بودیم😊😉 . ترم اول حوزه رو با ویار🤢 خیلی سختی پشت سر گذاشتم. چند کیلو وزن کم کردم، مدام سرگیجه🥴 داشتم و گاهی تا دو روز غیر آب و نمک چیزی نمی‌خوردم . . به برکت دخترم دو تا مقاله‌م📑 توی دو تا مجله‌ی علمی پژوهشی چاپ شد. موقعیت شغلیم داشت  بهتر می‌شد. دوره‌های ضمن خدمت می‌رفتم و خلاصه اوضاع بر وفق مراد بود تا اینکه به قول شاعر؛ به فکر معجزه‌ای تازه بودم و ناگاه، خدا گرفت به دست تو امتحان مرا... . . تو یکی دو سالی که قم بودیم به شدت به حضرت معصومه وابسته شده بودم.😊 آرامشی که سال‌ها دنبالش بودم رو توی قم پیدا کرده بودم. تا حدی که تو شهر خودمم، دل تنگ حرم بودم. اما… هفت ماهه بودم که اول بهمن ۹۴ به خاطر مسائل کاری همسرم با دلی پر از غصه تصمیم به زندگی در شیراز گرفتیم…😓 روزهای سختی بود... توی خونه راه می‌رفتم و اشک😪 می‌ریختم. گله می‌کردم...دلم شکسته بود...حکمت خدا رو نمی‌فهمیدم. . یه روز قرآن رو به نیت اینکه دلم رو آروم کنه باز کردم و آیه‌ای اومد که خطاب به پیامبر بود، وقتی که برای مکه دلتنگی می‌کرد و خداوند بهشون دلداری می‌داد که تو قطعا به اون شهر باز خواهی گشت…😍 . سخنرانی آقای پناهیان (قربانی دادن در راه خدا راهی که همه باید برویم) دلم رو کمی آروم می‌کرد. . آخرای فروردین ۹۵ معصومه خانوم ما در حالی که لطف خدا شاملمون شده بود و با وجودی که بند ناف دو دور، دور گردنش پیچیده بود و ضربان قلبش پایین اومده بود و لحظه‌ی زایمان لحظه پر استرسی برای من و کادر درمان بود، صحیح و سلامت به دنیا اومد🥰 . دخترم که به دنیا اومد، چند روز اول بخاطر زردی تو بیمارستان🏨 بستری بود. همون اول که ازهم جدا شدیم جرقه‌ی افسردگی بعد زایمان برام زده شد. به شدت حساس، زودرنج و پرخاشگر شده بودم😖 همسرم شناختی نسبت به افسردگی بعد زایمان نداشت و ‌همین، درک کردن اوضاع رو براش سخت تر می‌کرد. . . #قسمت_سوم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

09 مرداد 1399 16:38:14

0 بازدید

madaran_sharif

. سلام ✋ یه مستند جالب براتون داریم. 🥰 خانوم طیبه سادات خدابخشی، سه تا فرزند دارن. در کنار بچه‌هاشون دارن ارشد روانشناسی دانشگاه تهران می‌خونن و یک مجموعه کتاب برای گروه سنی پیش دبستانی نوشتن. ایشون با دو تا از دوستاشون یه کار جالب انجام دادن. 😇 با هم یه آپارتمان سه طبقه رو اجاره کردن، تا بچه‌هاشون همبازی داشته باشن و خودشون هم از مزایای دورِهم بودن استفاده کنن. ❤️ بچه‌ها توی حیاط دوچرخه‌بازی و شن‌بازی می‌کنن و کبوتر دارن. توی پاگرد آپارتمان هم یه کارگاه کوچیک برای کاردستی و بازی‌های دسته جمعی دارن. 😍 این مستند جذاب و دوست داشتنی رو از دست ندید.🌹 پ.ن : این مستند خوب از شبکه‌ی تهران پخش شده چند وقت پیش تحت عنوان مهربانو. تهیه کننده‌ش خانم زینب پور ابراهیم هستن. @mehrbanootv5 صفحه‌ی اینستاگرام خانم خدابخشی هم اینه: @stkhodabakhshi قبلا بخشی از تجربیات ایشون رو با هشتگ #ط_خدابخشی منتشر کرده بودیم. روی هشتگ بزنید و تجربیات ایشون رو بخونید. #مستند_مهربانو #طیبه_سادات_خدابخشی #مامان_سه_فرزند #مامان_روانشناس #مادران_شریف_ایران_زمین

13 دی 1400 18:32:12

2 بازدید

مادران شريف

0

0

#قسمت_سوم #ف_جباری (مامان #زهرا ۲.۵ ساله و #هدی ۳ ماهه) . من چند کار رو برای خودم انتخاب کرده بودم تا انجامشون بدم، از طرفی وقتم هم به خاطر کم شدن ساعت خواب بچه داشت محدودتر می‌شد.⏰ . لنگ لنگان جلو اومده بودم، اما دیگه بدون برنامه ریزی دقیق تر کارم پیش نمی‌رفت، فقط پروژه‌های محل کارم نبود که تمام وقت آزادم رو بهش اختصاص بدم، درس و دوره مطالعاتی و فعالیت‌های دیگه‌ای هم به برنامه‌م اضافه شده بود، حتی لازم داشتم کارهای خانوادگی رو هم روی کاغذ بیارم تا از دستم در نره، یه معادله رو در نظر بگیرید، وقتی تک مجهولیه می‌شه ذهنی حلش کرد اما وقتی چند مجهولی می‌شه مجبوری روی کاغذ به جواب برسونیش، . البته مهم بود که تعداد و حجم برنامه‌هایی که انتخاب می‌کنم معقول و با زمانی که دارم هماهنگ باشه، این معقول بودن رو اول حدس می‌زنی اما بقیه‌ش رو با تجربه کردن متوجه می‌شی؛ مثلا من حدس می‌زنم که در ترم پیش رو بتونم ۲ کار رو انجام بدم، برنامه‌ریزی می‌کنم براش و پیش میرم و می‌بینم به هر دری می‌زنم نمی‌شه، اونوقت کار کم اولویت‌تر رو حذف می‌کنم، یا می‌بینم وقتم آزاده و کار سوم رو هم اضافه می‌کنم... . ❓پس اولین سوال جدی من این بود که اصلا من چقدر وقت توی یک روز و یک هفته‌م دارم؟ یه کاغذ برداشتم و ساعات خواب و بیداری زهرا رو روش نوشتم، مدل من اینطوره که تا بچه‌ها می‌خوابن میرم سراغ کارهای برنامه‌ریزی شده خودم و دست به سیاه و سفید نمی‌زنم! 🤪مرتب کردن خونه، اتو، آشپزی، ظرفا همه این‌ها تو بیداری بچه‌ها و با کمک خودشون و به شکل بازی انجام می‌شه، حتی اگه زمان خیلی بیشتری بطلبه و با کثیف کاری همراه باشه... . با این توضیح الان اگه به خودم سخت نگیرم حدود ۲۰ ساعت در هفته وقت مفید و متمرکز دارم، ۱.۵ ساعت بعد از نماز صبح و ۱.۵ ساعت عصر، یعنی ساعاتی که بچه ها خوابن و من بیدار. . قبلا که روزها زهرا بیشتر می‌خوابید من صبح‌ها خیلی زودتر بیدار نمی‌شدم! وقتی خواب روزش کم شد من از خواب صبح خودم به مرور کم کردم اما هنوز بازدهی عصرهام بیشتر از صبح هاست و خواب عصر بچه ها رو لازم دارم، برای همین هم اگه دختر من توی این سن به ۱۰ ساعت خواب در شبانه روز نیاز داره، من خودم ۲ ساعتش رو برای عصرش ذخیره می‌کنم و صبح زودتر بیدارش می‌کنم، کاری که از همین الان با نوزادم هم می‌کنم تا زمان خواب دو خواهر هماهنگ باشه! . ❗ادامه مطلب رو در کامنت اول دنبال کنید❗ . #روزنوشت_های_مادری #ف_جباری_برنامه_ریزی #بولت_ژورنال #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

#قسمت_سوم #ف_جباری (مامان #زهرا ۲.۵ ساله و #هدی ۳ ماهه) . من چند کار رو برای خودم انتخاب کرده بودم تا انجامشون بدم، از طرفی وقتم هم به خاطر کم شدن ساعت خواب بچه داشت محدودتر می‌شد.⏰ . لنگ لنگان جلو اومده بودم، اما دیگه بدون برنامه ریزی دقیق تر کارم پیش نمی‌رفت، فقط پروژه‌های محل کارم نبود که تمام وقت آزادم رو بهش اختصاص بدم، درس و دوره مطالعاتی و فعالیت‌های دیگه‌ای هم به برنامه‌م اضافه شده بود، حتی لازم داشتم کارهای خانوادگی رو هم روی کاغذ بیارم تا از دستم در نره، یه معادله رو در نظر بگیرید، وقتی تک مجهولیه می‌شه ذهنی حلش کرد اما وقتی چند مجهولی می‌شه مجبوری روی کاغذ به جواب برسونیش، . البته مهم بود که تعداد و حجم برنامه‌هایی که انتخاب می‌کنم معقول و با زمانی که دارم هماهنگ باشه، این معقول بودن رو اول حدس می‌زنی اما بقیه‌ش رو با تجربه کردن متوجه می‌شی؛ مثلا من حدس می‌زنم که در ترم پیش رو بتونم ۲ کار رو انجام بدم، برنامه‌ریزی می‌کنم براش و پیش میرم و می‌بینم به هر دری می‌زنم نمی‌شه، اونوقت کار کم اولویت‌تر رو حذف می‌کنم، یا می‌بینم وقتم آزاده و کار سوم رو هم اضافه می‌کنم... . ❓پس اولین سوال جدی من این بود که اصلا من چقدر وقت توی یک روز و یک هفته‌م دارم؟ یه کاغذ برداشتم و ساعات خواب و بیداری زهرا رو روش نوشتم، مدل من اینطوره که تا بچه‌ها می‌خوابن میرم سراغ کارهای برنامه‌ریزی شده خودم و دست به سیاه و سفید نمی‌زنم! 🤪مرتب کردن خونه، اتو، آشپزی، ظرفا همه این‌ها تو بیداری بچه‌ها و با کمک خودشون و به شکل بازی انجام می‌شه، حتی اگه زمان خیلی بیشتری بطلبه و با کثیف کاری همراه باشه... . با این توضیح الان اگه به خودم سخت نگیرم حدود ۲۰ ساعت در هفته وقت مفید و متمرکز دارم، ۱.۵ ساعت بعد از نماز صبح و ۱.۵ ساعت عصر، یعنی ساعاتی که بچه ها خوابن و من بیدار. . قبلا که روزها زهرا بیشتر می‌خوابید من صبح‌ها خیلی زودتر بیدار نمی‌شدم! وقتی خواب روزش کم شد من از خواب صبح خودم به مرور کم کردم اما هنوز بازدهی عصرهام بیشتر از صبح هاست و خواب عصر بچه ها رو لازم دارم، برای همین هم اگه دختر من توی این سن به ۱۰ ساعت خواب در شبانه روز نیاز داره، من خودم ۲ ساعتش رو برای عصرش ذخیره می‌کنم و صبح زودتر بیدارش می‌کنم، کاری که از همین الان با نوزادم هم می‌کنم تا زمان خواب دو خواهر هماهنگ باشه! . ❗ادامه مطلب رو در کامنت اول دنبال کنید❗ . #روزنوشت_های_مادری #ف_جباری_برنامه_ریزی #بولت_ژورنال #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن