پست های مشابه

chamran_kids

مدرسه ی مذهبی یا مدرسه ی گلخانه ای؟ کدام⁉️🤔 . 🔴اول کپشن رو بخون بعد عکس ها رو ورق بزن👆🏻🤗 . تا جایی که یادمه، خانواده ام دغدغه این را داشتند که به یک مدرسه مذهبی بروم. کلی ساعت در راه رفت و برگشت به مدرسه بودم چون اطرافمان مدرسه ی خوب و مذهبی نبود‌‌. . در همان مدرسه مثل خیلی از مدرسه های آن موقع، سخت گیری های زیادی نسبت به حجاب، نماز و خیلی چیزهای دیگر بود. به نظرم آن موقع این چیزها طبیعی تر بود یعنی نه اینکه رفتارهای چَکُشی به چشم ما نیامده باشد ولی حداقل در جامعه چیزهای خیلی متفاوت نمی دیدیم، چون نه مدرسه دوست داشت و نه خانواده این امکان را برایمان فراهم می کردند. . الان هم مدرسه ی قدیممان و خیلی از مدرسه های دیگر هنوز با همان سخت گیری ها هستند ولی انگار همه باور دارند که سخت گیری‌ها یک پوسته ی خیلی نازک و در حال ترک خوردن است و کم مانده به گوشت برسد، بر خلاف زمان ما. ولی اهالی مدرسه ها و حتی خانواده ها دوست ندارند تغییری در روششان بدهند یا کمی پوسته را ترمیم کنند. . برای خودم هیچ وقت این ماجرا حل نشد که چرا الان وقتی بچه ی من یک قدم بعد از درِ مدرسه چیزهایی می بیند که مو بر تن آدمیزاد سیخ می کند، هنوز ما اصرار داریم همه ی مادرهای بچه ها ولو صوری، چادری باشند یا وقتی موبایل و تبلت و اصلا چرا راه دور برویم همین تلویزیون خودمان همه چیز را صاف و پوست کنده کف دست بچه ها میگذارد، هنوز ما در مصاحبه ها از خانواده ها می پرسیم شما ماهواره دارید؟😑 مهمانی هایتان چطور است؟ 😒 روابطتتان با نامحرم و از این دست سوالات که رسما انگار خودمان داریم به طرف مقابل میگوییم باباجان بگو ما کاملا اهل رعایت هستیم حداقل جلوی شما رعایت می کنیم نگران نباشین.😅 چرا باید جوری جلوی هم باشیم که بچه ها یکی از مهمترین نکته های دین یعنی صادق بودن را ببوسند و کنار بگذارند؟🤔 . هیچ وقت یادم نمیرود روزی را که دوستم - در همان مدرسه ی خیلی معروف و مذهبی- که هم خودش هم مادرش خیلی خوب با چادر رو می گرفتند، بهم گفت: میخوام یه رازی بهت بگم، من چادری نیستم. من در حالیکه چشم هایم گرد شده بود، جواب دادم: داری الکی میگی،تو هیچ وقت اینطوری نیستی. او خندید و گفت: آفرین که اینقدر به دوستت اطمینان داری.😅 . و چند سال بعد عکس بی حجاب همان دوستم را در فضای مجازی دیدم....و دنیا برای چند لحظه، برایم متفاوت شد .....!🙃 . ادامه متن رو در عکس ها بخونید😊⬆️ . #مدرسه #مدارس_مذهبی #ثبت_نام_مدرسه #والدین #حجاب#چادر#حجاب_اجباری #تربیت_گلخانه_ای#مسئولین_مدرسه #تلویزیون

08 خرداد 1400 16:24:31

2 بازدید

chamran_kids

اگر معلم هستید یا میخواید هیئت کودک راه بندازید و دغدغه این فعالیت هارو دارید حتما این پست رو تماشا کنید‼️ . ما چه کارهایی میتونیم انجام بدیم که این حس خوب نسبت به امام حسین و هیئت ها به بچه ها منتقل بشه🧐 شما چه کارهایی پیشنهاد میدین؟ #محرم #امام_حسین #مذهبی #مدرسه #معلم #تربیت #کودک #نوجوان #اسلام #کلاس #هیئت #هیئت_کودک #imamhussain #islam #teacher #children

12 مرداد 1401 07:25:00

8 بازدید

chamran_kids

بچه ی شما تویادگیری درس ها ضعیفه یا قوی؟تو آموزش چطور؟🤔 . استفاده از مشارکت بچه ها تو آموزش درس های مختلف خیلی روش کاربردی هست که باعث افزایش انگیزه و یادگیریشون میشه. . حالا میشه دوتا کار انجام داد: 😊👇 🔹از بچه هایی که درسشون قویه برای آموزش به همکلاسی ها کمک گرفت؛ اینجوری هم اون بچه تشویق میشه، هم یادمیگیره که باید دانسته هاش رو با دوستانش به اشتراک بذاره. . 🔹️از بچه هایی که درس ضعیف تری دارند درخواست کرد که با کمک معلم برای دوستانشون فیلم آموزشی درست کنند، اینطوری بچه در بستری قرار میگیره که حتما اون بحث رو خوب یادبگیره و خوب یاد بده! همین تجربه ی معلمی کردن حسابی انگیزه ی بچه ها رو تقویت میکنه و کمک میکنه برای جذاب کردن آموزششون از روش های خلاقانه هم استفاده کنند.😇 . پ.ن: فیلم متعلق به یکی از پسرهای کلاس پنجمی ادبستان پسرانه هست که مبحث ضرب کسرهارو آموزش داده📚✏ . ✅این پست رو ذخیره کنید و یادتون باشه این روش رو با بچه ها امتحان کنید. راستی شما تاحالا به بچه ها فرصت معلمی و آموزش دادید؟ چه تاثیری روی یادگیری شون داشته؟🤔 . #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #پسران_چمرانی #معلمان_کوچک #آموزش#یادگیری_عمیق#ریاضی #ریاضی_دبستان #کلاس_پنجمی_ها #کلاس_پنجم #آموزشی#آموزش_ریاضی

19 آبان 1399 18:03:04

0 بازدید

chamran_kids

🌊 💧آب و حباب💧 ‌‌ 💦یه آب بازی حسابی تو این گرما خیلی می چسبه. ‌‌ ☔️کارگاه مادر و کودک آب و حباب☔️ 💡ویژه کودکان ۲ تا ۴ ساله ‌‌ 📆 شنبه ۲۲ تیرماه ⏰ دو ساله ها و سه ساله ها: ساعت ۱۰ _ ۱۱:۱۵ ⏰ چهار ساله ها: ساعت ۱۲ _ ۱۳:۱۵ ‌‌ 💳 هزینه کارگاه: ۳۵ هزار تومان ‌‌ 📲 برای ثبت نام، نام کودک و تاریخ تولد فرزندتان را به شماره زیر پیامک کنید. 👇 ‌‌ 💬۰۹۹۱۲۰۴۴۹۲۹ ‌‌ 📍آدرس: میدان خراسان، ابتدای خیابان خراسان، رو به روی مسجد نور، پ ۱۱. دبستان دخترانه حمزه دوران. ‌‌ ✅ همراه با فروش حضوری محصولات هاچین و غاچ ‌#کاچی #کارگاه_های_چمرانی #کارگاه_مادر_و_کودک #آب_بازی #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران

18 تیر 1398 04:47:50

0 بازدید

chamran_kids

یادگیری لذبخش؟چه جوری؟😃 . خیلی از معلم ها فکر میکنند که باید تمام فعالیت ها و آزمایش های درسی و کتاب رو انجام بدند تا بچه ها سریع مطالب رو یادبگیرند و درس براشون جا بیوفته اما چیزی که مهم تره و اکثرا ازش غافل میشیم اینه که دانش آموز باید تو این مسیر یادگیری، فرصت آزمون و خطا داشته باشه، شور و هیجان رو تجربه کنه و لذت آموختن رو با تمام وجود بچشه😍 . پ.ن ۱: تو این فیلم خاله و دخترهای کلاس سومی باهم یه آزمایش علوم هیجان انگیز انجام میدن که حسابی بچه ها رو شگفت زده میکنه🤩 . پ.ن ۲: خداروشکر که دوباره میتونیم به صورت حضوری و ملموس تر مباحث و فعالیت ها رو با وجود قشنگ بچه ها تجربه کنیم🙃 . ⁉️شما به بچه ها فرصت یادگیری لذت بخش رو میوید؟؟؟🤔 #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #دختران_چمرانی #آزمایش_علمی#علوم_دبستان#آموزش_پروژه_محور #علوم#علوم_سوم_دبستان#آموزش_علوم #درس#کلاس_سوم#یادگیری #لذت_یادگیری

10 آذر 1400 14:56:53

0 بازدید

chamran_kids

🎉 ⏳ #روز_شمار_غدیر ‌ 🎊 برای کارهای بزرگ، باید نیت های بزرگ داشت. 🤔برای جشن غدیر چی کار کنیم؟ ‌ #جشن_بزرگ #عید_امیر #برکه_رنگین_کمونی ‌ #جشن_بزرگ #عید_امیر #برکه_رنگین_کمونی #عید_غدیر #من_کنت_مولاه_فهذا_علی_مولاه #عید_ولایت #کودک #شیعه #عید_شیعیان

17 مرداد 1398 07:27:06

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

☀ از آسمان ها روی زمین آمدیم، جایمان شد آغوش مادرهایمان... بزرگ شدیم کم کم راه افتادیم، دویدن یاد گرفتیم و پریدن. پنج ساله شدیم وارد حسینیه کودک شهید چمران شدیم و باز هم بازی کردیم... پیش دبستانی رفتیم.... یک سال دیگر هم گذشت شدیم کلاس اولی، دیگر فقط بازی نمی کردیم کارهای مهم دیگری هم بود که باید انجام میدادیم کتابهای زیادی را باید میخواندیم حتی کتابهای زیادی را هم باید می نوشتیم. بزرگ‌تر شدیم... و شدیم همین جمع هشت نفره بچه های کلاس دوم، بزرگ‌ترین بچه های ادبستان دخترانه حمزه دوران... چمیار شدیم گاهی به آشپزخانه رفتیم، گاهی خدمات و کتابخانه... بعضی از روزها هم باید با بچه های کوچکتر بازی می کردیم. یک شب که همه خوابیدیم خواب دیدیم بزرگ‌تر شده ایم ولی هنوز در چمران درس میخوانیم، کارهایمان هم بزرگ‌تر شده بود، یک روز در هفته مسئول پختن ناهار کل مدرسه بودیم، خرید مواد غذایی هم با خودمان بود. یک چرخ خیاطی بزرگ در کلاس داشتیم و برای بچه هایی که از ما کوچکتر بودند خیاطی می کردیم و لباس می دوختیم، کتابخانه بزرگی در کلاسمان بود که گاهی وقتها بعد از ظهر ها که همه رفته بودند در مدرسه می ماندیم و کتاب می خواندیم. شده بودیم معلم کوچکتر بچه های محله، بعضی از روزها را به پارک می رفتیم و به بچه ها درس می دادیم. کارهای هنری مان روز به روز بهتر می شد، کلاس ما شده بود شبیه کلاس هنرمندان انقدر که از سفال و مجسمه و نقاشی و کلاژهای مختلف در شده بود... باز هم بزرگ‌تر شدیم انقدر که در آغوش همه ما بچه هایمان بود..... تصمیم گرفتیم مدرسه ای بسازیم مثل ادبستان حمزه دوران تا بچه هایمان آنجا به اندازه ما کودکی کنند و به وقت بزرگ شدن آنقدر بزرگ شوند که از پس هر کاری بر بیایند... ‌ پ.ن: بخشی از نمایش نامه ی کلاس دومی ها در #جشن_تکلیف و بندگی شان #کلاس_دومی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #نماز

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

☀ از آسمان ها روی زمین آمدیم، جایمان شد آغوش مادرهایمان... بزرگ شدیم کم کم راه افتادیم، دویدن یاد گرفتیم و پریدن. پنج ساله شدیم وارد حسینیه کودک شهید چمران شدیم و باز هم بازی کردیم... پیش دبستانی رفتیم.... یک سال دیگر هم گذشت شدیم کلاس اولی، دیگر فقط بازی نمی کردیم کارهای مهم دیگری هم بود که باید انجام میدادیم کتابهای زیادی را باید میخواندیم حتی کتابهای زیادی را هم باید می نوشتیم. بزرگ‌تر شدیم... و شدیم همین جمع هشت نفره بچه های کلاس دوم، بزرگ‌ترین بچه های ادبستان دخترانه حمزه دوران... چمیار شدیم گاهی به آشپزخانه رفتیم، گاهی خدمات و کتابخانه... بعضی از روزها هم باید با بچه های کوچکتر بازی می کردیم. یک شب که همه خوابیدیم خواب دیدیم بزرگ‌تر شده ایم ولی هنوز در چمران درس میخوانیم، کارهایمان هم بزرگ‌تر شده بود، یک روز در هفته مسئول پختن ناهار کل مدرسه بودیم، خرید مواد غذایی هم با خودمان بود. یک چرخ خیاطی بزرگ در کلاس داشتیم و برای بچه هایی که از ما کوچکتر بودند خیاطی می کردیم و لباس می دوختیم، کتابخانه بزرگی در کلاسمان بود که گاهی وقتها بعد از ظهر ها که همه رفته بودند در مدرسه می ماندیم و کتاب می خواندیم. شده بودیم معلم کوچکتر بچه های محله، بعضی از روزها را به پارک می رفتیم و به بچه ها درس می دادیم. کارهای هنری مان روز به روز بهتر می شد، کلاس ما شده بود شبیه کلاس هنرمندان انقدر که از سفال و مجسمه و نقاشی و کلاژهای مختلف در شده بود... باز هم بزرگ‌تر شدیم انقدر که در آغوش همه ما بچه هایمان بود..... تصمیم گرفتیم مدرسه ای بسازیم مثل ادبستان حمزه دوران تا بچه هایمان آنجا به اندازه ما کودکی کنند و به وقت بزرگ شدن آنقدر بزرگ شوند که از پس هر کاری بر بیایند... ‌ پ.ن: بخشی از نمایش نامه ی کلاس دومی ها در #جشن_تکلیف و بندگی شان #کلاس_دومی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #نماز

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن