پست های مشابه

شادینک

امام رضا (ع) می‌فرماید: روز غدیر، روز آراستن و زینت است. پس هرکس برای روز غدیر، زینت کند، خداوند خطاهای او را می‌آمرزد و فرشتگانی را به سوی او می‌فرستد، آنان نیکی‌های او را می‌نگارند و مراتبش را تا عید غدیر سال آینده بالا می‌برند. پ.ن:چقدر عالی که زینت کردن خونه هامون میتونه مراتبمون رو تا سال بعد بالا ببره🤗🤩🤗 چقدر دینمون قشنگ و شاده🎉🎊🎉🎊

04 مرداد 1399 07:25:02

0 بازدید

شادینک

#شادینک #شادیهای مذهبی #ولادت حضرت مسیح #شادیهای_مذهبی #عیسی_مسیح

05 دی 1399 12:31:59

3 بازدید

شادینک

به نام خدای مهربون نوبت پست جایزه داره ما رسید ... برای شرکت در مسابقه بعد از لایک و ذخیره پنج نفر از دوستاتون رو زیر این پست منشن کنید (اگه بیشتر شد شانس تون توی قرعه کشی بیشتر میشه) بعد هم پست رو استوری کنید و برای ما بفرستید . سه نفر به قید قرعه این بسته رو برای دخترگل شون هدیه میگیرند . مامانا مخصوصا #دختر دارها برای #روز_دختر چی تهیه کردین؟ اگه هنوز هیچی برای دخترای نازتون نخریدید ، پس دست به کار شید و این بسته رو که محتویات توش علاوه بر بچه ها بزرگترا رو هم به وجد میاره😍، تهیه کنید. تا بچه ها برای خودشون #گلسر ، #دستبند ، #گردنبند و #گوشواره درست کنن. 💍📿 هم یه هدیه ی جذابه و هم اینکه باعث سرگرمیشون میشه. قیمت محصول: ۴۸۰۰۰ تومان لایک و کامنت یادت نره.🙏🙏🙏 #روز_دختر #ولادت_حضرت_معصومه #گلسر #گلسر_پولکی #پوم_پوم #گل_سرامیک #گلسر_خاص #گردنبند #دستبند #شادی_دینی_کودکان #شادینک #مادر

14 خرداد 1400 22:56:21

1 بازدید

شادینک

ترافیک فرشته ها #داستان_غدیر از زبان فرشته ها چه روزی بوده غدیر.... چه خبر بوده میان آسمان ها و زمین ... بشنویم از‌ نگاه فرشته ای در آسمان ... #عیدغدیر #غدیر #غدیری_ام #السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین #فرشته #بچه_شیعه #کودک_مسلمان #کودک_شاد #اسلام_برای_کودکان #به_عشق_علی #کودکانه

04 مرداد 1400 08:31:55

23 بازدید

شادینک

اولین و بزرگترین رنگ آمیزی متری با موضوع عزاداری مذهبی مناسب #هیئت و #روضه_خانگی برای سرگرم شدن بچه ها این رنگ آمیزی متری شامل پنج برگه کاغذ سایز پنجاه در هفتاد هست که با کنار هم قرارگرفتن ۳/۵ متر می‌شود . میتوان به صورت گروهی یا فرد به فرد رنگ کرد و کنار هم قرار داد . پ.ن : خیالتون راحت هیچ صحنه ی خشنی نداره و فقط شامل مراسم ها و نمادهای عزاداری و در نهایت پیاده روی اربعین هست . #امام_حسین #عزیزم_حسین #محرم #عزاداری #رنگ_آمیزی_مذهبی #مداد_رنگی #مداد_شمعی

31 تیر 1401 15:08:49

9 بازدید

شادینک

این هم فیلم کامل از تصویرگری های داخل بسته اولین و بزرگ ترین رنگ آمیزی متری با موضوع اعیاد مذهبی ممنون میشیم با ارسال به دیگران و لایک و‌ذخیره به بهتر دیده شدن محصول کمک کنید . #عید_غدیر #جشن #رول_کاغذ #رنگ_آمیزی_متری #آداب #اسلام_برای_کودکان #هنر #کودکانه #کودک_مسلمان #شادینک

20 تیر 1401 11:23:36

6 بازدید

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

شادینک

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن