پست های مشابه

chamran_kids

🌱امام جون🌱 خیلی برای نسبت ایجاد کردن بین امام خمینی و بچه های ۵ ساله برنامه ای نداشتیم. یعنی اگر برنامه ریزی هم میکردیم ممکن بود چیز درست و حسابی از آب درنیاید. ولی خود امام انگار برنامه های دیگری برای ایجاد نسبتهای جالب بین خودش و این بچه های کوچک داشت. ‌‌‌‌‌‌ . ‌🔹️همان سال اول پسری وارد حسینیه کودک شد که به امام میگفت "امام جون" و این اسم در بین بقیه بچه ها جا افتاد. این شد اولین نسبت مهربانانه بین امام و بچه های کوچک. بچه هایی درست همسن خودم، آن زمانی که اولین نسبتم با امام شکل گرفت.‌ ‌ . 🔹️🔹️دومین نسبت وقتی شکل گرفت که بچه ها خواستند عکس" امام جون" را ببینند و ما یکسری عکس های امام در حال لبخند و کنار بچه های کوچک را به آنها نشان دادیم. کلی داستان ساده راجع به عکسها گفتیم از اینکه امام جون چقدر بچه هارا دوست داشته و مراقبشان بوده است. ‌‌‌‌‌ ‌ .🔹️🔹️🔹️سومین نسبت بین امام و بچه ها وقتی شکل گرفت که بچه ها به خانه امام جون رفتند. خانه ای بزرگ و بدون هیچ وسیله اضافی( حسینیه جماران). آنجا کلی دویدند، کله معلق زدند، خوراکی خوردند و اینقدر بالا و پایین پریدند که اعتراض مسئولین جماران بلند شد که اینطوری به این مکان بی احترامی میشود. ‌‌‌‌‌‌ ‌🔹️ در حالیکه ما معتقد بودیم بچه ها دارند نسبتشان با امام را در بازی کردن محکم می کنند. و البته تمام روز دنبال امام جون گشتند و ماهم جواب واضحی ندادیم. ‌ فقط در این حد راهنمایی کردیم که الان اینجا نیست. وقتی برگشتند با چه ذوق و شوقی برای بقیه تعریف کرده بودند: امام جون خونش خیلی بزرگ بود. اجازه داد هرچی میخوایم تو خونش بدویم و خوراکی بخوریم، فقط امروز خودش، خونه نبود.... ‌‌‌‌‌ ‌ و بعد از آن امام یکی یکی و هر سال با بزرگ شدن بچه ها نسبتهای جدیدی بین خودش و آنها ایجاد کرد. با هر سال دعوت کردن آنها به خانه بزرگش، به راه دادن آنها به آن یکی خانه اش( مرقد)، به نگاه کردن چشم در چشم آنها از بالای تخته، با شور و هیجانی که به برنامه های دهه فجر بچه ها داد و با خیلی چیزهای دیگر. 🌱🌱 ‌‌‌ ‌ و ما هر سال منتظریم" امام جون" نسبت جدید و جذابی را بین خودش و بچه های ۴ سال تا ۱۱ ساله چمرانیمان ایجاد کند ممنون امام جون ممنون که از بالای تخته و روی دیوارها همچنان حواست به ما و تمام بچه هایت است.... ‌‌‌‌ .#امام_جون #خونه_دوست_داشتنی #پدری_مهربان #نسبت_ما_با_امام #بچه_های_شهید_چمران #حسینیه_کودک #اردوی_جماران

17 خرداد 1399 12:25:56

0 بازدید

chamran_kids

. مجله اختصاصی به قلم دختران چمرانی! . پروژه ی نویسندگی گاها تو کتابخونه انجام میشد، چون بچه ها میتونستن کلی مجله ببینن و مطالبی که می خواستند رو از کتاب ها و مجلات پیدا کنند. . داستان، لطیفه، چیستان، معرفی کتاب هایی که خونده بودن، دانشمند ها و مشاغل خاص، دستور پخت غذاها و کیک ها و حتی بازی فارسی و ریاضی که خودشون طراحی کردند، مطالب مجله رو تشکیل میداد. . کم کم وقتی حرفه ای تر شدن، گروه صفحه آرایی و ویرایش مطلب هم تشکیل دادن تا مطالبشون اصلاح بشه و جذاب تر باشه. . رونمایی از شماره های مختلف مجله هاشون، تو مناسبت های خاص و در حضور خاله ها و خانواده ها، جزو جذاب ترین قسمت ها بود. . حتی تو نماچه (نمایشگاه دست سازه های دخترهای چمرانی) دخترهای کلاس سومی مجله هاشون رو به بازدید کننده ها ارائه می دادند. . مجله درست کردن میتونه یه پیشنهاد فعالیت برای این روزها که تو خونه هستین، باشه. یادتون نره عکس مجله هاتون رو برامون بفرستین!🤗 . فیلم نوشت: این پروژه انقدر جذاب بود که حتی تو دوران کرونا هم تعطیل نشد و دخترهای با انگیزه ی چمرانی فیلم مجله هاشون رو برای خاله فرستادن:) . #مجله#مجله_کودک #دختران_چمرانی #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #چمرانی_ها#پروژه_نویسندگی #نویسندگان_کوچک#پروژه_درسی

11 شهریور 1399 19:30:09

1 بازدید

chamran_kids

. شده تاحالا تو بحث آموزش اعداد به مشکل بخورید و بچه ها هم از روش های آموزشی مرسوم خسته شده باشند؟ . نگران نباشید😊 گلی با یه دستگاه جالب اومده پیشمون👇😳 . امسال دخترهای کلاس سومی به گلی خانم کمک میکنند که ریاضی رو بهتر یادبگیره. اما حالا اون با یه ماشین ورودی و خروجی اعداد اومده پیشمون تا محاسبه ی اعدادریاضی راحت تر بشه. . شما هم دوست دارید یه ماشین عددی این شکلی بسازید؟ پس بریم باهم یه دستگاه بسازیم و ریاضی رو مثل آب خوردن به بچه ها یاد بدیم🤗 . این پست رو برای مامان ها،باباها و معلم هابفرستین تا از این روش برای آموزش مجازی استفاده کنند!😇 . #درس_ریاضی #ریاضی_سوم_دبستان #درس_خواندن_جذاب#یادگیری_عمیق #دختران_چمرانی#چمرانی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران

12 مهر 1399 17:24:28

0 بازدید

chamran_kids

🌊 💧آب و حباب💧 ‌‌ 💦یه آب بازی حسابی تو این گرما خیلی می چسبه. ‌‌ ☔️کارگاه مادر و کودک آب و حباب☔️ 💡ویژه کودکان ۲ تا ۴ ساله ‌‌ 📆 شنبه ۲۲ تیرماه ⏰ دو ساله ها و سه ساله ها: ساعت ۱۰ _ ۱۱:۱۵ ⏰ چهار ساله ها: ساعت ۱۲ _ ۱۳:۱۵ ‌‌ 💳 هزینه کارگاه: ۳۵ هزار تومان ‌‌ 📲 برای ثبت نام، نام کودک و تاریخ تولد فرزندتان را به شماره زیر پیامک کنید. 👇 ‌‌ 💬۰۹۹۱۲۰۴۴۹۲۹ ‌‌ 📍آدرس: میدان خراسان، ابتدای خیابان خراسان، رو به روی مسجد نور، پ ۱۱. دبستان دخترانه حمزه دوران. ‌‌ ✅ همراه با فروش حضوری محصولات هاچین و غاچ ‌#کاچی #کارگاه_های_چمرانی #کارگاه_مادر_و_کودک #آب_بازی #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران

18 تیر 1398 04:47:50

0 بازدید

chamran_kids

✏ ❗️این روزها خیلی از مامان‌هایی که تو خونشون یه کلاس اولی دارند، نگران درس فرزندشون هستند. ‌ 💡می تونیم خودمون تو خونه، با بچه ها فارسی رو تمرین کنیم، اونم با بازی. ‌ ✅ تو این کتاب بیست ایده بازی برای آموزش و تمرین فارسی کلاس اولی ها می تونید پیدا کنید. ‌ 📚 کتاب الکترونیک بیست بازی و فعالیت فارسی مخصوص کلاس اولی ها ‌ 🖊نویسنده: زهرا مهدیان ‌ برای خرید و دانلود، کافیه به سایت #چمرانی_ها سربزنید. chamraniha.com ‌ 👌 تخفیف چمرانی ها رو هم از دست ندین. ‌ #ای_بوک #بازی_فارسی #فارسی_اول_دبستان #فارسی_اول_ابتدایی #کتاب_الکترونیکی #ایده_بازی_فارسی

20 اسفند 1398 18:06:12

0 بازدید

chamran_kids

. اینطور نیست که دختر ما یه روز صبح بیداربشه و از همون روز حجاب کنه و نمازبخونه؛ بلکه یه روند تدریجی و تکوینی رو باید طی کنه. تکلیف شدن دخترها یکی از نقاط عطف زندگی اون هاست که بایدبرای اون برنامه ریزی داشت. . ما تو چمران از همون اول برنامه های دینی رو با بازی و ساختن خاطره های دوست داشتنی تلفیق میکنیم. چیزی به اسم اجبار وجود نداره، بلکه تداعی قشنگ از دین و صبر، دخترهارو به سمت اون میکشونه:) . و اما جشن تکلیف دخترهای ما چه جوریه؟ 🤔 . شاید نسبت به #جشن_تکلیف های دیگه یکم متفاوت باشه، یه روز ساده اما شاد! . جشن تکلیف در پارک برگزار شد. مامان ها از قبل به پارک اومده بودند و دخترها رو غافل گیر کردند. . بعد از کمی بازی، مادرها و دخترها گروه بندی شدند تا "لوح نماز" آماده کنند و هرگروه یک رکعت از نماز چهار رکعتی رو با شکل ها و ذکرهای مربوط به اون کشیدند و نوشتند. . بعد بچه ها برای مادرهاشون نمایش اجرا کردند، جالب تر اینکه مادرهابرای دخترها سرود خوندن چون اینجا سرودخوندن فقط مختص به بچه ها نیست:) . عمواعلایی برای بچه ها قصه گفتند و پرسیدند که جشن تکلیف یعنی چی؟ و بادخترهادرباره کارهایی که بعد مکلف شدن باید انجام بدند صحبت کردند. . شاید بشه گفت لذت بخش ترین قسمت جشن تکلیف، بخش هدیه گرفتن باشه، اونم چادر و جانمازهای رنگیِ قشنگ، گل،عطر و آلبومی از عکس های یادگاری بچه ها که تو ساعت نمازهای مدرسه ازشون گرفته شده بود😊 . نمازجماعت با چادرهای گل گلی، چیدن یه سفره ی خوشمزه با همراهی مامان ها و عکس های دسته جمعی جالب، همه و همه باعث شد یه روزِ به یادموندنی برای بچه ها رقم بخوره. . #جشن_تکلیف #جشن_های_چمرانی #دختران_چمرانی#دخترانه #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران

01 مهر 1399 09:19:24

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت دوم . جنگ تمام شد. مملکت داشت نفس راحتی می کشید. در بین نفس های بریده بریده ی مردم، ما دختران دهه شصتی به سن مدرسه رفتن رسیدیم. خانواده هایمان که با کلی زحمت ما را تا آن‌سن بزرگ کرده و به سرانجام رسانده بودند ماندند در چند راهیِ انتخاب مدرسه های جورواجور. مدرسه های دولتی کماکان مورد توجه بود، مدارس شاهد خیلی سر زبانها افتاده بود و کم کم زمزمه های تاسیس غیر انتفاعی ها، نمونه دولتی ها و فرزانگان هم در جامعه پیچیده بود. . من خودم دوران ابتدایی را در مدرسه شاهد گذراندم. مدرسه ای که در هر کلاس فقط چند نفر بودیم که پدر داشتیم. اینقدر تعداد بچه های شهدا زیاد بود که آدم از پدر داشتن خودش همیشه خجالت زده بود. غم های دوستانمان، زندگی متفاوتشان و خاطراتی که در عالم بچگی می شنیدیم باعث شده بود خیلی هم بچه نمانیم. هنوز هم قیافه آن بچه ها و خاطراتشان به وضوح در ذهنم مانده. ما در مدرسه قانون هایی داشتیم که لازم الاجرا بود. به طور مثال بالشت های کوچکی همراه خودمان به مدرسه برده بودیم و باید بعد از ساعت ناهار بالش را روی نیمکت گذاشته و می خوابیدیم. هرچقدر الان دنبال فرصتهای چند دقیقه ای برای خواب هستیم در کودکی از هر فرصتی که منجر به خواب میشد بیزار بودیم و در نتیجه باعث ناراحتی معلممان میشدیم. نمونه دیگری از این قانونها این بود که باید مقنعه هایمان را در می آوردیم و حتما هم تل سفید رنگی روی موهایمان میزدیم. غیر از دیدن ناخنها، چک کردن سر و وضع ظاهری هر روز تلها هم چک میشدند و اگر یادمان رفته بود توبیخ میشدیم. در حیاط مدرسه نباید خیلی می دویدیم یا کارهای عجیب و غریب می کردیم. یک بار نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که گفتند مدیر مدرسه حیاط رفتن را ممنوع کردند. معلمها از هر کلاس چند نماینده انتخاب کردند و در یک مدل کمی نمایشی ما را به دفتر مدیر بردند که از ایشان عذرخواهی کنیم. این افتخار را داشتم که یکی از نمایندگان باشم.من خودم قیافه مدیر را تا قبل از آن خیلی ندیده بودم و دفترش در عالم بچگی به نظرم خیلی با ابهت آمد. خلاصه با جملاتی که یادمان داده بودند عذرخواهی کردیم و ایشان بچه ها را بخشیدند. . ادامه مطلب در کامنت اول 👇

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت دوم . جنگ تمام شد. مملکت داشت نفس راحتی می کشید. در بین نفس های بریده بریده ی مردم، ما دختران دهه شصتی به سن مدرسه رفتن رسیدیم. خانواده هایمان که با کلی زحمت ما را تا آن‌سن بزرگ کرده و به سرانجام رسانده بودند ماندند در چند راهیِ انتخاب مدرسه های جورواجور. مدرسه های دولتی کماکان مورد توجه بود، مدارس شاهد خیلی سر زبانها افتاده بود و کم کم زمزمه های تاسیس غیر انتفاعی ها، نمونه دولتی ها و فرزانگان هم در جامعه پیچیده بود. . من خودم دوران ابتدایی را در مدرسه شاهد گذراندم. مدرسه ای که در هر کلاس فقط چند نفر بودیم که پدر داشتیم. اینقدر تعداد بچه های شهدا زیاد بود که آدم از پدر داشتن خودش همیشه خجالت زده بود. غم های دوستانمان، زندگی متفاوتشان و خاطراتی که در عالم بچگی می شنیدیم باعث شده بود خیلی هم بچه نمانیم. هنوز هم قیافه آن بچه ها و خاطراتشان به وضوح در ذهنم مانده. ما در مدرسه قانون هایی داشتیم که لازم الاجرا بود. به طور مثال بالشت های کوچکی همراه خودمان به مدرسه برده بودیم و باید بعد از ساعت ناهار بالش را روی نیمکت گذاشته و می خوابیدیم. هرچقدر الان دنبال فرصتهای چند دقیقه ای برای خواب هستیم در کودکی از هر فرصتی که منجر به خواب میشد بیزار بودیم و در نتیجه باعث ناراحتی معلممان میشدیم. نمونه دیگری از این قانونها این بود که باید مقنعه هایمان را در می آوردیم و حتما هم تل سفید رنگی روی موهایمان میزدیم. غیر از دیدن ناخنها، چک کردن سر و وضع ظاهری هر روز تلها هم چک میشدند و اگر یادمان رفته بود توبیخ میشدیم. در حیاط مدرسه نباید خیلی می دویدیم یا کارهای عجیب و غریب می کردیم. یک بار نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که گفتند مدیر مدرسه حیاط رفتن را ممنوع کردند. معلمها از هر کلاس چند نماینده انتخاب کردند و در یک مدل کمی نمایشی ما را به دفتر مدیر بردند که از ایشان عذرخواهی کنیم. این افتخار را داشتم که یکی از نمایندگان باشم.من خودم قیافه مدیر را تا قبل از آن خیلی ندیده بودم و دفترش در عالم بچگی به نظرم خیلی با ابهت آمد. خلاصه با جملاتی که یادمان داده بودند عذرخواهی کردیم و ایشان بچه ها را بخشیدند. . ادامه مطلب در کامنت اول 👇

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن