پست های مشابه

chamran_kids

. در ادبستان پسرانه چمران، پسرها هم درست كردن شور و ترشيجات را تجربه مى كنند.😊 . اين بار پسرهاى پيش دبستانى با كمك هم، شور درست كردند . . #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران

14 آبان 1397 09:02:09

0 بازدید

chamran_kids

‌ ‌‌‌روزی که تصمیم گرفتیم در یکی از مناطق جنوبی تهران مدرسه بزنیم می‌دانستیم که در این منطقه توان مالی مردم در حدی نیست که بتوانند از پس هزینه‌های مدرسه غیرانتفاعی بربیایند. ‌ازطرفی هم نمی‌خواستیم زیر نظر ارگان خاصی باشیم.‌ ‌‌ ‌‌ در این میان خانواده‌هایی هم بودند که دلشان می‌خواست دو یا سه فرزندشان در مدرسه ما باشند اما خب توان مالی آن را نداشتند.‌ ‌ما تصمیم خودمان را گرفته بودیم و نمی‌خواستیم از استانداردهای آموزشی که در نظر گرفته بودیم، کوتاه بیاییم و ترجیح‌مان این بود آموزش ما با همان کیفیت مطلوبی که در نظر داشتیم، اجرا شود.‌‌ ‌پس تنها راه این بود که فرایند تخفیف شهریه را پایه‌گذاری کنیم. در این روند، خانواده‌ها در بخشی از فرایند اجرایی و خرید مجموعه به ما کمک می کنند و در ازای آن مقداری از شهریه را به آن‌ها تخفیف می‌دهیم. این روش در طی چند سال باعث به‌وجودآمدن سازوکار کامل و مناسبی شد.‌ ‌ ‌یکی از زمینه‌هایی که خانواده‌ها در آن به ما کمک زیادی می‌کنند کارهای اجرایی مانند بازسازی، رنگ کردن و تعمیرات مجموعه، یا کمک در بخش آشپزخانه‌ است.‌ ‌خیلی از موادغذایی اولیه مانند گوشت سبزیجات برنج و... توسط خانواده‌ها تأمین می‌شود؛ حتی گاهی اوقات بعضی از خانواده‌ها تامین میان‌وعده دانش‌آموزان را برعهده می‌گیرند. درست کردن ابزارهای بازی در مدرسه مانند نمک رنگی، خمیر و..‌. و خانواده هایی که دو یا سه فرزند در مجموعه دارند هم موارد تخفیفی ما هستند. اگر در این میان، خانواده‌ها هیچکدام از این کمک‌ها را نتوانستند به مجموعه بدهند، شهریه‌شان قسط‌بندی می‌شود و آن‌ها می‌توانند در چند قسط شهریه را بپردازند. در این میان چیزی که قابل توجه است این است که مبنای رابطه ما با خانواده‌ها مبنای اعتماد دوطرفه است که معمولاً در این میان اتفاقات خوب و خوشایندی می‌افتد. ‌ ‌ ‌👈 این رویکرد مجموعه باعث شده تا دانش‌آموزان ما فقط از قشر خاصی نباشند و جهت‌گیری‌های معمول مدارس غیرانتفاعی را نداشته باشیم. ‌ ‌ما رسالت خودمان را تغییر سبک زندگی در عرصه‌ی تربیت و آموزش کودکان این مرزوبوم می‌دانیم و برای رسیدن به این هدف تلاش می‌کنیم.‌

19 اردیبهشت 1399 09:45:36

0 بازدید

chamran_kids

این یه فرصت ویژه ست برای همه ی خانواده هایی که بچه ی چهار تا شش سال دارند ❗❗❗ . #مهد_تعاملی ما رو که یادتونه؟ (هایلایتش رو ببینید😉) حالا برای فصل زمستان با تغییرات جدیدی روبه رو شده😎 . علاوه بر اینکه سه روز درهفته، روزی یک ساعت کنار بچه ها بازی و فعالیت انجام میدیم، برای خانواده ها هم برنامه داریم😇👇🏻 . 🔸️یک کارگاه مادر و کودک+ کارگاه پدر و کودک 🔸️یک کارگاه آموزشی برای افزایش مهارت های والدگری 🔸️جلسه ی پرسش و پاسخ با مشاورین 🔸️وبینار آموزشی برای خانواده ها و... 🟢تازه علاوه بر مهد تعاملی و برنامه های بالا به طور جداگانه یه #کارگاه_مادر_و_کودک ویژه هم داریم که هفته ای یکبار و یک ساعت برگزار میشه و قراره کنار هم کلی بازی کنیم، مهارت های جدید یادبگیریم و از تجربیات هم استفاده کنیم🤗 . 🔹️مهلت ثبت نام: تا ۲۷ آذرماه و آغاز کلاس ها از اول دی ماه هست😇 . ❗برای کسب اطلاعات بیشتر، مطالعه ی جزئیات و ثبت نام به لینک در استوری مراجعه کنید😊 . #آموزش_مجازی#مهد_مجازی #حسینیه_کودک_شهید_چمران #والدگری #والدین_آگاه#تربیت_کودک #بازی_کودک #تعامل_با_بچه_ها

16 آذر 1399 18:13:41

0 بازدید

chamran_kids

شش سال تمام یا هفت سال تمام؟!؟ . . . اول کپشن رو بخونید بعد عکس رو ورق بزنید👆🏻🤗 . . مدرسه که می رفتم حرف هایی میشنیدم که فلان مدرسه بچه ها را ۷ سال تمام ثبت نام می کند و اگر درست خاطرم باشد حاج آقایی بودن که در مدرسه های منطقه ۱۲ از بچه ها تست می گرفتند و بیشتر اعتقادشان این بود که بچه ها، هفت سال شان که تمام شد، کلاس اول بروند‌.😇 . البته خودم طبق حرف مرسوم، دیر به مدرسه نرفتم ولی جهشی خواندن را خیلی دوست داشتم و مثل بقیه آن را افتخاری می دانستم چون پسر یکی از اقوام هم جهشی خوانده بود.😅 البته جهشی خواندن هم قسمتم نشد.🥺 . از وقتی مدرسه را راه انداختیم، خیلی بیشتر درگیر این عقب افتادن و جلو افتادن بچه ها شدم.🤔 . با تمام بررسی هایی که کردیم، واقعا دلیلی بر این همه حرف و حدیث پیرامون سن، در بچه های دبستانی ندیدیم.😶 یعنی واقعیتش بچه ها در دبستان آنقدر بچه هستند و آنقدر درگیر بازی و همان چهارتا کتاب درسی، که نمیدانم از آنها انتظار چه آپولو هوا کردنی داریم که نگرانیم دیرتر هوا شود یا زودتر.🙃 به خصوص که بچه های الان به معنای واقعی کلمه خیلی بچه تر از زمان ما هستند. نظارت والدین و تمرکزشان روی بچه ها، زندگی آپارتمانی، آموزشهای زیاد، محتاط بارآوردن فوق العاده زیاد، سر و کار داشتن بیش از اندازه با موبایل تبلت و ‌... از بچه ها ملغمه ای ساخته عجیب و غریب.🤯 این بچه ی سردرگمِ با اطلاعات که هیچ جوره در مدرسه نشیمن ندارد و اتفاقا به گفته ی پدر و مادر خیلی هم به کسب اطلاعات و بزرگ شدن علاقه دارد، احتیاج دارد سرِ صبر از دنیای هفت سال اول فاصله بگیرد و وارد دنیای متفاوت هفت سال دوم شود. از هیچ کجای این بدوبدوهای سنگین و مسابقه ای هم جا نمی ماند، مطمئن باشید!🤗 . 🔴این پست رو برای والدین و معلم ها بفرستید شاید به کارشون بیاد🌱😉 . . #مدرسه #معلم #تربیت #چمران_فقط_یک_مدرسه_نیست #کودک #آموزش #کتاب #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران

05 تیر 1401 14:26:33

0 بازدید

chamran_kids

✏ 📝 پیش ثبت نام سال تحصیلی ۹۹_۱۴۰۰ چمرانی‌ها ‌ 🌱 حسینیه کودک ☘ ادبستان دخترانه 🍀ادبستان پسرانه ‌ 💡برای کسب اطلاعات بیشتر و پیش ثبت نام، به سایت #چمرانی_ها سر بزنید👇🏻 ‌ chamraniha.com #ثبت_نام #پیش_ثبت_نام #مدرسه #مهد_کودک #حسینیه_کودک_شهید_چمران #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

01 بهمن 1398 11:43:56

0 بازدید

chamran_kids

✏ در دانشگاه که درس می خواندم، همیشه این ایراد را به نظام آموزشی وارد می کردند که روش تدریس معلم ها یکی از بدترین روش هاست. اینکه معلم صرفا گوینده باشد و دانش آموز صرفا شونده. نمی‌دانم چرا با اینکه همه می گویند بد است بازهم روش غالب آموزش، همین است!! در ادبستان شهید چمران، چندین روش برای آموزش مطالب درسی وجود دارد. یکی از آنها معلم شدن خود بچه هاست. یکی از دخترهای کلاس سومی، معلم آموزش یکی از دروس فارسی شد. او از بچه ها خواست که دو گروه شوند و بر اساس متن درس، فعالیت طراحی کنند. بچه ها فعالیت های طراحی شده را بین دو گروه رد و بدل کردند و آنها را انجام دادند. مربی: مهری حدادی #کلاس_سومی_ها #روش_تدریس #آموزش #کودک #فارسی #تربیت #آموزش_فارسی #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران

25 دی 1398 15:56:43

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره 📝قسمت سوم . تابستان دوم/ از فیل اسباب‌بازی تا تابلوی دیواری . پسرعمه‌ام اره‌مویی و تخته سه‌لا گرفته بود، وسایل مختلف درست می‌کرد و بین اقوام و دوستان می‌فروخت. من و برادرم هم دیدیم عجب اتفاق جالبی است، هم کار می‌کنیم و پول درمی‌آوریم، هم می‌توانیم با چوب همه‌چیزهای خفنی را که دوست داریم تولید کنیم. روزهای اول وسایل خیلی ساده درست کردیم. طرحش را هم از پسرعمه‌ام گرفته بودیم. یک فیل ساده و یک اردک. هرکدام سه یا چهار قطعه داشتند و سرهم می‌شدند. بعد از اتمام ساخت، آن‌ها را فروختیم. مدتی که گذشت یک کتاب پیدا کردیم پر از الگو، البته مقوایی بود، ولی همه الگوها را می‌شد با تخته سه‌لا اجرا کرد. یادم است پیچیده‌ترین پروژه‌ای که انجام دادیم اسکلت یک دایناسور گیاهخوار بود که نزدیک به 100قطعه داشت. بعد از تمام شدن، دایناسور را به آزمایشگاه مدرسه‌مان فروختیم. البته یادم نیست پولش را دادند یا نه! من می‌ساختم و داداشم بازاریاب بود. بعد از مدتی دیدیم کسانی که از ما خرید می‌کنند، محدود به فامیل و همسایه‌ها هستند و آن‌هم به خاطر این است که دل ما نشکند. واقعیت این بود که همسایه‌ها و فامیل، به اسکلت دایناسور یا اردک نیاز نداشتند، پس رفتیم سراغ تولید وسایل کاربردی. زیر قابلمه‌ای، زیر استکانی و .... ساختیم که بازار نسبتاً خوبی داشت. روی چوب‌ها را روغن جلا می‌زدیم که هم زیباتر شوند و هم خراب نشوند. آخرین پروژه‌های آن تابستانمان هم تابلوی آیات، احادیث و اسامی الهی و ائمه بود. از کتاب‌های معماری پدرم، الگوی کتیبه‌ها، گِره‌ها و اسلیمی‌ها را کپی کردیم، روی چوب چسباندیم و اره کردیم. یک تابلوی مزین به اسم محمد رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله را آن موقع ( 20سال پیش) 5000تومان به یکی از همسایه‌هایمان فروختم. 5000 تومان خیلی پول بود برای ما! ساخت این تابلو نزدیک به یک ماه زمان برد. چون تابلواش 50تا حفره داشت که باید سر هرکدام، اره را باز می‌کردم و می‌بستم. یک‌بار پدرم ما را به کارگاه چوب حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام برد. فوق‌العاده بود. درهای حرم را درست می‌کردند. بوی چوب گردو و عناب حس خوبی به آدم می‌داد. ابزارهایی که داشتند و کارهایی که انجام می‌دادند، خیلی پیچیده و عظیم بود. از آن روز یکی از رؤیاهایم این شد که یک روز بتوانم درِ یکی از حرم‌ها را درست کنم. جایی که زائرها آن را می‌بوسند. . ادامه مطلب در کامنت اول👇 #تابستانه #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها #نجاری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره 📝قسمت سوم . تابستان دوم/ از فیل اسباب‌بازی تا تابلوی دیواری . پسرعمه‌ام اره‌مویی و تخته سه‌لا گرفته بود، وسایل مختلف درست می‌کرد و بین اقوام و دوستان می‌فروخت. من و برادرم هم دیدیم عجب اتفاق جالبی است، هم کار می‌کنیم و پول درمی‌آوریم، هم می‌توانیم با چوب همه‌چیزهای خفنی را که دوست داریم تولید کنیم. روزهای اول وسایل خیلی ساده درست کردیم. طرحش را هم از پسرعمه‌ام گرفته بودیم. یک فیل ساده و یک اردک. هرکدام سه یا چهار قطعه داشتند و سرهم می‌شدند. بعد از اتمام ساخت، آن‌ها را فروختیم. مدتی که گذشت یک کتاب پیدا کردیم پر از الگو، البته مقوایی بود، ولی همه الگوها را می‌شد با تخته سه‌لا اجرا کرد. یادم است پیچیده‌ترین پروژه‌ای که انجام دادیم اسکلت یک دایناسور گیاهخوار بود که نزدیک به 100قطعه داشت. بعد از تمام شدن، دایناسور را به آزمایشگاه مدرسه‌مان فروختیم. البته یادم نیست پولش را دادند یا نه! من می‌ساختم و داداشم بازاریاب بود. بعد از مدتی دیدیم کسانی که از ما خرید می‌کنند، محدود به فامیل و همسایه‌ها هستند و آن‌هم به خاطر این است که دل ما نشکند. واقعیت این بود که همسایه‌ها و فامیل، به اسکلت دایناسور یا اردک نیاز نداشتند، پس رفتیم سراغ تولید وسایل کاربردی. زیر قابلمه‌ای، زیر استکانی و .... ساختیم که بازار نسبتاً خوبی داشت. روی چوب‌ها را روغن جلا می‌زدیم که هم زیباتر شوند و هم خراب نشوند. آخرین پروژه‌های آن تابستانمان هم تابلوی آیات، احادیث و اسامی الهی و ائمه بود. از کتاب‌های معماری پدرم، الگوی کتیبه‌ها، گِره‌ها و اسلیمی‌ها را کپی کردیم، روی چوب چسباندیم و اره کردیم. یک تابلوی مزین به اسم محمد رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله را آن موقع ( 20سال پیش) 5000تومان به یکی از همسایه‌هایمان فروختم. 5000 تومان خیلی پول بود برای ما! ساخت این تابلو نزدیک به یک ماه زمان برد. چون تابلواش 50تا حفره داشت که باید سر هرکدام، اره را باز می‌کردم و می‌بستم. یک‌بار پدرم ما را به کارگاه چوب حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام برد. فوق‌العاده بود. درهای حرم را درست می‌کردند. بوی چوب گردو و عناب حس خوبی به آدم می‌داد. ابزارهایی که داشتند و کارهایی که انجام می‌دادند، خیلی پیچیده و عظیم بود. از آن روز یکی از رؤیاهایم این شد که یک روز بتوانم درِ یکی از حرم‌ها را درست کنم. جایی که زائرها آن را می‌بوسند. . ادامه مطلب در کامنت اول👇 #تابستانه #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها #نجاری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن