❌اتمام موجودی❌ آیا با چسبونک محصول جدید ما آشنا شدید؟ چسبونک محصول آخر جعبکه که یلدای امسال ارائه شد و با اسقبال شما در عرض ۵ روز موجودی‌اش صفر شد. ما همون موقع قول دادیم به زودی بسته‌ی جدید چسبونک رو ارائه بدیم. 😍 💟اینم بسته‌ی دوم چسبونک نقطه‌ای که شامل: ۹ کاربرگ با موضوعات متفاوت و ۲۵۰ نقطه استیکر در رنگ‌های مختلف‌ ‌ برای ثبت سفارش بهمون دایرکت بدید.

وقتی میگن ماه رمضون یاد چی میفتین ؟ حس الانمون نسبت به خیلی از مناسبت ها و ایام ویژه توی سال ارتباط مستقیمی داره با خاطره هایی که توی سنین پایین پدر و مادرهامون برامون ساختن.... با چندتا راهکار ساده میتونیم کاری کنیم بچه ها تا سال های سال حس و حال متفاوتی نسبت به ماه رمضون داشته باشن... شما کدوم یکی از پیشنهادهایی که دادیم رو انجام میدین ؟ . . #ماه_رمضان #روزه_کله_گنجشکی #سرگرمی_کودک #بازی_با_کوک #فرزندپروری #والدگری #والدین_نمونه #والدین_بخوانند #والدین_آگاه #کودک_شاد #کودک_سالم #تربیت_فرزند #تربیت_کودک #تربیت_دینی #تربیت_دینی_فرزند

🌈 . خب دوستان جعبکی سلام! فروش جعبک‌های ما شروع شد. راستش جعبک‌های ما قرار بود بهار امسال به دست بچه ها برسند اما با وجود شرایط فعلی از یه طرف و اشتیاق جعبک‌ها برای رسیدن به بچه ها از طرف دیگه، جعبک‌ها همه‌ی تلاششان را کردند که خودشون رو زودتر برسونن! این شما و این جعبک خمیری که چند پست قبل نشونتون دادیم. از همین لحظه ما دیگه آماده‌ی ثبت سفارشیم. اگر درمورد قیمت یا ابزارک‌های جعبک خمیری سوالی دارید فقط کافیه به ما دایرکت بدید. به امید لبخند بچه‌های جعبکی! . 🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬 . #بچه_های_جعبکی #جعبک_خمیری #جعبک #جعبک_برای_کودک

🪀🪁🪀🪁 پستمونو ورق بزنین... شماهم از بازی های تکراری بچه ها خسته شدین ؟ تجربه هاتونو از بازی های تکراری بچه ها با بقیه مامانا اینجا به اشتراک بذارین... #اسباب_بازی #بازی_کودک #بازی_تکراری #جعبک #رشد_بچه

✏🖍🖌 #نقاشی کردن بچه ها دردسرهای خاص خودشو داره. ما #رنگ و وسایل نقاشی میاریم تو زندگی بچه ها اما بچه ها کل زندگی مون رو #رنگی میکنن 😂 با این حال نمیگیم هر روز ولی یکی دو روز در هفته با زیر انداز انداختن و مناسب کردن فضای خونه به بچه ها اجازه بدیم #رنگ_بازی رو تجربه کنن و کیف کنن. #قلمدونک_اقتصادی #نقاشی_کودک #خلاقیت_کودک #قلم_مو

‌ آرام و بی رمق در بستر خوابیده بود و خیره شده بود به فاطمه.‌ فاطمه ٱرام دلش بود. در تمام روزهای دل آشوبهٔ حمل و سرزنش های قریش...‌ صدای فاطمه آب بود روی آتش تنهایی وقتی از بطن او بلند می‌شد که «مامان... غصه نخور... ما خدا را داریم...»‌ فاطمه را نگاه می کرد و اشک از گوشهٔ چشمش سر می‌خورد و بین موهاش قایم می شد... چطور دخترش را بگذارد وسط این شعب و برود؟‌ دلش می‌خواست از جا بلند می شد. دست فاطمه را می گرفت. بین نخل ها می دویدند. صدای خنده فاطمه قوت پاهایش می شد.‌ دلش می خواست با فاطمه گندم آسیاب کنند. با فاطمه شعر بخوانند و دلشان پر از شادی شود. اما توانی نمانده بود. ‌ «محمدم!» رسول خدا خودش را به بالین خدیجه رساند.‌ «جان محمد...»‌ « فاطمه... فاطمه را به تو می سپارم... او به جز تو دیگر کسی را ندارد... زن های قریش زبانشان تیز است. دل دخترم را نبرّند... نگذار آب توی دلش تکان بخورد...» و بغض گلویش را فشار داد... ‌ رسول خدا سرش را پایین انداخت. قد و بالای فاطمه میان اشک های خدیجه می لرزید...‌‌ ‌ ‌ ‌#فاطمه#خدیجه#وفات‌ #جعبک