پست های مشابه

مجموعه مادرانه حنان

‌ ما مادرها گاهی هم به استراحت نیاز داریم. دوست داریم گاهی، فقط گاهی، از دنیای مادرانه مان (با تمام عشقی که به آن داریم) فاصله بگیریم و گوشه ای دنج برای خود پیدا کنیم و کمی نفس بکشیم. دوست داریم فقط گاهی اگر بیرون می رویم و گشتی می زنیم، این کار را بدون یک ساک دستی بزرگ پر ازآب و خوردنی و لباس اضافه و پوشک و دستمال و ... انجام دهیم. دوست داریم اگر سفر می رویم همه اش نگران گم شدن این بچه و زمین خوردن آن بچه نباشیم. دوست داریم در سفرهای توری، بدون هیچ پس زمینه ای از صدای «مامان مامان» کودک دلبندمان، به صحبت های مسئول گردشگری گوش دهیم و چیزی جدید یاد بگیریم. دوست داریم بدون دغدغه در کلاس های تدبر قرآن و تاریخ و روان شناسی و تربیتی و ... شرکت کنیم. مگر نه اینکه پیامبر مهربانمان فرمودند: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»؟ اصلا گاهی دلمان زنگ تفریح می خواهد؛ از نوع هیجانی اش یا ازنوع آرام و آرامش بخشش. ما مادرها می دانیم که اینها همه اش رؤیاست. ولی من دست از رسیدن به رؤیاهایم برنداشتم. من یک پاسخ برای تمام این نیازهایم یافته ام. من کتاب را پیدا کرده ام. ادامه دارد... به قلم خانم #مرضیه_حق_خواه #من_مادری_کتاب #قسمت_اول #نظم_کتابخوانی_یک_مامان #مادر_کتابخوان #نظم_با_طعم_مادری #مجموعه_مادرانه_حنّان

04 مهر 1400 12:54:01

33 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

‌ چند ماهی گذشت و من همچنان مشغول فیدیبوخوانی بودم و کتاب چاپی دست نمی گرفتم. تا اینکه یک روز که به شیراز رفته بودم (منزل پدری)، و دخترم (که حالا یک سال و خرده ای شده بود و می توانست تا حدی گلیم خودش را از آب بکشد و راه برود و خودش را به خواسته اش برساند و نیازی نبود جیغ بزند و دو دستش را بلند کند به سمتم تا بغلش کنم و او را به مقصد مورد نظر برسانم) مشغول به هم ریختن گوشه ای از خانه بود و حسابی سرگرم شده بود. . رفتم سراغ کتابخانه‌ی اتاق پدرم (یک کتابخانه‌ی خیلی جذاب و وسوسه برانگیز که هربار می روم آنجا هر از چند ساعت یک بار می روم از آن بازدید می کنم و زل می زنم به قفسه ها تا ببینم چه کتابی می توانم شکار کنم و کمی سرِ برداشتنِ کتاب و پس ندادن و صاحب شدنش سر به سرِ پدر بگذارم و باهم کل کل پدردختری کنیم!). . نمی دانم ایام محرم بود یا نه. ولی کتاب «فردا مسافرم» مریم راهی را برداشتم تا تورقی کنم (کتابی داستانی درباره سفر کاروان اسرای کربلا تا شام و مدینه). گفتم این بار به جای تورق از اول شروع کنم به خواندن. ببینم می توانم بخوانم یا نه. ببینم دخترک می گذارد کتاب کاغذی در دستم سالم بماند یا نه. مخصوصا اینکه امانت بود و پدرم هم به شدت به تمیز و نو ماندن کتابهایش حساس است!! دیدم شد. و چه قدر چسبید آن اولین کتابِ چاپیِ بعد از حدود یک سال و نیم کتاب چاپی نخواندن! . و این هم شد بخشی از تلاش روزانه‌ی من. درحالیکه کنار دخترم نشسته بودم و او با اسباب بازی هایش مشغول می شد آن وسط مسط ها، چند صفحه ای هم کتاب می خواندم... خوبی اش این بود که دیگر دخترم دایم دستم گوشی نمی دید. حالا هم خودم اوقاتم کمی مفیدتر می گذشت هم الگوی خوبی بودم برای یک دختر یک سال و نیمه! در نگاهش مادری فرهیخته‌طور به نظر می رسیدم که در طول روز، کتاب به دست، در خانه به این طرف و آن طرف می رود... ادامه دارد... به قلم خانم #مرضیه_حق_خواه #من_مادری_کتاب #قسمت_پنجم #نظم_کتابخوانی_یک_مامان #مادر_کتابخوان #نظم_با_طعم_مادری #مجموعه_مادرانه_حنّان

04 مهر 1400 12:54:02

33 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

‌ "هوالحی" ماههای اول بعد از تولد پسرک دوم تمام روز درگیر بچه ها بودم وهیچ وقت جداگانه ای برای خودم نداشتم.به فکر کتابهایی افتادم که با دقت و تحقیق خریده بودمشان. تصمیم گرفتم با وجود بچه ها و کار خانه و درس؛ مطالعه کتابهای موردعلاقه ام راشروع کنم.با وجود اینکه شب ها بعد از خواباندن بچه ها خستگی فراوان اجازه تمرکز نمیداد اما یا علی ع گفتم و شروع کردم. کتابهای داستانی روان و آسان خوان را انتخاب کردم.کتابهایی که برایم جذاب بودند.شبی پنج صفحه بیشتر نمیتوانستم بخوانم بلافاصله از فرط خستگی خوابم میبرد.گاهی حتی یک یا دو صفحه.اما سر ماه کتاب اول تمام شده بود. بعد از چند ماه و خواندن سه کتاب روان کتاب بعدی را کمی سنگین تر انتخاب کردم و یک کتاب تربیتی که روایت داستانی داشت برداشتم.این بار چون متن کتاب تامل میطلبید گاها تنبلی میکردم و شبها بی مطالعه میخوابیدم. راه حل اجل گذاری بود.تعدادی صفحه را برای حداقل مطالعه در هر شب تعیین کردم و با توجه به تعداد صفحات کتابم باید تا دو هفته آینده تمام میشد.جدولی تهیه کردم و هر صبح مطالعه دیشب را تیک میزدم.این بار خوب پیش رفت و کتاب تمام شد.سر سال لیست کتابهای خوانده شده ام باعث تعجبم شد.۱۵ کتاب داستان، تربیتی و رمان را خوانده بودم و این برای من با دو بچه کوچک و این حجم از مشغله مثل معجزه میماند. گاهی که همت نمیکنیم و برای انجام یک کار دائما *ازفردا ازفردا* میکنیم چاره کوچک کردن هدف به اهداف کوچک ترو اجل گذاری ست.مثلا برای نظم کمد ها و کشوهای داخل منزل اینکه بخواهم یک دفعه داخل همه ی کمد ها و کابینت ها را بریزم و جمع کنم؛حتی تصورش هم آزار دهنده بود. پس همه کابینت ها و کشو ها و کمد های خانه را در ایام هفته تقسیم کردم. روزی یک یا دو طبقه از فلان کمد یا روزی یک کابینت یا یک کشو از آشپزخانه را تعیین می کردم و طی دو تا سه هفته کل خانه تمام میشد.راه حل دومی که در مورد نظم وسایل در منزل کمکم کرد، به تعویق نینداختن کارها و *بعدا بعدا* نگفتن بود.اگر لیوانی در سینک بود همان موقع باید شسته میشد.اگر یکی از روسری ها روی مبل بود و از کنارش رد میشدم همان موقع باید تکلیفش معلوم میشد،لباسشویی یا داخل کمد.اگر بچه ها حمام را خیس و بهم ریخته میکردند همان موقع بعد از اتمام بازی باید مرتب میشد. این در حالی بود که قبل ازین دائم میگفتم "حالا یکم بگذره بعدا". وحالا با جان و دل لمس کرده بودم که این سخن علی ع در حکمت ۲۰ نهج البلاغه که الفُرصَه تَمُّرمَرَّالسَّحاب(فرصت ها مانند ابر درگذرند) به چه معنی است... #نظم_مادرانه #مجموعه_مادرانه_حنّان #نظم_وسایل_منزل

04 مهر 1400 12:53:59

46 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

"هوالحی" #نظم_مادرانه_۸ هر چه بالا و پایین میکردم ازین واکنش های غیرارادی و بهم ریختن های مدام خلقی در طول روز،آرامش در خانه مان و امنیت خاطری که همیشه در ذهنم بود در کودکانم ایجاد نمیشد.باید راه حلی بود تا آبی بشود بر این آتش خشمی که هر از چند گاهی از درونم زبانه میکشید. . البته که راه حل ها به تناسب علت بسیار متفاوت بود اما آنچه فارغ از تمام علل بسیار کاربردی و کمک کننده بود *باز نویسی و باز بینی روزانه* چالشهایم بود.هر شب قلم و کاغذ به دست وقایع تلخ روز را باز نویسی میکردم. به حالت توصیفی و به دور از قضاوت های همیشگی ذهنم(این بچه میخواد حرص منو دراره_ایشون همیشه لجبازه_عین باباشه😉)و بعد با خودم مرور میکردم که اگر دوباره در همان موقعیت قرار بگیرم چه خواهم کرد؟[بچه ها کل خانه را بهم ریخته بودن،هر چی گفتم گوش نکردن،داد زدمو و گریه کردنو....اینبار با شعر "بدو بدو حالا یالا بدو حالا"تشویقشون میکنم خودمم همراهیشون میکنم] همین بازنویسی و باز بینی به مرور "حضور در لحظه"و "دوری از واکنش های غیر ارادی" را تقویت میکرد و مرا به ثبات در رفتار نزدیک تر. این یعنی همان مشارطه-مراقبه و محاسبه ی دائم.محاسبه ای که امام رضا(ع)فرمودند سود آدمی در آن است؛ یاور موثری برای حضور در لحظه و تسلط بر واکنش هایم شد. زمان برد و طاقت فرسا بود اما به قول حاج شیخ علی آقای صفایی صبوری به اندازه ی عشق است،آدمی به اندازه ای که چیزی را میخواهد برآن پایدار میماند ودر راه آن سختی ها را تحمل میکند و برآن مقدمه میسازد و زمینه را فراهم میکند. و میدانم که تربیت یک شبه ممکن نیست و نفس من راه بلندی در پیش دارد برای تادیب خویش. #نظم_مادرانه #مجموعه_مادرانه_حنّان #نظم_خلق_و_خو #نظم_درکلام #ثبات_در_رفتار

04 مهر 1400 12:54:00

48 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

‌ قسمت سوم قبلا با کتاب غریبه نبودم.‌ از کودکی پدرم، برایمان اشتراک کانون پرورشی گرفته بود و کتاب کودک کم نداشتیم. در نوجوانی هم خیلی خوره کتاب نبودم ولی هرازگاهی کتاب می خواندم. عاشق هری پاتر بودم. کم کم وارد دنیای کتابهای بزرگسال شدم. با چند رمان عاشقانه که همه آن زمان‌ها می خواندند شروع شد و بعد با آثار سید مهدی شجاعی آشنا شدم و فهمیدم داستان مذهبی هم داریم. یکی از بزرگترین آرزوهایم شرکت هر ساله در نمایشگاه کتاب بود که با ورود به دانشگاه و سفر به تهران، به حقیقت پیوست. در سالهای قبل از بچه داری هم کتاب می خریدم و می خواندم. ولی داستان کتابخواری من حدودا چند ماه بعد از به دنیا آمدن دخترم شروع شد؛ آن زمانی که از همه جا بریده بودم و تنها وظیفه ام نگهداری از موجود ظریف و کوچکی بود که به شدت به من وابسته بود. از خانواده دور بودم (مثل همین حالا) و به غیر از رفت و آمد با چند دوست که در وضعیتی مشابه من بودند، برنامه جدی دیگری نداشتم. منی که همیشه از بیرون رفتن فراری بودم و خانه را به هرجای دنیا ترجیح می دادم، از خانه نشینی خسته شده بودم و دیگر داشتم به مرز جنون می رسیدم. خانه ام افتضاح بود و حوصله تمیزکاری نداشتم. برای اولین بار در عمرم در یک گروه و کلاس مجازی (آن زمان ها تلگرام فیلتر نشده بود) شرکت کردم. کتاب «دگرگونی زندگی با جادوی نظم» را معرفی کردند و من گشتم تا بخوانمش. مدتها بود کتاب دست نگرفته بودم. برای نی نی کتاب زیاد می خواندم ولی برای خودم نه! گشتم و گشتم تا اپلیکیشنی پیدا کردم به اسم «فیدیبو»!! یافتن فیدیبو همان و شیدا شدن من همان... ادامه دارد... به قلم خانم #مرضیه_حق_خواه #من_مادری_کتاب #قسمت_سوم #نظم_کتابخوانی_یک_مامان #مادر_کتابخوان #نظم_با_طعم_مادری #مجموعه_مادرانه_حنّان

04 مهر 1400 12:54:02

31 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

هوالحی یادتونه قرار بود یه لیست اهداف داشته باشیم و یه لیست کارای عقب افتاده تا هر روز چندتاشونو بذاریم تو لیست روزانه و انجامشون بدیم؟ قرار بود لیست اهدافمونو تو این دسته ها بذاریم: مالی و اقتصادی- بندگی- مادری- همسری- شخصی- ظاهری- هنری- علمی(تحصیلی)- ورزشی_ اجتماعی- شغلی-تفریحی و محیطی. و کارایی که مدت هاست پشت گوش میندازیم رو تو لیست کارهای عقب افتاده، مثلا لباسهایی که نیاز به دوختن دکمه یا درز شکافته شده دارن.دندون پزشکی. تموم کردم پروسه گرفتن گواهینامه. برگرداندن کتابی که چند سال از خوندنش گذشته اما به کتابخانه یا صاحبش پس ندادیمش.انجام روتین های پوستی که هی عقب میندازیم.... یه چیزی بگم، من دفعه اولی که لیست نوشتم بعضی موارد رو نمیتونستم تفکیک کنم که این هدفه یا کار عقب افتاده. پس شمام نگران نباشید و خودتونو اذیت نکنید لیستتون را بنویسید و انجامشون بدین به مرور متوجه میشین که چه موردی جاش تو کدوم لیسته. اما مطلب اصلی امروز: میخوام یه راه میانبر بهتون نشون بدم برای شما مامانِ عزیزی که تو اهدافت نوشتی: -همیشه خنده رو باشم -غر نزنم مخصوصا به همسرم -صبور باشم مخصوصا جلوی شیطنت بچه ها این چیزا تا درونی نشه بر چهره و ظاهر نمایان نمیشه اما حضرت علی(ع) یه راه میانبر دارن برامون: *اگر صبور نیستی؛ خود را به بردباری بزن زیرا کم اتفاق می افتد که کسی خود را شبیه قومی سازد و از آنها به حساب نیاید * حکمت ۲۰۷ نهج البلاغه. امسال که بواسطه شرایط، بیشتر تو خونه ایم و فرصت خوبی داریم که رو خودمون بیشتر تمرکز کنیم، میتونید چله بگیرید. چهل روز تمرین کنیم و با این روش به یکی از اهداف اخلاقی و بندگی مون برسیم. #نظم_مادرانه #مجموعه_مادرانه_حنّان #لیست_اهداف_وعقب_افتادها #جدول_زمانبندی#دفتر_روزانه #نظم_شخصی#دفتر_برنامه_ریزی

04 مهر 1400 12:53:59

46 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

9

26

#کتاب_مادرانه هو النور . امروز روز شهادت امام حسن عسکری(ع) است. کتاب «حاء مشدد» دقیقا همین روز و روزهای بعد از شهادت را روایت می‌کند. روزهای سختی که شیعیان در بدترین شرایط و بیشترین فشار از طرف حکومت عباسی قرار دارند. روزهایی که حکومت به دنبال جانشین امام یازدهم شیعیان کل سامرا را زیر و‌ رو می‌کند ولی هرچه بیشتر می‌گردد کمتر می‌یابد. جعفر کذاب، برادر امام شهید نیز آتش‌بیار معرکه شده است و با کارهایش خون به دل مادرش حدیثه خاتون و‌ عمه‌اش حکیمه خاتون می‌کند. . مگر می‌شود مادر باشی و دردهای حدیثه خاتون و نیز حکیمه خاتون را که کم از مادر نبود برای امام شهید، درنیابی؟ از یک طرف فرزندی که عزیزترین است در آسمان و زمین، را به شهادت رسانده‌اند و همسرش و فرزندی که موعود عالمیان است به امر خدا از دیده‌ها نهان شده باشند، از یک طرف فرزند ناخلفی که به جای کمک‌حال بودن در این شرایط و اطاعت از امر ولی خود، حرمت و عزا سرش نشود و با کارهایش نمک به زخمت بپاشد... . برشی از کتاب:. حدیثه به آرامی پلک می‌زند و سرش را به علامت تأسف تکان می‌دهد و با صدای نیمه گرفته می‌گوید: - هیچ وقت نفهمیدم چرا جعفر جایگاهش را نمی‌خواست بپذیرد؟ هرچند کبنه و حسد را از حَذَق به ارث برده است. می‌بینی! مرا از دیدن عروسم و مهدی محروم کرده است. داغ ابامحمد برای نرجس سنگین است و پنهان ماندنش، داغش را می‌افزاید. بریهه پشتش به من است و سرش را روی زانوهایش گذاشته است. صورتش را که بلند می‌کند، خیس شده است. صدای گریه‌اش بلند می‌شود و می‌گوید: - جده!صبر کن! تو دل‌رحم‌تر از آن هستی که پدرم را نفرین کنی. بدبختی او، بدبختی من است. حدیثه سرش را برمی‌گرداند و با ابرو اشاره می‌کند که بریهه نزدیک او بیاید. سر بریهه را در آغوشش می‌گیرد و می‌گوید: - جگرم را سوزاند! داغ از دست دادن ابامحمد از یک‌ طرف، داغ خیانت‌های جعفر از سوی دیگر؛ برایش مادر‌ نبوده‌ام، اما مادری کرده‌ام. . پ.ن.: نویسنده عنوان کتاب را از دو «حاء» اول نام‌های «حکیمه خاتون» و «حدیثه خاتون» وام گرفته است‌. #کتاب_مادرانه #حاء_مشدد #عترت_اسماعیلی #کتاب_نیستان #امام_حسن_عسکری_ع #امام_زمان_عج #غیبت_صغری #حکیمه_خاتون #حدیثه_خاتون #جعفر_کذاب

19 خرداد 1401 01:08:24

پست مفیدی بود 😊

محیا فرزان

-0 پاسخ

19 خرداد 1401 01:16:25

😍😍😍😍😍

سارا امیری

-0 پاسخ

19 خرداد 1401 01:13:23

عالی عالی 😉

الهه محمدی

-0 پاسخ

19 خرداد 1401 01:03:24

وای چقد سخت

رویا موسوی

-0 پاسخ

19 خرداد 1401 01:12:23

مرسی از مطالب مفیدتون

فرزانه زهیری

-0 پاسخ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

19 خرداد 1401 01:06:23

سمیرا عبدی

-0 پاسخ

مجموعه مادرانه حنان

مجموعه مادرانه حنان

9

26

#کتاب_مادرانه هو النور . امروز روز شهادت امام حسن عسکری(ع) است. کتاب «حاء مشدد» دقیقا همین روز و روزهای بعد از شهادت را روایت می‌کند. روزهای سختی که شیعیان در بدترین شرایط و بیشترین فشار از طرف حکومت عباسی قرار دارند. روزهایی که حکومت به دنبال جانشین امام یازدهم شیعیان کل سامرا را زیر و‌ رو می‌کند ولی هرچه بیشتر می‌گردد کمتر می‌یابد. جعفر کذاب، برادر امام شهید نیز آتش‌بیار معرکه شده است و با کارهایش خون به دل مادرش حدیثه خاتون و‌ عمه‌اش حکیمه خاتون می‌کند. . مگر می‌شود مادر باشی و دردهای حدیثه خاتون و نیز حکیمه خاتون را که کم از مادر نبود برای امام شهید، درنیابی؟ از یک طرف فرزندی که عزیزترین است در آسمان و زمین، را به شهادت رسانده‌اند و همسرش و فرزندی که موعود عالمیان است به امر خدا از دیده‌ها نهان شده باشند، از یک طرف فرزند ناخلفی که به جای کمک‌حال بودن در این شرایط و اطاعت از امر ولی خود، حرمت و عزا سرش نشود و با کارهایش نمک به زخمت بپاشد... . برشی از کتاب:. حدیثه به آرامی پلک می‌زند و سرش را به علامت تأسف تکان می‌دهد و با صدای نیمه گرفته می‌گوید: - هیچ وقت نفهمیدم چرا جعفر جایگاهش را نمی‌خواست بپذیرد؟ هرچند کبنه و حسد را از حَذَق به ارث برده است. می‌بینی! مرا از دیدن عروسم و مهدی محروم کرده است. داغ ابامحمد برای نرجس سنگین است و پنهان ماندنش، داغش را می‌افزاید. بریهه پشتش به من است و سرش را روی زانوهایش گذاشته است. صورتش را که بلند می‌کند، خیس شده است. صدای گریه‌اش بلند می‌شود و می‌گوید: - جده!صبر کن! تو دل‌رحم‌تر از آن هستی که پدرم را نفرین کنی. بدبختی او، بدبختی من است. حدیثه سرش را برمی‌گرداند و با ابرو اشاره می‌کند که بریهه نزدیک او بیاید. سر بریهه را در آغوشش می‌گیرد و می‌گوید: - جگرم را سوزاند! داغ از دست دادن ابامحمد از یک‌ طرف، داغ خیانت‌های جعفر از سوی دیگر؛ برایش مادر‌ نبوده‌ام، اما مادری کرده‌ام. . پ.ن.: نویسنده عنوان کتاب را از دو «حاء» اول نام‌های «حکیمه خاتون» و «حدیثه خاتون» وام گرفته است‌. #کتاب_مادرانه #حاء_مشدد #عترت_اسماعیلی #کتاب_نیستان #امام_حسن_عسکری_ع #امام_زمان_عج #غیبت_صغری #حکیمه_خاتون #حدیثه_خاتون #جعفر_کذاب

پست مفیدی بود 😊 محیا فرزان

19 خرداد 1401 01:08:24

-0 پاسخ

😍😍😍😍😍 سارا امیری

19 خرداد 1401 01:16:25

-0 پاسخ

عالی عالی 😉 الهه محمدی

19 خرداد 1401 01:13:23

-0 پاسخ

وای چقد سخت رویا موسوی

19 خرداد 1401 01:03:24

-0 پاسخ

مرسی از مطالب مفیدتون فرزانه زهیری

19 خرداد 1401 01:12:23

-0 پاسخ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن