تاریخچه بازی و اسباببازی: سرگذشت اسباببازیها
کودکان در گذشته با چه چیزهایی بازی میکردند؟ در این یادداشت با هم به سری میزنیم به سرگذشت بازی و اسباببازی.
کودکان هر جا که باشند، عاشق اسباببازیاند...
بازی کردن به اندازه طول عمر بشر روی کره زمین قدمت دارد. لوحها و کتیبههای یافت شده از هزاران سال پیش از میلاد مسیح در بین النهرین، فلات ایران و مصر ، کودکان را در حال بازی یا در کنار اسباببازی نشان میدهند.
از حدود ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، نمونههایی از مهرههای بازی در تمدن بابلیها به جا مانده است. مهرههایی که یادآور یک بازی فکری مثل شطرنج است. در بین سومریها نیز مهرههای بازی رواج داشته است. ۲۰۰۰ سال پس از پیش از میلاد در مصر و ایران نمونههایی از عروسکهای گلی یافت شده است. عروسکهای گلی کودکانه در دوران هخامنشیان رواج زیادی داشتهاند. چینیها نیز در ۱۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح برای کودکانشان بادبادک میساختهاند. از هزاران سال پیش کودکان مصری با انواع عروسک و اسباببازیهای متحرک چوبی و سفالی بازی میکردند. مردمان یونان نیز با موم و گل و چوب عروسک و نمونههایی از یویو میساختهاند. به نظر میرسد بازی با آب، خاک و ترکیب این دو (یعنی گِل) از مهمترین عناصر بازیهای کودکانه بودهاند.
زمانی که بازی کردن کودکان، کاری بیهوده بود!
با اینکه حضور بازی در منابع و اسناد قدیمی دیده میشود اما منابع مکتوب گذشته، اغلب تعبیر مثبتی از بازی کردن ندارند و آن را بازیگوشی، بیکاری و بیهودگی میشمارند. افلاطون در کتاب قانون کودکان را حیلهگر، بسیار بازیگوش و نافرمان میداند که وقت خود را صرف بازیهای بیهوده میکنند. بیشتر منابع یونان باستان تحت تاثیر همین تفکر، کودکان را افرادی نیازمند آموزش انضباط اخلاقی میدانند. تعلیمات کنفوسیوس در چین نیز راه مشابهی را میرود و به پدران و مادران توصیه میکند کودکان را هر چه زودتر از بازی و بیهودگی در امان نگه دارند. متاسفانه حتی در دوران رنسانس که دوره روشنگری در اروپا بود، بهره چندانی نصیب کودکان نشد، در این دوره نیز بازی کودکان کاری بیفایده محسوب میشد. در اواخر دوره رنسانس اولین کارخانه اسباببازی سازی در آلمان شروع به کار کرد اما محصولات آن برای بازی کودکان مناسب نبود. بسیاری از اسباببازیها و عروسکهای این کارخانه پر نقش و نگار و گران قیمت بودند و بیشتر کاربرد تزیینی و دکوری داشتند.
با وجود تمام آموزهها و برداشتهای جامعه از بازی کردن، بازی و اسباببازی جز جدا نشدنی دنیای کودکان بود. کودکان هر جا که باشند، اسباببازی را دوست دارند،برای همین پدران و مادران جدا از تمام تفاسیر و روایتهای ضد بازی، انواع اسباببازیها را برای کودکشان میساختند. اوضاع کودکان روستایی حتی بهتر هم بود، آن ها والدین همراهتری داشتند و فضای بیشتری برای بازی در اختیار داشتند.
ژان ژاک روسو: کودکان شرور نیستند! آنها فقط کودکند...
در قرن هجدهم اوضاع کودکان خیلی بهتر شد. ژان ژاک روسو (jean jacques rousseau) فیلسوف برجسته فرانسوی نگاهی جدید به کودکی را مطرح کرد که سرآغاز انقلابی عظیم در حوزه کودک شد. او میگفت کودکان موجوداتی شرور و نافرمان نیستند، بلکه اگر کودکان را بشناسیم و با آنها همگام شویم میتوانیم از معصومیت و لحظههای خوش آنان بهرهمند شویم. بخشی از مشکلاتی که بزرگسالان با کودکان دارند به دلیل درک نکردن کودکان و شناخت نادرست از آنهاست. روسو پدر و مادرها را تشویق کرد برای کودکان وقت بگذارند و با برنامههای منظم آنها را هدایت کنند. نکته جالب اینجاست که روسو در کتاب خود استفاده از اسباب بازی را ضروری دانست و والدین را به بازیکردن با کودک تشویق کرد. بعد از روسو، متخصصان حوزه تعلیم و تربیت وارد میدان شدند و در مورد اهمیت بازی و اسباببازی در پرورش کودک صحبت کردند.
فروبل اولین مهدکودک دنیا را تاسیس کرد.
فعالیتهای متخصصان حوزه تعلیم و تربیت باعث ترویج و توسعه بازی و اسباببازی و روشهای جدید آموزش به کودکان شد. فروبل (Friedrich Froebel) یکی از متخصصان تعلیم و تربیت است که در نیمه اول قرن هجدهم میلادی اولین مهدکودک دنیا را در آلمان تاسیس کرد. او در این کودکستان، تعداد زیادی اسباببازی در دسترس بچهها گذاشت و برای آموزش از آنها استفاده کرد. فعالیتهایی مثل رنگرزی، نخ ریسی، خیاطی و... از بازیهای آموزشی فروبل برای کودکان مهدکودکش بود. بعد از فروبل، کودکستانهای زیادی با رویکرد بازی و آموزش در اروپا و آمریکا شروع به کار کردند. به این ترتیب با پیشرفت روان شناسی و توسعه روش های تعلیم و تربیت، بازی و اسباببازی مورد توجه قرار گرفت و نگاه سنتی به بازی به حاشیه رفت.
مونته سوری؛ وقتی بازی با آموزش گره میخورد...
حتما شما هم نام مونتهسوری را شنیدهاید. ماریا مونته سوری پزشک و مربی کودکان ایتالیایی یکی از مطرحترین چهرههای حوزه تعلیم و تربیت کودکان است که در زمان خودش الگوی آموزشی نوینی را ارائه کرد. او توجه ویژهای به بازی و اسباببازی داشت و دهها اسباببازی آموزشی برای کودکان طراحی کرد، این اسباببازیها در نوع خود بینظیر و خاص هستند و اشکالی از آنها همچنان استفاده میشود. کار خانم مونته سوری به ساخت اسباببازی محدود نشد، او برای کلاسهای مهد کودکش میز و صندلیهایی سفارش داد که متناسب با قد کودکان باشد و به این ترتیب شیوهای جدید برای آموزش به کودکان را در مهدکودکها شکل داد.
بعد از این اقدام مونته سوری، طراحان اسباببازی این رویه را تکرار کردند تا محصولاتی تولید کنند که جنبه آموزشی داشته باشد. گویی آن نگاه سنتی تحقیرآمیز به اسباببازیهای کودکانه موجب شد اصرار همه متخصصان بر این باشد که اسباببازیهایی تولید شود که جنبه آموزشی آن غالب باشد تا ثابت کند اسباببازیها کارکرد آموزشی دارند. حجم بالای تولید اسباببازیهای آموزشی در قرن بیستم ناشی از این دیدگاه است. طبیعتا خانوادهها تحت تاثیر جو حاکم بر جامعه شروع به خرید اسباببازیهایی کردند که کارکرد آموزشی داشتند. جلوتر برایتان توضیح میدهم که چطور این دیدگاه باعث ایجاد فشار برنامههای آموزشی بر کودکان شد و چه تاثیری بر جامعه گذاشت.
مهدکودکهای والدورف، پیوند عمیق با هنر و طبیعت
در اوایل قرن بیستم میلادی رودالف اشتاینر فیلسوف اتریشی روش آموزشی جدیدی را در مدرسهای که خود ساخته بود به اجرا گذاشت. در کودکستانهای والدورف محیطی شبیه به محیط آرام خانه همراه با احساس گرمی و عشق و زیبایی وجود دارد. در این مراکز کودکان محیط را لمس میکنند، لباسهای کتانی یا ابریشمی رنگارنگ و نرم و راحت میپوشند و با اسباب بازیهای ساده بازی میکنند، این اسباببازیها اغلب از دل طبیعت آمدهاند و کمترین پردازش روی آنها انجام شده است مثل تکههای چوب یا سنگهای رنگی.
وقتی شورِ اسباببازی آموزشی در میآید!
همانطور که قبلا اشاره کردم، رونق اسباببازیهای آموزشی در اوایل قرن بیستم باعث شد بچهها به نوعی دیگر تحت فشار برنامههای آموزشی قرار بگیرند. حالا به نظر میرسید کودکان فقط زمانی میتوانند بازی کنند که اسباببازی امتیاز ویژهای به آنها بدهد و باعث افزایش هوششان شود. اگرچه این دیدگاه در ظاهر مغایر با دیدگاه سنتی بیهودگی اسباببازی بود اما در عمق ماجرا گویی همان نگاه را فریاد میزد: «بازی کردن بیهوده است!» این دیدگاهها نه تنها کمکی به بهبود تجربه کودکی نکرد بلکه باعث شد کودکان وارد یک فضای مصنوعی از آموزش و ارتقای هوش شوند که باعث ایجاد فشار بر آنها میشد.
اسباببازیهای آموزشی که در یک دوره در تمام دنیا محبوب شده بودند کمکم جذابیت خود را از دست دادند و استقبال خانوادهها از خرید این محصولات کم شد. واقعیت این است که در سطح دنیا کمتر اسباببازی آموزشی را میتوان یافت که برای کودک چندین سال متمادی جذابیت داشته باشد.
در اواخر قرن بیستم میلادی، گروهی از متخصصان و روانشناسان انسانگرا با این اصرار بیمارگونه به آموزشی بودن اسباببازیها مخالفت کردند. آنها معتقد بودند اسباببازی قرار نیست فقط کارکرد آموزشی (آن هم از جنبه رشد شناختی) داشته باشد بلکه قرار است به کودکان در انجام بازیهای آزاد و شاد کمک کند. این نگرش باعث به وجود آمدن موجی در بازنگری اسباببازیهای بومی و سنتی شد. جشنوارهها و موزههای اسباببازیهای بومی که امروزه در سراسر دنیا برگزار میشود نتیجهی همین موج است.
به این ترتیب روان شناسی انسان گرا به ترویج اسباب بازی با کارکردهای مختلف پرداخت . اسباببازیهای آموزشی همانقدر مهم هستند که اسباببازیهای تفریحی و نمایشی اهمیت دارند. توجه به این تنوع و تعدد به کودکان کمک میکند بتوانند از جنبههای مختلف رشد خود بالنده شوند. بازی، مهم ترین کاری است که هر کودکی باید انجام دهد. هیچ کلاس آموزشی، ابزار آموزشی و چیزهای دیگر نمی تواند اهمیت ساعات بازی آزاد کودکان را در یک محیط امن و غنی پر کند. کودکان به ساعات بازی نیاز دارند که به طور آزادانه و خلاق به تجربه دنیای اطراف خود مشغول باشند.
اسباببازیها بازتابی از جامعهای هستند که در آن ساخته شدهاند. اسباببازیها بینش و تفکر یک جامعه را نشان میدهند. برای مثال در جامعهای که خشونت رایج است، طبیعی است که در دست کودکان شمشیر پلاستیکی و تفنگ اسباببازی ببینیم. حالا تصور کنید اسباببازیها هدفمند، ساختار یافته و در راستای اصلاح جامعه در اختیار کودکان قرار بگیرد، بر روی این بازیها سرمایه گذاری شود و در جامعه تبلیغ شوند. قطعا چنین جامعهای میتواند تاثیر اصلاحاتی که در ترویج اسباببازی انجام داده را در نسل بعدی ببیند.
منابع:
- ناصر یوسفی، اسباببازی، موسسه پژوهشی کودکان دنیا، ۱۳۹۳
- https://ghdi.ghi-dc.org
مقالات مرتبط