پست های مشابه

chamran_kids

. داشتم با دوستم که مامان یه دختر دبستانی هست صحبت میکردم...🧕 بحث مون درباره ثبت نام مدرسه ی بچه ها گل کرد و سر دردو دلش بازشد...😪 . برام از روزهایی گفت که دنبال مدرسه ی خوب میگشتن و کلی جلسه ی ثبت نام و مصاحبه شرکت کردن تا بتونن مدرسه ی مطلوب شون رو انتخاب کنند.😇 . میگفت بعضی مدرسه ها تو مواجهه ی اول، بلافاصله دخترش رو ازش جدا کردن که این مورد برای بچه های وابسته خیلی اذیت کننده ست...👨‍👩‍👧🤕 . یا با آزمون های سخت هوش و سوال های پی در پی، اون رو کلافه کردند😥 بعدش هم با جملاتی مثل اینکه "تومدرسه ما باید درس دانش آموز ها خیلی خوب باشه و توقع نمره های عالی داریم" یا با گفتن "دخترشما با معیارهای هوشی و درسی ما همخونی نداره" به راحتی انگ کم هوشی و بازیگوشی بیش از حد به بچه زدن... . یه مورد دیگه که خیلی ناراحت کننده بود....👇🏻😓 . تعریف میکرد که مدیر از دخترش پرسیده:" دوست داری بیای مدرسه؟" و به خاطر اینکه دخترش در پاسخ به سوال خانم مدیر، به جای "بله"، گفته "آره" بهش برچسب بی ادب زدن و کلی سرزنش و نصیحتش کردن که: یه دختر نباید اینجوری صحبت کنه، باید سنگین و رنگین باشه!!! 😳 . خلاصه انقدر موارد عجیبی رو برام گفت که شاخ درآورده بودم ...🤯 . ⭕شما تاحالا برای ثبت نام فرزندتون چنین تجربیاتی داشتین؟ 🤔 همین جا برامون تعریف کنید👇🏻 . #ثبت_نام_مدرسه #مصاحبه_مدرسه #مدارس #ثبت_نام #استرس_مصاحبه #دبستان #کودک#انتخاب_مدرسه

18 فروردین 1400 14:46:41

0 بازدید

chamran_kids

🌱امامِ دلها🌱 در راستای زیر و رو کردن هویت گذشته مان دنبال نسبتمان با امام خمینی میگشتم. خیلی فکر کردم که ما چه نسبتی میتوانیم باهم داشته باشیم. 🔸️اولین نسبتم با او از یک روز صبح شروع شد. ۵ ساله بودم، از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم، بابام، مادربزرگم و خاله ام که مهمان ما بود همه باهم دارند گریه می کنند. خیلی ترسیدم و فکر کردم چه اتفاقی افتاده. و تمام خاطرات بعدش خیلی مبهم در خاطرم مانده. تصویرهایی از مردم در تلویزیون که بر سر و صورتشان میزدند، خانواده ام که چند روزی مشکی پوشیده بودند و قیافه ناراحت آدمها. 🔸️🔸️دومین نسبتم با امام، از زمان ورودم به دبستان شکل گرفت. از همان لحظه ای که وارد کلاس اول شدم، روی نیمکت نشستم و دیدم امام از بالای تخته سیاه، همینطوری چشم در چشم مرا نگاه میکند.و این قصه ادامه داشت. کلاس دوم و سوم و ....تا پایان دبستان، تا وقتی فارغ التحصیل شدم، دانشگاه رفتم و درسم تمام شد. امام تمام این سالها داشت من را مستقیم نگاه میکرد. یکسال لبخند میزد، یکسال جدی بود، یکسال اصلا اخم کرده بود ولی حداقل ۱۶ سال داشت مرا نگاه می کرد و مواظب کارهای من بود. 🔸️🔸️🔸️سومین نسبتم با امام، وقتی شکل گرفت که به اردوهای جهادی رفتیم. دورافتاده ترین منطقه ها. جاهایی که آب آشامیدنی و خیلی چیزها به اندازه کافی نداشتند، به سختی زندگی میکردند ولی امام را میشناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند. در یکی از روستاهای خراسان جنوبی بودیم. طبیعتا در محل اسکان تلویزیون هم نداشتیم و از اخبار بیخبر بودیم. برای درس دادن به خانمهای روستا وارد خانه ای شدم. تعداد زیادی پیرزن و خانمهای جوان نشسته بودند. تا وارد شدم از من پرسیدند: حال خانم امام‌خوبه؟ و من از همه جا بیخبر اصلا نمیدانستم از چه حرف میزنند. فکر می کنم در همان سفر بود که شنیدیم همسر امام فوت کردند و چقدر همان پیرزنها گریه کردند. باید خانه و زندگیشان را از نزدیک میدیدید تا بتوانید نسبت زندگیشان با عمق ارادتشان به امام که هیچ با خانم امام را مقایسه کنید. و همینطور نسبت من با امام خمینی در حال بیشتر شدن بود. هر وقت که سخنرانیش از تلویزیون پخش میشد، وقتی در سخنرانیهای بقیه چیزی از او میشنیدم، وقتی به جماران و مرقد امام میرفتم و خیلی وقتهای دیگر تا اینکه حسینیه کودک را راه انداختیم.... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ادامه دارد... #نسبت_ما_با_امام_خمینی #هویت_ملی #نگاهِ_خاص #حسینیه_کودک #امام_جون #دهه_شصتی_ها

13 خرداد 1399 20:26:52

0 بازدید

chamran_kids

📣 اسباب بازی خریدن یکی از سخت ترین کارهای دنیاست. اینکه برای چه سنی، چی بخریم؟ بازی فکری خوبه یا ساختنی؟ برای دختر ها چی بگیریم؟ این بازی مناسبه فرهنگه ما هست یا نه ؟ و کلی سواله دیگه. ‌ حالا #هاچین کار رو کمی آسون تر کرده. دیگه خیال من راحته از بابت اسباب بازی که می خرم و مشاوره هایی که میدن هم خیلی کاربردیه. ‌‌ یه سر به پیج شون بزنید، پشیمون نمیشید: @chamran_gifts @chamran_gifts @chamran_gifts ‌ #هاچین #هدایای_شهید_چمران #اسباب_بازی

06 مرداد 1398 05:35:05

0 بازدید

chamran_kids

سلام بر طیب حاجی رضایی! مردی که هشت سال ما را مهمان خانه اش کرد. اولین روزی که آقای بنگاه دار کلید را داخل قفل کوچکی چرخاند، ما وارد دالان تنگ و تاریکی شدیم. چند ثانیه بعد تاریکی رفته بود و حیاطی باصفا جلوی ما ظاهر شده بود. انگار دالان ما را انداخته بود داخل یک بهشت کوچک. وسط حیاط حوض داشت و گوشه کنارش درختهایی قد کشیده بودند. خیلی از خانه خوشمان آمد ولی گفتند شاید صاحبخانه با راه اندازی کار در خانه اش موافقت نکند که نکرد.همان اول کار یک نه آمده بود. آقای اعلایی با صاحبخانه صحبت کردند، از شهید چمران گفتند و از مدرسه شان در لبنان و اینکه ما آنجا را دیدیم و دوست داریم مدرسه راه بندازیم. صاحبخانه راضی شد.‌ همان اول بسم الله فهمیدیم خانه مال طیب حاجی رضایی بوده که فروخته به پدر صاحبخانه ی فعلی‌. اصلا شاید خود شما ما را برای این خانه انتخاب کرده بودید. ما را که نه بچه هایی پاک و شیطان را. ما این سالها از تمام سوراخ سنبه های خانه تا جایی که توان داشتیم استفاده کردیم. بچه ها از درختها بالا رفتند، در راه پله ها دویدند، باهم بازی کردند، غذا خوردند، درس یاد گرفتند و خلاصه هر کاری از دستشان برمیامد کردند.شما کدام گوشه از حسینیه کودک می ایستادید و بچه ها را نگاه می کردید؟ راستی دیدید دخترهایمان همانها که خیلی بازیگوش بودند و پسرهایی که از در و دیوار بالا میرفتند دبستانی شدند؟ حواستان هست پسرها رفتند خانه ی بغلی که صاحبخانه اش کس دیگری بود و آنجا هم تا توانستند بازی کردند و درس خواندند و باز هم از درختها بالا رفتند؟ آقای طیب روزی که دخترها به سن تکلیف رسیدند شما کجای ساختمان داشتید بزرگ شدنشان را می دیدید؟ راستی وقتهایی که خیلی تحت فشار بودیم و آمدیم حرم حضرت عبدالعظیم سرقبرتان و حسابی گریه کردیم شما همان طرفها بودید یا داشتید با بچه های حسینیه کودک سر و کله میزدید؟ راستی دیدید ما پنج نفر از تیم دخترانه باهم بچه هایمان به دنیا آمدند؟ بالاخره شما نوزادها را هم با مهربانی در خانه تان جا دادید. من امروز میخواستم از شما تشکر کنم. شنیده بودم روایتی است که میگوید زمینها هم مثل آدمها سرنوشت دارند. شما آدم خوبی بودید هم خودتان عاقبت بخیر شدید و هم زمینتان. هشت سال زمینتان میزبان بچه های کوچکی بود و حتما خودتان هم حواستان به تک تک بچه ها بوده.. ما بابت مهمان نوازیتان از شما ممنونیم. بابت تمام لحظه های خوش و ناخوشی که کنار شما داشتیم.. دعایمان کن و همین نزدیکیها خودت یک میزبان مهربان دیگر برایمان پیدا کن... #خانه_با_صفا#خانه_حیاط_دار #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #آموزش_پروژه_محور#مدرسه

12 اسفند 1399 13:48:10

0 بازدید

chamran_kids

💡 آدم ها یک شبه منظم نمی شوند، با زور و تهدید هم نمی شوند! پسرهای کلاس سومی وقتی اول هفته وارد کلاسشان شدند، متوجه شدند کلاس خیلی نامرتب است. و تصمیم گرفتند شعار هفته ی شان را نظم بگذارند. پسرها در کلاس تابلو سازی شان، تابلویی درست کردند تا شعارشان را فراموش نکنند. حدیثی از حضرت امیرالمومنین علیه السلام که میفرمایند : به شما ، فرزندان ، خانواده و کسانی که این نامه را می خوانند ، تقوای الهی و نظم در امور را سفارش میکنم. #کلاس_سومی_ها #نظم #خصوصیات_فردی #بستر_رشد #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #حمزه_دوران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

14 اسفند 1397 06:19:16

0 بازدید

chamran_kids

🌈 برای تربیت دینی، نباید هیچ فرصتی را از دست داد. مناسبت های مذهبی، یکی از بهترین موقعیت ها برای ایجاد گرایش های دینی بچه هاست. البته باید به سبک و سیاق خود بچه ها برگزار کنیم. ‌ پسرهای چمرانی هر هفته یک زنگِ هیئت دارند. زنگ هیئت این هفته به طراحی و ساخت یک وسیله ی بازی برای جشن میلاد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشت. پسرها یک اسباب بازی ساختند تا در هیئت هایی که شرکت می کنند همراه خود ببرند تا هم خودشان بازی کنند و هم بچه های دیگر... ‌ #کلاس_دومی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #تربیت_دینی #دینداری #هفت_سال_دوم #چمرانی_ها #هیئت #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

22 آبان 1398 17:19:47

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

🇮🇷 و جشن تولد چهل سالگی انقلاب...بیست و دو بهمن نود و هفت #من_یار_انقلابم #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #چمرانی_ها

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

🇮🇷 و جشن تولد چهل سالگی انقلاب...بیست و دو بهمن نود و هفت #من_یار_انقلابم #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #چمرانی_ها

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن