chamran_kids
دنبال کننده
10
پست
765
مجتمع آموزشی شهید چمران اینجا کودک سبک زندگی اسلامی را بازی می کند.
پست های مشابه
chamran_kids
ورود به کلاس پیش دبستانی ممنوع😳🚫😱 کپشن رو بخونید تا بدونید ماجرا از چه قراره👇🏻 . ماجرا از اونجایی شروع شد که پسرهای پیش دبستانی به مدرسه اومدند اما اجازه ورود به کلاس رو نداشتند! 😐 چون کنترل کولر خراب شده بود و یه گاز خطرناک سمی تو کلاس پخش شده بود (در کلاس عنبر نسارا دود کردیم که طبیعی جلوه کنه😉)، حتی یکی از عموها هم دچار گازگرفتگی شد و بچه ها براش یه داروی مخصوص اختراع کردند تا خوب بشه😊😁 . حالا خودتون فیلم رو ببینید⬆️😳 . ‼️باید بچه ها برای ورود به کلاس و خارج کردن دود از فضا، راهی پیدا میکردند اگرنه مجبور بودند تا آخر سال تو حیاط کلاس داشته باشن... 😄 پس کلی فکر کردند و دست به کار شدند و با ابزارهای مختلف، یه ماسک مخصوص درست کردند و بعدش هم وارد کلاس شدند و با میز و کارتن و صندلی اتاق اکسیژن ساختند...!😎 . پ. ن: این طرح درس هیجان انگیز و درگیرکننده، میتونه حسابی بچه ها رو به وجد بیاره و بهشون این توانایی رو بده که در شرایط سخت و بحرانی بتونند فکر وچاره اندیشی کنند، ایده های خلاقانه بدند و هم فکری و کارگروهی رو بهتر یادبگیرند😃🧐 . ✅این پست رو ذخیره کنید و برای معلم هایی که میشناسید بفرستید🤗 . #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #پیش_دبستانی #آموزش_پروژه_محور #آموزش_بازی_محور #بازی#درس#پیش_دبستان #معلم_خلاق#مدرسه #چمران_فقط_یک_مدرسه_نیست
24 فروردین 1401 17:36:45
0 بازدید
chamran_kids
. روز مادر امسال پر از تبریک های متفاوت و جالب بچه ها به مادر ها بود... مثلا تو این فیلم پسرهای کلاس چهارمی باهم دیگه برای مادرهای عزیز شعر خوندن و گفتن که چقدر دوستشون دارن...👆❤️😇 . پ.ن:تو این روزهایی که گذشت ما یکی از مامان های عزیز چمرانی رو از دست دادیم...لطفا برای شادی و آرامش روحشون فاتحه ای قرائت کنید🙏😔 . #روز_مادر #روز_مادر_مبارک #هدیه_روز_مادر #شعرخوانی#کلاس_چهارمی_ها #هدیه#شعر #مادران_چمرانی #پسران_چمرانی
15 بهمن 1399 16:32:35
1 بازدید
chamran_kids
جشن تکلیف؛ مراسمی که برای همهی ما دخترها آشناست. خصوصا ما دهه شصتیها که چند اتفاق جذابِ محدود در مدرسههایمان داشتیم و یکی از آنها جشن تکلیف بود. آن روز همه را در نمازخانهی مدرسه جمع میکردند. با چادرهای سفید جلوی یک دکور ساده مینشستیم، روی سرمان تاج گل مصنوعی میگذاشتند و با لوح تقدیر یک عکس یادگاری میگرفتیم. غیر از این صحنهای که یادم هست، خاطرهی ویژهی دیگری از این جشن ندارم. اما امسال که همراه دخترانم به کلاس دوم رفتیم، از اول سال فکر میکردم چه برنامههای ویژهای برایشان داشته باشیم و چه کارهایی بکنیم که بیشتر در یادشان بماند. برای غافلگیرکردنشان پارک برویم یا شهربازی؟ جشن را در پارک برگزار کنیم یا ببریمشان رستوران. خلاصه تمام ایدههای جذابی را که به ذهنمان میرسید، لیست کرده بودیم. ولی کرونا ما را حسابی غافلگیر کرد... ما ماندیم و یک مدرسه و کلاس مجازی! قرار گذاشتیم روز تولد امام حسن(ع) قبل از اذان مغرب، کاپ کیکهای جذاب و کاملا دخترانه به همراه یادداشت مربی و یک هدیهی کوچک به دست دختران کلاس دومی برسد. اگرچه با ایدهآلهایمان فاصله داشت ولی همین کار هم همهی بچهها و خانوادهها را غافلگیر کرد. ✨دعا میکنم این خاطرهی خوب نوری بشود و مسیر بندگیشان را برایشان روشنتر کند. سرکار خانم امامی: مربی کلاس دوم @m.s.hoseini.emami #ادبستان_دخترانه #چمرانی_ها #حسینیه_کودک_شهید_چمران #جشن_تکلیف #جشن_عبادت #جشن_مذهبی #ولادت_امام_حسن #رمضان_كريم
20 اردیبهشت 1399 11:26:35
1 بازدید
chamran_kids
✏ 📝 پیش ثبت نام سال تحصیلی ۹۹_۱۴۰۰ چمرانیها 🌱 حسینیه کودک ☘ ادبستان دخترانه 🍀ادبستان پسرانه 💡برای کسب اطلاعات بیشتر و پیش ثبت نام، به سایت #چمرانی_ها سر بزنید👇🏻 chamraniha.com #ثبت_نام #پیش_ثبت_نام #مدرسه #مهد_کودک #حسینیه_کودک_شهید_چمران #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران
01 بهمن 1398 11:43:56
0 بازدید
chamran_kids
🏴 الجار ثم الدار آن هنگام که این جمله را در میان دعاهای شب مادرمان، زهرا سلام الله علیها یافتم، فکر نمی کردم در بحبوحه ی مصیبتش به کارم بیاید. به ذهنم بیاید و یارم باشد برای جمع کردن یار. در گوشه ای از ایران، جارمان و همسایه یمان، بی پناه شده اند، سیل خانه هایشان را، آرامش و گرمای خانواده هایشان را ربوده است و در میان سر و صداها و مصیبت های بسیار این روزها و جهادهای فردا، صدایشان را گم کرده است. هر چند که مردم سیستان، هرمزگان و خوزستان و ... عادت کرده اند به بی صدایی. از بس که ما پایتخت نشین ها پر سر و صداییم و کم کار و پر هزینه برای جارمان و همسایه هایمان. اما بچه های کوچک چمرانی، درد همسایه گرفتشان و پول های بازارچه یشان را تقدیم همسایگانشان کردند، تا یاد بگیرند اول به فکر همسایه باشند بعد خودشان. کمر همت بسته اند که بیش از اینها هم کار کنند برای دردمندان، تا یاد نگیرند بی دردی را. سلام بر تو ای بانو، آن زمان که متولد شدی، خنده آوردی بر لب ها. و سلام بر تو ای بانو آن زمان که قیام کردی، ولایت نشاندی بر دل ها. و سلام بر تو ای بانو، آن زمان که قیامت کنی، پیروان همسرت را می نشانی بر تخت ها. #یا_زهرا #چمرانی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران
08 بهمن 1398 16:56:35
0 بازدید
chamran_kids
🎬 کلاس دومی ها یک پروژه ی جدید را شروع کردند آن هم نمایش بازی است. اول نقش ها را بین خودشان تقسیم کردند و شروع به تمرین نمایش کردند. خواندن و نوشتن دیالوگ ها، کمک زیادی به تقویت درس فارسی می کند. بخشی از تمرین های اولیه نمایش کارگاهان و مجرمان #نمایش #تئاتر_برای_کودکان #فارسی #کلاس_دومی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران
25 تیر 1398 13:46:01
0 بازدید
ادمین چمران
0
0
#ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره 📝قسمت سوم . تابستان دوم/ از فیل اسباببازی تا تابلوی دیواری . پسرعمهام ارهمویی و تخته سهلا گرفته بود، وسایل مختلف درست میکرد و بین اقوام و دوستان میفروخت. من و برادرم هم دیدیم عجب اتفاق جالبی است، هم کار میکنیم و پول درمیآوریم، هم میتوانیم با چوب همهچیزهای خفنی را که دوست داریم تولید کنیم. روزهای اول وسایل خیلی ساده درست کردیم. طرحش را هم از پسرعمهام گرفته بودیم. یک فیل ساده و یک اردک. هرکدام سه یا چهار قطعه داشتند و سرهم میشدند. بعد از اتمام ساخت، آنها را فروختیم. مدتی که گذشت یک کتاب پیدا کردیم پر از الگو، البته مقوایی بود، ولی همه الگوها را میشد با تخته سهلا اجرا کرد. یادم است پیچیدهترین پروژهای که انجام دادیم اسکلت یک دایناسور گیاهخوار بود که نزدیک به 100قطعه داشت. بعد از تمام شدن، دایناسور را به آزمایشگاه مدرسهمان فروختیم. البته یادم نیست پولش را دادند یا نه! من میساختم و داداشم بازاریاب بود. بعد از مدتی دیدیم کسانی که از ما خرید میکنند، محدود به فامیل و همسایهها هستند و آنهم به خاطر این است که دل ما نشکند. واقعیت این بود که همسایهها و فامیل، به اسکلت دایناسور یا اردک نیاز نداشتند، پس رفتیم سراغ تولید وسایل کاربردی. زیر قابلمهای، زیر استکانی و .... ساختیم که بازار نسبتاً خوبی داشت. روی چوبها را روغن جلا میزدیم که هم زیباتر شوند و هم خراب نشوند. آخرین پروژههای آن تابستانمان هم تابلوی آیات، احادیث و اسامی الهی و ائمه بود. از کتابهای معماری پدرم، الگوی کتیبهها، گِرهها و اسلیمیها را کپی کردیم، روی چوب چسباندیم و اره کردیم. یک تابلوی مزین به اسم محمد رسولالله صلیالله علیه و آله را آن موقع ( 20سال پیش) 5000تومان به یکی از همسایههایمان فروختم. 5000 تومان خیلی پول بود برای ما! ساخت این تابلو نزدیک به یک ماه زمان برد. چون تابلواش 50تا حفره داشت که باید سر هرکدام، اره را باز میکردم و میبستم. یکبار پدرم ما را به کارگاه چوب حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام برد. فوقالعاده بود. درهای حرم را درست میکردند. بوی چوب گردو و عناب حس خوبی به آدم میداد. ابزارهایی که داشتند و کارهایی که انجام میدادند، خیلی پیچیده و عظیم بود. از آن روز یکی از رؤیاهایم این شد که یک روز بتوانم درِ یکی از حرمها را درست کنم. جایی که زائرها آن را میبوسند. . ادامه مطلب در کامنت اول👇 #تابستانه #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها #نجاری