پست های مشابه

شادینک

#داستان_غدیر از زبان ستاره ها برای بچه ها شنیدن داستان از زبان اجزای غیرمتداول بسیار جذاب است . همراه ما باشید تا در هر پست از زبان یک جزء داستان بخوانید. میتونید با بسته تئاتر همه اینا رو اجرا کنید . از پیج ریحانه بابت انتشار این داستان های زیبا بسیار سپاسگزاریم . @khamenei_reyhaneh ببخشید که به جهت حفظ سایز عکس چندخطی تکراری شده . #غدیر #غدیری_ام #به_عشق_علی #عیدغدیر #عیدانه #داستان #داستان_گویی

03 مرداد 1400 20:08:58

23 بازدید

شادینک

ماه محرم و صفر تموم شد ، تربیت دینی کودکان هم تموم میشه ؟ راستش نه امتداد رابطه عاطفی با امام و خاطره خوش خیلی مهمه ... اگه شما هم مثل من ناراحت این هستید که مثلا فرشینه های بازی شهر یا بازی های دیگه مسجد و حسینیه توش نداره 😔 این پست رو لایک کن و برای دوستات هم بفرست و با ذخیره کردنش یادت میمونه که با حسینیه چه بازی هایی میشه کرد با کامنت هم باعث دیده شدن پست میشید. پیشاپیش از همراهی شما سپاس گذاریم . #اربعین #حسینیه #محرم #صفر #ربیع_الاول #تربیت_دینی #شادینک #اسلام_برای_کودک #بازی_نمایشی #مسجد #خلاقیت

14 مهر 1400 11:20:35

16 بازدید

شادینک

حتما وقتی با بچه ها میرید هیئت براتون پیش اومده که خوراکی بهشون بدن یا اگه مسجد و هئیت تون خیلی خوب برنامه ریزی کرده باشن حتما یه فعالیتی برای بچه ها درنظر گرفتن . همه ی اینها خوبه اما اسباب بازی یه جور دیگه بچه ها رو خوشحال می‌کنه ... یه اسباب بازی ای که بشه توی روضه سرگرم شون کنه و تا آخرین روزی که نگه میدارن یادشون بمونه که از کجا گرفتن و اولین بار کجا باهاش بازی کردن.... به نظر ما اومد ست چای خوری خیلی مناسبه... چایی روضه ی ارباب زمین گیرم کرد ... وقتی براتون چای روضه ریختن و اشک تون در اومد التماس دعا ... #شادینک #محرم #چایی_روضه #مداحی_کودکانه #ز_کودکی_خادم_این_تبار_محترمم #یا_حسین #کودکانه

17 مرداد 1400 21:53:14

3 بازدید

شادینک

اولین و بزرگترین #رنگ‌_آمیزی_متری با موضوع عزاداری #محرم و اربعین مناسب برای #هیئت ها و #روضه خانگی و مساجد #اربعین_کودکانه #عزیزم_حسین #رنگ_آمیزی #رنگ_آمیزی_مذهبی #شادینک

01 مرداد 1401 08:51:40

7 بازدید

شادینک

🔸️ بسته های غدیر شادینک خلاقیت محور است.🔸️ خلاقیت در طول سال ها و توسط افراد مختلف ، تعریف های متفاوتی شده و اما به طور خلاصه "آنچه ما خلاقیت می نامیم در واقع به دست آوردن چیزی منحصر به فرد و یا حداقل کمیاب است." وسایل داخل بسته هامون برای این گرد هم آمده اند که هرکودک ریسه ی منحصر به فرد خودش را بسازد .... 🎊🎈🎁🎉 اگر میخواهید کودک خلاق و در آینده متفکر و‌مبتکری داشته باشید ، پیشنهاد میکنیم اجازه دهید هرطور که کودک دوست دارد تزئین کند و کمال گرایی و زیباشناسی خود را کنار بگذارید ... فقط سعی کنید تسهیل گر مسیر باشید .... 😊 منتظر عکس از ریسه های خلاقانه کودکان هستیم حتی اگر همه ی پولک ها رو یه صفحه از ریسه ها بچسبونن🤭🤭🤭🤭 پک تزئینات ویژه : ۱۱۲۰۰۰ تومان پک تزئینات اقتصادی: ۶۸۰۰۰ تومان توضیحات پک ها در پستهای قبل هست. #شادینک #دین_شاد #فقط_به_عشق_علی #ما_غدیری_هستیم #کودک_خلاق

04 مرداد 1399 20:19:34

0 بازدید

شادینک

وقت رنگ قرمزه همه فک میکنن دخترا رنگ صورتی فقط دوست دارن اما من دیدم دخترا روی رنگ های دیگه انتخابی شون هم همون قد حساسن..... برای کادوی روز دختر یه چیزی بگیر هم خوشحالش کنه هم سرگرم ... و‌حس عزت نفس بهش بده ... #کادو_روز_دختر #روز_دختر #دخترانه #تسبیح_دستساز #دستبند #گیره_روسری #حجاب #فیمو #شادینک #خلاقیت #عزت_نفس #کارآفرینی

10 خرداد 1401 14:13:54

0 بازدید

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

شادینک

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن