پست های مشابه

kermaninarges_psych

باباهای عزیز، میدونم که این روزها مرد بودن کار ساده ای نیست. مسئولیت کار و خانواده و فراهم کردن شرایط مناسب برای زندگی و رشد در شرایط نابسامان اقتصادی چه قدر میتونه پیچیده ، کلافه کننده و حتی نا امید کننده باشه، ولی بدونید توی ذهن های کوچک فرزندتون، شما قوی ترین کسی هستید که میتونه مراقب همه چیز باشه. تنها آغوش دنیا که میشه با کمکش برعکس شد، ولی بدون ترس و نگرانی از ته دل شاد بود. در میان بازوهای قدرتمند شما است. بعد از همه و گرفتاریها و مشغولیت ها حواسمون به اون نگاه‌های تیز بین باشه! ببینیم اونا دارند چی از ما می‌بینند؟ همین قدر که از صمیم قلب دوستشون داریم، اونا هم این عشق را از ما می‌گیرند؟ این نگاه قدرتمند و حمایت گرانه حتی شامل پدر هایی که قید حیات نیستند هم میشه، مهم اون تصوری که فرزند از پدرش در ذهنش داره، فرزند ۳ یا حتی۵۰ ساله منظورمه! یک سوال مهم، به نظر شما بچه ها نیاز دارند تصور کنند که پدرشون سوپر هیرو و خیلی قدرتمنده، یا نیاز دارند با واقعیتی که وجود داره روبرو بشند؟ #روز_پدر #بابا #عیدانه #عید #حمایت #فرزند_پروری #فرزندپروری_آگاهانه #کودک_شاد #والدین_آگاه

25 بهمن 1400 13:41:43

17 بازدید

kermaninarges_psych

در مورد نیاز به استقلال و خودمختاری در پست های قبل گفتم، نکته مهم برای پرورش کودک با دلبستگی ایمن، آن است که: نیاز به ارتباط و نیاز به استقلال، همراستا با هم تامین بشوند، ‏ نیاز به ارتباط چیه؟ سوال مهم اینکه، برای اینکه بچه احساس امنیت بکنه و نیازش به ارتباط تامین بشه، دائم باید بهش بچسبم؟ دائم باید کنارش باشیم؟ در کارها کمکش کنیم؟ حواسمون باشه که نخوره زمین، گرسنه نمونه، سرما نخوره، مدادش نوک داشته باشه؟ پس استقلالش چی میشه؟ 📍 نیاز کودک به ارتباط در واقع، در دو زمان ممکنه اتفاق بیفته، یکی، زمانی که در حال کاوش، یادگیری و یا جستجو در محیطه و اگر، تاکید میکنم اگر، حمایت نیاز داشت ما هستیم، و دوم، زمانیه که داره احساسات سختی را تجربه میکنه، مثل: ترس، غم، عصبانیت. که نیاز داره یک بزرگسال کمکش کنه از عهده این احساس سخت بر بیاد. به نظر شما وقتی بچه ها عصبانی و ناراحت هستند، چه طور میشه کمکشون کرد؟ مادری میگفت من میکنمش تو حمام ، میگم گریه ات که تموم شد می تونی بیای بیرون! شما چی کار میکنید؟ #روانشناسی #روانشناسی_کودک #امنیت #استقلال #امنیت #رواندرمانی #والدگری #والدین_موفق #والدین_آگاه #کودک_شاد #کودک #درمانگر#مشاوره #ارتباط #ارتباط_موثر #عشق #ذهنی_سازی #درمانگر_کودک #نرگس_کرمانی #تربیت_کودک

15 شهریور 1401 17:14:43

77 بازدید

kermaninarges_psych

عمیق ترین دریافتی که از نظریه وینیکات (روانکاو مشهور در کار با نوزادان) داشتم این بود که در دوره های فرزند پروری به مادران نگید کی بچه را شیر بده. از شیر بگیر . غذا بده. از پوشک بگیر و... ماهیت نوزاد را به مادر نشون بدید و بعد نوزاد و مادر را در آرامش بگذارید تا خودشان با هم آشنا بشند و درون همدیگر را کشف کنند. و از نیرویی به نام عشق برای این جستجو کمک بگیرند.

10 شهریور 1399 21:46:52

0 بازدید

kermaninarges_psych

شاید اولین چیزی که بعد از شنیدن این جمله به ذهنمون برسه اینه که خب، من که به بچم اعتماد دارم، پس این شامل حال من نمیشه! حالا سوال اینجا است که آیا این قدر اعتماد داری که اگه تا آخر بشقابش را نخورد تصور نکنی نمی‌فهمه واقفا گرسنه هست یا نه! آیا اون قدر اعتماد داری که لازم نباشه تایم دستشویی رفتن را مرتب بهش گوش زد کنی؟ آیا اون قدر اعتماد داری که خودش میفهمه کی باید بره بخوابه! دائما فکر نکنی آیا امروز، میوه خورد، گوشت خورد؟ گروه‌های مختلف غذایی بهش رسیده؟ اون قدر به نوجوانتان اطمینان داری که بتونی بهش اجازه بدی بره با دوستاش بیرون، و بتونه از خودش مراقبت کنه؟ اصلا اون قدر اطمینان داری که صبح که از خواب بیدار شد و گفت صبحانه نمیخوام، بهش اعتماد کنی که اگه گشنه باشه خودش میره یه املت درست میکنه و نوش جان میکنه؟ تخم مرغ درست کردن فکر کنم حداقل از ۵ سالگی دیگه امکان پذیر باشه، یا نه از اون والدینی هستیم که تا چهل سالگی هم باید زنگ بزنیم و جزئیات روزانه اش را سوال کنیم، انگار نه انگار که خودش میتونه مدیریت کنه! تو کامنت برام بنویسید که کجاها بوده که اعتماد کردن به بچه ها سخت بوده، خیلی سخت! #والدین_موفق #روانشناسی #روانشناسی_کودک #اعتماد #ارزش #انگیزشی #شاد #آرامش #موفقیت

17 تیر 1401 14:02:11

28 بازدید

kermaninarges_psych

اگر هر روز میتونستیم به مقاومت ها مون غلبه کنیم و هیچ نگرانی برای آینده نداشته باشیم. ده سال دیگه چه خبر بود تو زندگی مون؟ در واقع اضطراب ، وسواس و عدم تمرکز بر هدف، از ریشه های اصلی اهمال کاری هستند. مثلا دوستی میگفت اگر میتونستم بر مقاومتم غلبه کنم و بشینم پشت فرمون خیلی کیفیت زندگی ام بالا می‌رفت! تو کامنت ها بنویسید که اگه این مقاومت ها نابود میشد چه اتفاقی تو زندگی شما میافتاد و به نظر شما بهترین راه غلبه بر این مقاومت ها چیه؟

03 آبان 1400 13:07:52

0 بازدید

kermaninarges_psych

سر جلسه مادران از سبک تدریس معلمان صحبت هایی بیان میشد که من روحم خبر نداشت، من فقط حواسم به قطع و وصل شدن اینترنت بود و این که وسایلی که لازم داره دم دست باشه و برگه مربوط به تکالیف هفتگی که کجا را باید امروز حل کنند! این که بین او و معلمان و بقیه بچه ها چی میگذره در حیطه دخالت من نیستند! برای من فقط زمانی که بعد از کلاس از اتاق بیرون میاد و چشم هاش برق میزنه کفایت میکنه! بعد از دو هفته بازگشت از سفر و شلوغی و مریضی توانستیم اتاقش را کامل زیر و رو کنیم، برای اسباب بازی هایی که رفتند بالای کمد گریه کرد. ولی بعدش دید کشو ها برای کتاب و دفتر و لوازم تحریر خالیه آرامش را احساس کرد. حالا که جای دفتر و مداد رنگی ها معلومه هم من دیگه وظیفه ای ندارم. خودشون در زمان لازم میرند سرجاشون. مشق و تکالیف تا ساعت ۷ قراره تموم بشه چون بعدش تایم بازیه، استفاده از ساعت شنی برای سرمشق نوشتن هم پیشنهاد خودش بود. و در استفاده کردن و نکردن از آن من دخالتی ندارم. دارم سعی میکنم مسیر را از بین کنترل گری، بیش حمایتی و غفلت‌ و بی توجهی پیدا کنم. تجربه شما چیه از قدم برداشتن در این میانه راه؟ #والدین_آگاه #کودک_شاد #کودک_موفق #نیاز_روانی #حمایت #کنترل گری #درمانگر #درمانگر_روانپویشی #روابط_والدین_فرزندان

27 مهر 1400 20:04:48

0 بازدید

نرگس کرمانی

0

0

حدودا نه یا ده سال پیش، دو تا بودند. دم ایستگاه اتوبوس سرکوچه ما ایستاده بودند، نه اون قدر بلند قد و تنومند ، نه خیلی نازک و بچه سال، در مورد سن درخت ها چیزی نمیدونم، ولی احتمالا شش سال داشتند، همسال و هم‌ جنس، پاییز بود و من هر روز که منتظر اتوبوس می‌ایستادیم خواسته یا ناخواسته نگاهم بهشون می‌افتاد. یکی پاییزی شده بود. با برگ های زرد و قرمز و نارنجی، ولی دومی چنان سبزی را در خودش حفظ کرده بود که گویی هیچ رنگی به جز سبز شایسته ستایش نیست. و من گمان میکردم عجب مقاومتی! ‏درخت اول رنگ به رنگ شد تمام زرد و قرمز تجلی کامل پاییز. دومی همچنان سبز باقی ماند، انگار که زیر بار پاییز نرفته باشد. سرمای زمستان اما قوی تر از آن بود که بخواهد تمام سال را دوام بیاورد! یک ماه نشد که برگ ها همان طور سبز ولی بی جون و بی رمق ریختند. و هر دو درخت بی برگ آماده زمستان شدند. آن یکی پاییز را به تمامی چشیده و با رنگ رنگ‌ برگ ها چشم رهگذران را نوازش کرده بود. و دومی با مقاومت در برابر فصل برگ ریز بدون هیچ تغییر رنگی از فصل عبور کرد. قصه این دو درخت در پاییز آن سال عبرت روزگار من شد‌، گاهی مقاومت در برابر تغییر و اصرار بر سبزی گذشته رنگارنگ پاییزمان را بی رمق می‌کند.

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

kermaninarges_psych

نرگس کرمانی

0

0

حدودا نه یا ده سال پیش، دو تا بودند. دم ایستگاه اتوبوس سرکوچه ما ایستاده بودند، نه اون قدر بلند قد و تنومند ، نه خیلی نازک و بچه سال، در مورد سن درخت ها چیزی نمیدونم، ولی احتمالا شش سال داشتند، همسال و هم‌ جنس، پاییز بود و من هر روز که منتظر اتوبوس می‌ایستادیم خواسته یا ناخواسته نگاهم بهشون می‌افتاد. یکی پاییزی شده بود. با برگ های زرد و قرمز و نارنجی، ولی دومی چنان سبزی را در خودش حفظ کرده بود که گویی هیچ رنگی به جز سبز شایسته ستایش نیست. و من گمان میکردم عجب مقاومتی! ‏درخت اول رنگ به رنگ شد تمام زرد و قرمز تجلی کامل پاییز. دومی همچنان سبز باقی ماند، انگار که زیر بار پاییز نرفته باشد. سرمای زمستان اما قوی تر از آن بود که بخواهد تمام سال را دوام بیاورد! یک ماه نشد که برگ ها همان طور سبز ولی بی جون و بی رمق ریختند. و هر دو درخت بی برگ آماده زمستان شدند. آن یکی پاییز را به تمامی چشیده و با رنگ رنگ‌ برگ ها چشم رهگذران را نوازش کرده بود. و دومی با مقاومت در برابر فصل برگ ریز بدون هیچ تغییر رنگی از فصل عبور کرد. قصه این دو درخت در پاییز آن سال عبرت روزگار من شد‌، گاهی مقاومت در برابر تغییر و اصرار بر سبزی گذشته رنگارنگ پاییزمان را بی رمق می‌کند.

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن