chamran_kids
دنبال کننده
6
پست
764
مجتمع آموزشی شهید چمران اینجا کودک سبک زندگی اسلامی را بازی می کند.
پست های مشابه
chamran_kids
💡 اردو همیشه پارک نیست، گاهی می توان مکان های مختلف را مقصد اردو قرار داد. چرا که بچه ها به دنبال کشف و تجربههای جدید هستند که این تجربه ها را می توان در مکان های دیگر به دست آورد. اردوی این هفتهی چهارساله های چمرانیها، یک امام زاده بود. تعدادی آجر در حیاط امام زاده، توجه بچه ها را جلب کرد. با همراهی مربیان، تصمیم گرفتند یک خانهی آجری بسازند. مربی: مائده جهانگیری، فاطمه فیض آبادی، مریم صادق پور، زهرا صحتی چه بازی ها و فعالیت های دیگری می توانیم در یک امام زاده انجام دهیم؟ #چهار_ساله_ها #اردو #اردو_مهد_کودک #مهد_کودک #ایده_اردو #ایده_فعالیت #حسینیه_کودک_شهید_چمران #چمرانی_ها
28 بهمن 1398 18:35:13
0 بازدید
chamran_kids
🎙 قسمت دوم مصاحبه با مامان های چمرانی درباره ادبستان دخترانه هماهنگ کردن با مامان هایی که هم بتونند تو مدرسه حضور پیدا کنند و هم دوست داشته باشن ازشون تصویر بگیریم خیلی سخته😊 دوست دارین بازم از این مصاحبهها داشته باشیم؟ چه سوال هایی از خانوادههای چمرانی دارید؟ #چمرانی_ها #دبستان_دخترانه #مدرسه_دخترانه #والدین #مصاحبه #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران
01 بهمن 1399 17:30:48
0 بازدید
chamran_kids
روزهای اولی که تصمیم گرفته بودیم کاری راه بندازیم و به مدرسه فکر میکردیم، خیلی همه چیز را بالا و پایین کردیم؛ از کارهای اجرایی و پیگیری گرفته تا پیداکردن ملک و نیروی انسانی که سخت پیدا میشد و سختتر در اینچنین کاری ماندگار میشد. هرروز با شنیدن نکتهای به جلو رفتن در مسیر امیدوار میشدیم و روز بعد، با حرفی دیگر میفهمیدیم مدرسهداری جزو سختترین کارهاست و ناامید میشدیم. دوستی داشتیم که تقریبا فقط همان زمانها با ما همکاری میکرد ولی در همان مدت کوتاه حرفی زد که باعث شد ما بیشتر فکر کنیم، بیشتر امیدوار شویم و انتخاب کنیم با تمام سختیها، مسیر زندگیمان و جریان جوانیمان را در این راه عجیب و غریب و پرفراز و نشیب بگذاریم و در ادامه مسیر هر وقت ناامید شدیم، این نکته را برای خودمان مرور کنیم. و آن حرف این بود: «فکر کنیم ما بالاخره مدرسه بزنیم. بچهها بیان درس بخونن و خلاصه زندگی جدیدی رو تجربه کنن. قبوله که سختیهای زیادی داره ولی فکر کنیم یک روز امام زمان با دیدن بچهها یه لبخند بزنن و یکی از این بچهها، فقط یکی از اونها سرباز امام زمان بشن اون وقت واقعا همین برای ما بس نیست؟ برای کل زندگی ما و عمری که برای همه این بچهها گذاشتیم؟» امام زمانمان! امشب شب تولد شماست. میشود امشب یا فردا به مدرسه ما سری بزنید. البته الان خالی است... اگر شما آنجا بروید نور حضورتان در قلب تک تک بچههای چمرانی روشن میشود و مطمئنم تا آخر عمرشان خاموش نمیشود. آدرسمان را که بلدید؟ میدان خراسان..... . #چمرانی_ها #نیمه_شعبان
20 فروردین 1399 20:43:59
0 بازدید
chamran_kids
🖋 🖊 تو دوران سرخوش مجردی وقتی محرم میشد، برایم فرقی نمیکرد هیئتی که میخوام برم چقدر از خونمون دوره. همین که میشنیدم فلان سخنران یا فلان مداح مورد علاقم یک جا برنامه دارن، ازین سر شهر میرفتم اون کله ی شهر. خیلی شیک و مرتب نوت برمیداشتم و بعدم موقع مداحی مثل خانوما، چادرم مینداختم رو صورتمو اشک میریختم. ازدواج که کردم از خدا پنهون نیست از شمام پنهون نباشه، درسته که هنوز سخنران و مداح برام تو اولویت بودن، ولی دادن یا ندادن شام نذری هم برام مهم شده بود. چون هنوز دانشجو بودم و بلد نبودم هم درس بخونم غذا بپزم هم برم هیئت کلی گریه کنم. 💡از روزی که مامان شدم، هیئت برای من یا جایی برای گریه های از ته حلق و دل پیچه های شدید نوزاد یک ماهه ام بود یا تاتی رفتن های نوپای یک ساله ای که با کشف همه سوراخ سمبه های فضای هیئت، فکر میکنه داره دنیا رو مال خودش میکنه. این دومین محرمیه که نمیتونم هیئت های دلخواهمو برم و سرجام بشینم و چادرمو بندازم رو صورتمو گریه کنم. پارسال موقعی که آدم ها سرجایشان نشسته بودند و گریه میکردند، من با نی نی یک ماهه هی مسیر هیئت را چرخ میزدم و مستاصل گاهی بلند میشدم و گاهی مینشتم بلکه این شیرخوره آروم بشه. اما نمی شد... مثل خیلی از شیرخوره های دیگر. نمی دانم حال رباب را و شیرخواره اش را هرسال محرم اما. امسال دارم پا به پای این کوچولوی تاتی رو، راه میرم و هی لباس مشکیش را و هی قدش را و هی زمین خوردنش را برانداز میکنم. دست خودم نیست. هی ذهنم مقایسه میکند زمین خوردنش را با زمین خوردن هایشان... محرم، بچه که جلوی چشمت باشد، انگار نوار فقط روی روضه ی باز گیر میکند. حالا جوان رعنا که جای خود دارد. @good_mood_mom 🖋شما چه خاطراتی از مادرانگی هایتان در روضه ها دارید؟ #دلنوشته_مادرانه #سرباز_حسینم #محرم #هیئت #هیئت_کودک
07 شهریور 1398 16:56:05
0 بازدید
chamran_kids
قراره تو این دوره برات از فوت و فن های کار با کودک بگیم😎 . ⁉️تفاوت یه معلم چمرانی چیه؟؟؟؟🤔 . ورق بزن و بخون⬆️ 🔹️تو دوره ی الفبای چمرانی شدن بهت کمک میکنیم بتونی یه معلم خوب، یه تولید محتواگر حرفه ای و یه مشاور کودک عالی بشی😇 . ✅دوره ی الفبای چمرانی شدن، یه فرصت ویژه ست برای شما که به حوزه ی کودک علاقه داری!!! این دوره مخصوص والدین، معلم ها و علاقه مندان کودک هست🤩 . ❗خبر مهم اینه که بعد گذروندن سه مرحله عمومی، تخصصی و کارورزی میتونی در سه بخشِ مربی گری، مشاوره و تولید محتوا با ما همکاری کنی😎 . ✔دوره ی عمومی شامل ۱۶ کارگاه آموزشی هست!!!😊 راستی🧐 ۲ هفته آزمایشی هم داره که میتونی با مجموعه و مباحث بیشتر آشنا بشی، بعدش اگه دوست داشتی تو ۶ هفته دوره مقدماتی همراه ما باشی 😇 . 🌱شروع دوره: ۱ خرداد ماه 🔹️مهلت ثبت نام: فقط تا ۳۱ اردیبهشت ماه . ⭕برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به لینک در استوری سر بزن یا دایرکت بده❗ . ❗❗❗❗این پست رو سیو کن و برای ۵ تا از والدین و معلم ها و علاقه مندان حوزه کودک بفرست یه وقت جا نمونن🤯🤗 . ⁉️به نظرتون معلم های چمرانی چه ویژگی های دیگه ای دارن؟؟؟🤔 #چمرانی_ها #دوره_تربیت_مربی#تولیدمحتوا #دوره_آموزشی #دوره_تربیتی #مربی#مشاور#معلم_های_چمرانی #الفبای_چمرانی_شدن#کارگاه_آموزشی
28 اردیبهشت 1400 15:01:29
0 بازدید
chamran_kids
بریم با سرآشپز کوچولو یه چیز خوشمزه درست کنیم😇👆🏻 . با یه آشپزی دیگه از کتاب مائده اومدیم پیشتون🤩 . درسته که آشپزی به همراه بچه ها، شلوغی بیشتری داره اما کلی فایده داره که ازش خبر ندارین😉👇🏻 . 🔸️میتونید برای شمارش و اندازه گیری و واحدهای درس ریاضی ازش کمک بگیرید. 🔸️بچه ها با تنظیم لیست مواد، فارسی رو تمرین میکنند. 🔸️آشپزی به بچه ها صبر رو یاد میده. 🔸️اعتماد به نفس شون رو هم افزایش میده! و.... پس از این فعالیت مفید غافل نشین😊 . ⭕این پست رو سیو کنید و برای مامان، باباها و معلم ها بفرستید❗ . #آشپزی#چمرانی_ها#مسقطی_خونگی#ماه_بندگی #سرآشپز_کوچک#سرآشپز_کوچولو#ماه_رمضان
05 اردیبهشت 1400 12:42:23
8 بازدید
ادمین چمران
0
0
#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت دوم . جنگ تمام شد. مملکت داشت نفس راحتی می کشید. در بین نفس های بریده بریده ی مردم، ما دختران دهه شصتی به سن مدرسه رفتن رسیدیم. خانواده هایمان که با کلی زحمت ما را تا آنسن بزرگ کرده و به سرانجام رسانده بودند ماندند در چند راهیِ انتخاب مدرسه های جورواجور. مدرسه های دولتی کماکان مورد توجه بود، مدارس شاهد خیلی سر زبانها افتاده بود و کم کم زمزمه های تاسیس غیر انتفاعی ها، نمونه دولتی ها و فرزانگان هم در جامعه پیچیده بود. . من خودم دوران ابتدایی را در مدرسه شاهد گذراندم. مدرسه ای که در هر کلاس فقط چند نفر بودیم که پدر داشتیم. اینقدر تعداد بچه های شهدا زیاد بود که آدم از پدر داشتن خودش همیشه خجالت زده بود. غم های دوستانمان، زندگی متفاوتشان و خاطراتی که در عالم بچگی می شنیدیم باعث شده بود خیلی هم بچه نمانیم. هنوز هم قیافه آن بچه ها و خاطراتشان به وضوح در ذهنم مانده. ما در مدرسه قانون هایی داشتیم که لازم الاجرا بود. به طور مثال بالشت های کوچکی همراه خودمان به مدرسه برده بودیم و باید بعد از ساعت ناهار بالش را روی نیمکت گذاشته و می خوابیدیم. هرچقدر الان دنبال فرصتهای چند دقیقه ای برای خواب هستیم در کودکی از هر فرصتی که منجر به خواب میشد بیزار بودیم و در نتیجه باعث ناراحتی معلممان میشدیم. نمونه دیگری از این قانونها این بود که باید مقنعه هایمان را در می آوردیم و حتما هم تل سفید رنگی روی موهایمان میزدیم. غیر از دیدن ناخنها، چک کردن سر و وضع ظاهری هر روز تلها هم چک میشدند و اگر یادمان رفته بود توبیخ میشدیم. در حیاط مدرسه نباید خیلی می دویدیم یا کارهای عجیب و غریب می کردیم. یک بار نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که گفتند مدیر مدرسه حیاط رفتن را ممنوع کردند. معلمها از هر کلاس چند نماینده انتخاب کردند و در یک مدل کمی نمایشی ما را به دفتر مدیر بردند که از ایشان عذرخواهی کنیم. این افتخار را داشتم که یکی از نمایندگان باشم.من خودم قیافه مدیر را تا قبل از آن خیلی ندیده بودم و دفترش در عالم بچگی به نظرم خیلی با ابهت آمد. خلاصه با جملاتی که یادمان داده بودند عذرخواهی کردیم و ایشان بچه ها را بخشیدند. . ادامه مطلب در کامنت اول 👇