chamran_kids
دنبال کننده
10
پست
765
مجتمع آموزشی شهید چمران اینجا کودک سبک زندگی اسلامی را بازی می کند.
پست های مشابه
chamran_kids
🌷 هم اسم پدرم بودی در روزهای کودکیم در جبهه ها جنگیدی و نگذاشتی روزهای بچیگم به اسارت و ناامنی بگذرد در روزهای نوجوانی و جوانیم در تمام کشورهای مستضعف دنیا جنگیدی و باز نگذاشتی ذره ای از نشاط این دوره از زندگیم درگیر ناامنی و جنگ شود تصورم این بود که همیشه هستی و خواهی بود مرد بزرگ و امروز در روزهای میانی جوانیم یک لحظه با خبر رفتنت پشتم لرزید. اتفاقی که نگذاشتی در این سالها برای هیچ کدام از دختران و پسران ایرانیت، عراقیت، یمنیت، افغانیت و .... بیفتد از آن بالا حواست به میان سالی، پیری و شهادت ماهم باشد شهادتت مبارک پدر امنیت دهنده و آرامش دهنده ما شهادتت مبارک هم اسم پدر من..... فرزندان ما، ادامه دهنده ی راهت خواهند بود. دختر های ادبستان، امروز لقمه های نذری را به یاد سردار، بین همسایه های مدرسه پخش کردند. #کلاس_دومی_ها #نذری #قهرمان #ایران #هویت_ملی #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران
15 دی 1398 17:52:58
0 بازدید
chamran_kids
📚 #خبر_خوب اینکه: یادتونه در مورد فعالیت های دست ورزی صحبت کردیم؟ یه بسته بازی های دست ورزی براتون آماده کردیم. این کتاب الکترونیکی یا ebook شامل ۴ نوع فعالیت دست ورزی با ابزار گِل، نمک، رنگ و خمیر هست. که مجموعا شامل ۲۰ بازی میشه. این بازی ها از زبان یک کودک روایت شده که با مادر و پدر قابل اجراست. قیمت این بسته ۱۰ هزار تومانه که به خاطر رونمایی شامل تخفیف شده و شما می تونید فقط با ۸ هزار تومان این بسته رو تهیه کنید. برای تهیه این بسته می تونید به سایت #چمرانی_ها مراجعه کنید. chamraniha.com/product #دست_ورزی #بازی #کودک #مهارت #فعالیت_دست_ورزی #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران
02 آبان 1398 17:08:48
0 بازدید
chamran_kids
. چهل چراغ: چراغ سوم #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران . . ❓چه شد تصمیم گرفتیم مدرسه پسرانه تاسیس کنیم؟ . چند سالی از فعالیتمان در #حسینیه_کودک، می گذشت. بچه ها بعد از دوره فعالیتشان در کنار ما، برای پیش دبستانی و دبستان وارد مدارس دیگری می شدند. خیلی دلمان میخواست آینده ی بچه ها را که آن همه کنارشان خاطره داشتیم از نزدیک ببینیم. البته دورادور روند بچه ها را بررسی می کردیم ولی خب خیلی فایده نداشت. از طرفی تعدادی از خانواده ها هم اصرار داشتند مدرسه داشته باشیم و بچه ها را در این مدرسه ثبت نام کنند. با پیگیری و حسن نیت یکی از خانواده ها، با اینکه مجوزمان هنوز آماده نشده بود و در حال پیدا کردن فضای مناسب بودیم تصمیمان برای تاسیس مدرسه جدی تر شد. روند گرفتن مجوز را طی کردیم. مراحلی سخت، پیچیده و بعضا طاقت فرسا، به خصوص جلسه های عجیب گزینش. هنوز راجع به نماز جمعه، مدل هیات رفتن، مدل پوششمان که با جلسه آمدنمان متفاوت است یا نه سوال می پرسیدند. و من تمام مدت گزینش، داشتم به این قضیه فکر می کردم چطور مدارسی کاملا غیر مذهبی و با مدلهای بسیار متفاوت با فرهنگمان داریم اگر همه مدیران این مراحل سفت و سخت را پشت سر می گذرانند. گزینشی که چند ماه طول میکشد و به قول خودشان تمام ابعاد شخصیتی فرد را زیر و رو می کردند.... بالاخره جواب گزینشمان آمد. باید اسمی برای مدرسه انتخاب می کردیم. مصر بودیم اسم شهیدچمران را انتخاب کنیم. قانونهای خاص و دست و پاگیری دراین باره وجود داشت. اسم شهیدخاص را اجازه نمیدادند انتخاب کنیم و در موارد خاص تر، اگر اجازه خانواده شهید را می گرفتیم بعد از طی مراحلی، شاید این اجازه صادر میشد. خلاصه یک سری قانون هایی وضع شدند که تمام تلاششان را بکنند تا آدم از خیرِ اسم شهدا، امامان و ... بگذرد و بعد به صحبتی از امام خمینی برخوردیم که در ماجرای پاوه به شهیدچمران لقب"#حمزه_دوران" را داده بودند. بالاخره ما از مرحله طاقت فرسای راضی کردن آدمها، برای اسم مدرسه مان نجات پیدا کردیم. اسم شناسنامه ایِ مدرسه مان شد حمزه دوران و اسمی که همه ما صدایش می کنیم همان " #شهید_چمران" . #ما_که_هستیم #تاریخچه_چمرانی_ها #تاریخچه_چمران
27 خرداد 1399 17:33:42
0 بازدید
chamran_kids
🇮🇷 برای #جشن_تولد_انقلاب چی کار می تونیم انجام بدیم: ⚀ داستان هایی از زندگی قهرمانان انقلاب بگیم: داستانی از کودکی شهید مرتضی مطهری👇 🐱گربه ی گرسنه 🔸 یکی بود، یکی نبود. 👦یک روز یک پسر کوچولوی مهربان و شیرین زبان به نام آقا مرتضی، تصمیم گرفت برای بازی به پارک برود. همین طور که مشغول بازی بود، یک گربه ای را دید که میو میو می کرد. ولی چشمهایش بسته بود. آقا مرتضی رو به گربه کوچولو گفت: من که زبون گربه ها رو نمیدونم، نمیفهمم چی میخوای. بعد کمی با خودش فکر و گفت: شاید گرسنه باشه. بعد سریع به سمت خانه دوید و مقداری 🍗گوشت آورد. گربه را صدا کرد و گوشت را جلوی گربه گذاشت. گربه کوچولو کمی چشم هایش را بازد کرد و گوشت را دید. خیلی خوشحال شد و سریع جلو آمد و گوشت را خورد. وقتی غذا خوردنش تمام شد به آقا مرتضی نگاه کرد و دمش را تکان داد. آقا مرتضی خندید و گفت: پس تو گشنت بود. از این به بعد قول میدم هر وقت پارک اومدم، برات گوشت بیارم. #قهرمان_انقلاب #من_یار_انقلابم #دهه_فجر #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران
06 بهمن 1397 11:43:51
0 بازدید
chamran_kids
🏴 🏴 هر قصه ای روزی تمام می شود، جز قصه ی امام حسین ع ... #سرباز_حسینم #محرم #نمایشگاه_عطر_سیب #کودک #هیئت_کودک #نمایشگاه_عطر_سیب
19 شهریور 1398 14:23:31
0 بازدید
chamran_kids
چمران یک مدرسه صرفا شناختی نیست، چون...😇 . ❗اول کپشن رو بخونید👇🏻 و بعد عکس ها رو ورق بزنید چون در انتها یه فیلم براتون گذاشتیم😉 . اولین بار در بین کتاب های دانشگاه با دیدگاه شناختی آشنا شدم. تقریبا همه رفتارها و عکس العملها را بر اساس چند مرحله در ذهن میدیدند و ملاکشان فعالیتهای ذهنی بود. برایم هیچ فرقی بین شناختی، رفتارگرا و انسان گراها وجود نداشت. هر کدام نظراتی داشتند، چهارچوب هایی و روانشناسان و دانشمندانی که به عنوان یک رویکرد مطرح شان کرده بودند و مایی که باید اسم های سختشان را حفظ می کردیم. . موقع راه اندازی حسینیه کودک و تحقیق و پژوهش مان، دیدم قضیه از آن چیزی که ما فکر میکنیم پیچیده تر و گسترده تر است. این رویکردها راه خودشان را به ایران هم باز کردند و مدرسه هایی متاثر از آنها هم راه افتاده. . اولین باری که به طور جدی سر از کار شناختی ها درآوردم دوره ای بود که در مدرسه ی مهر هشتم برگزار میشد. دو استاد که در پژوهشگاه علوم شناختی اسم و رسمی داشتند مطالبی را به ما تدریس می کردند. . آن چیزهایی که خوانده بودیم حالا تبدیل شده به طرح درس هایی برای معلمها، فعالیتهایی برای بچه ها و استانداردهایی برای مشاورها که بچه ها و خانواده هایشان را بر اساس آن ارزیابی کنند. . چند باری هم به بازدید از مدارسی رفتیم که رویکرد شناختی داشتند. ظاهر مدرسه ها مرتب و البته متفاوت با مدارس مرسوم بود. مثلا پنجره های بزرگ شیشه ای به جای دیوارها و ابزار و وسایل بازی هایی برای یادگیری شناختی. خلاصه همه چیز در خدمت تجزیه و تحلیل های مرحله ای و پشت همِ ذهنی بود. . قطعا برای راه اندازی این پژوهشگاه عریض و طویل شناختی و زیرمجموعه هایش و تربیت و آموزش این تعداد معلم، مشاور و خانواده؛ زمان، هزینه و انرژی زیادی گذاشته شده و اساتید و دوستان پایبند به سیستم شناختی، برای ما از جهت نگاه متفاوتشان به سیستم آموزشی و تلاشی که برای تغییر ساختار آموزش و پرورش دارند قابل احترام هستند. امااااا چمران یک مدرسه ی صرفا شناختی نیست چون.... عکس هارو ورق بزنید و بخونید🤗⬆️ . 🔴این پست رو ذخیره کنید و برای والدین و معلم ها و هرکسی که فکر میکنید به کارش میاد بفرستید 😊 . #مدرسه #مجموعه_شهید_چمران #مدارس_شناختی #آموزش_پرورش #آموزش#درس#رشد_شناختی#بازی #آموزش_پروژه_محور #آموزش_بازی_محور
06 خرداد 1400 16:28:35
0 بازدید
ادمین چمران
0
0
🌱امامِ دلها🌱 در راستای زیر و رو کردن هویت گذشته مان دنبال نسبتمان با امام خمینی میگشتم. خیلی فکر کردم که ما چه نسبتی میتوانیم باهم داشته باشیم. 🔸️اولین نسبتم با او از یک روز صبح شروع شد. ۵ ساله بودم، از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم، بابام، مادربزرگم و خاله ام که مهمان ما بود همه باهم دارند گریه می کنند. خیلی ترسیدم و فکر کردم چه اتفاقی افتاده. و تمام خاطرات بعدش خیلی مبهم در خاطرم مانده. تصویرهایی از مردم در تلویزیون که بر سر و صورتشان میزدند، خانواده ام که چند روزی مشکی پوشیده بودند و قیافه ناراحت آدمها. 🔸️🔸️دومین نسبتم با امام، از زمان ورودم به دبستان شکل گرفت. از همان لحظه ای که وارد کلاس اول شدم، روی نیمکت نشستم و دیدم امام از بالای تخته سیاه، همینطوری چشم در چشم مرا نگاه میکند.و این قصه ادامه داشت. کلاس دوم و سوم و ....تا پایان دبستان، تا وقتی فارغ التحصیل شدم، دانشگاه رفتم و درسم تمام شد. امام تمام این سالها داشت من را مستقیم نگاه میکرد. یکسال لبخند میزد، یکسال جدی بود، یکسال اصلا اخم کرده بود ولی حداقل ۱۶ سال داشت مرا نگاه می کرد و مواظب کارهای من بود. 🔸️🔸️🔸️سومین نسبتم با امام، وقتی شکل گرفت که به اردوهای جهادی رفتیم. دورافتاده ترین منطقه ها. جاهایی که آب آشامیدنی و خیلی چیزها به اندازه کافی نداشتند، به سختی زندگی میکردند ولی امام را میشناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند. در یکی از روستاهای خراسان جنوبی بودیم. طبیعتا در محل اسکان تلویزیون هم نداشتیم و از اخبار بیخبر بودیم. برای درس دادن به خانمهای روستا وارد خانه ای شدم. تعداد زیادی پیرزن و خانمهای جوان نشسته بودند. تا وارد شدم از من پرسیدند: حال خانم امامخوبه؟ و من از همه جا بیخبر اصلا نمیدانستم از چه حرف میزنند. فکر می کنم در همان سفر بود که شنیدیم همسر امام فوت کردند و چقدر همان پیرزنها گریه کردند. باید خانه و زندگیشان را از نزدیک میدیدید تا بتوانید نسبت زندگیشان با عمق ارادتشان به امام که هیچ با خانم امام را مقایسه کنید. و همینطور نسبت من با امام خمینی در حال بیشتر شدن بود. هر وقت که سخنرانیش از تلویزیون پخش میشد، وقتی در سخنرانیهای بقیه چیزی از او میشنیدم، وقتی به جماران و مرقد امام میرفتم و خیلی وقتهای دیگر تا اینکه حسینیه کودک را راه انداختیم.... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ادامه دارد... #نسبت_ما_با_امام_خمینی #هویت_ملی #نگاهِ_خاص #حسینیه_کودک #امام_جون #دهه_شصتی_ها