پست های مشابه

chamran_kids

🏴 🏴 هنوز محرم نشده، دلمان پر می کشد برای هیئت ها و لحظه شماری می کنیم تا دوباره لباس مشکی بپوشیم و به حسینیه برویم. ‌ اما خودمان تنها نیستیم. کودکی داریم که هنوز درک کاملی از این فضا ندارد، نمی داند چرا مادرش گریه می کند یا پدرش به سینه می کوبد. گاهی هاج و واج ما را نگاه می کند، گاهی می ترسد و گاهی هم حوصله اش سر می رود و شروع به غر زدن می کند... ‌ 💡چه کاری می توانیم انجام دهیم؟ ‌ چند سالی می شود که به لطف امام حسین، در کنار هیئت بزرگتر ها، هیئت هایی هم برای بچه ها راه افتاده، مادر ها هم بعضا برنامه هایی برای فرزندانشان دارند... ‌ اما هنوز هم جای کار داریم... می خواهیم یک بار دیگر دست به دست هم بدهیم و هیئت ها را برای کودکانمان خاطره انگیز کنیم.... ‌ با #سرباز_حسینم همراه باشید... #محرم #هیئت #هیئت_کودک #کودک #چمرانی_ها #در_هیئت_با_مادر #در_هیئت_با_پدر #هیئت_در_خانه

06 شهریور 1398 16:20:59

0 بازدید

chamran_kids

⏳ #روز_شمار_غدیر ‌‌ 🎊 بزرگترین عید ما بچه شیعه ها، داره از راه میرسه... برای جشن غدیر چی کار کنیم؟ ‌ #جشن_بزرگ #عید_امیر #برکه_رنگین_کمونی #عید_غدیر #من_کنت_مولاه_فهذا_علی_مولاه #عید_ولایت #کودک #شیعه #عید_شیعیان

26 مرداد 1398 08:11:08

0 بازدید

chamran_kids

👨‍🔧👨‍🏭👨‍🌾 وقتی می خواستم انتخاب رشته کنم، نهایت کاری که مدرسه برای ما انجام داد این بود که چند نفر از مشاغل و رشته های تحصیلی مختلف رو برای ما آوردن تا برامون در مورد اون رشته صحبت کنند. اما در حد حرف...من هیچ وقت فرصت تجربه کردن مشاغل مختلف رو نداشتم تا بتونم توانایی هامو کشف کنم. اما دوست دارم این فرصت رو برای فرزندم فراهم کنم. ‌ مثل کاری که معلم کلاس چهارمی ها کرد👇 ‌ کلاس چهارمی ها تصمیم گرفتند هر هفته به یک مغازه نزدیک مدرسه سر بزنند و آنجا شاگردی کنند. ‌ برای انجام شاگردی باید قراردای مینوشتیم که با استفاده از آن بتوانیم در مغازه ای استخدام شویم . پس از نوشتن قرار داد، به مغازه های مختلف که می رسیدیم عمو در مورد شاگردی کردن با صاحب مغازه گفتگو می کردند مثلا : (( دانش آموزان کلاس چهارم برای کمک به محله و آموختن مهارت های مختلف تصمیم به شاگردی در مغازه شما را دارند )) سپس اگر مغازه دار موافق نبود به مغازه بعدی می رفتیم ولی اگر موافق بود ....قرارداد رو به ایشان نشان میدادیم و هر دوطرف ، قرارداد رو امضا می کردند و ما هم موظف می شدیم که از هفته بعد، سه شنبه ها یک ساعت در مغازه شاگردی کنیم. یک نفر در نانوایی تافتون مشغول شد و در آخر کارش دوتا نان شیرمال به عنوان هدیه گرفت که با دوستان و همکلاسی هایش تقسیم کرد. یک نفر در گل فروشی، یک نفر در نانوایی بربری، دو نفر در لبنیاتی و یک نفر هم در میوه فروشی مشغول به کار شد. ‌ #شاگردی #مهارت_آموزی #آشنایی_با_مشاغل #چمرانی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران

30 تیر 1398 11:11:53

0 بازدید

chamran_kids

کیک خرمای سرآشپز کوچولو🤗 . بچه ی شما هم دوست داره تو افطار شریک بشه و یه چیزی برای سفره آماده کنه؟ 🤔 . پس دست به کارشید و باهم یه کیک خرمایی ساده درست کنید، یه ترکیب مقوی که به راحتی میتونه از پسش بربیاد...😉👆🏻 . ⭕وقتی به بچه ها فرصت انجام کارهای کوچیک رو میدیم و اجازه میدیم تو فعالیت های ماه رمضون شریک بشن، هم اعتماد به نفسشون تقویت و هم لذت و شیرینی این ماه براشون دوچندان میشه😍 . ❗این پست رو همین الان سیو کنید، برای دوستاتون بفرستید و حتما با بچه ها امتحان کنید😇 . #ماه_بندگی #ماه_رمضان #افطاری #افطار #کیک_خرما #خرما #آشپزی #سرآشپز_کوچولو #سرآشپز_کوچک #چمرانی_ها #فعالیت_ماه_رمضان

26 فروردین 1400 14:12:39

10 بازدید

chamran_kids

🍀 همه ی ما از اینکه فرزندانمان، ویژگی های شخصیتی خوب و مثبت را داشته باشند، خوشحال می شویم. اما نکته ی مهم اینجاست که این ویژگی ها خود به خود در کودک تقویت یا تضعیف نمی شود. ‌ مثلا اعتماد به نفس وقتی در کودک رشد می کند که دیده شود، مورد مشورت قرار گیرد و مدام امر و نهی و سرزنش نشنود. ‌ دخترهای پیش دبستانی در کلاس شان، تابلویی دارند تا دست سازه های شان را در آنجا قرار بدهند، تا همه ببینند. این فرصت برای همه ی دخترها وجود دارد. تابلوی کلاس شان این هفته پر بود از پروانه های پولکی و رنگی رنگی دوخته شده‌ی شش ساله ها. ‌ مربی: مطهره یعقوبی ‌ #پیش_دبستانی_ها #اعتماد_به_نفس #کودک #تربیت #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

05 آذر 1398 12:36:21

0 بازدید

chamran_kids

🇮🇷 ‌ هویت ملی در چه سنی شکل می گیرد؟ و چه تاثیری در کودکان دارد؟ ‌ ❓تا حالا به این سوال فکر کردین؟ #تربیت #هویت_ملی #من_یار_انقلابم #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

06 بهمن 1397 09:02:28

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

🎊 💡 می تونیم در شب ولادت پیامبر اکرم ص، بچه ها رو با یه قصه در مورد مهربانی ایشون خوشحال کنیم. ‌ 🍎باغ میوه و مهربانی پیامبر🍎 ‌ ✅ این داستان برای کودکان بالای پنج سال مناسب می باشد. ‌ یکی بود، یکی نبود. یه خواهر و برادر بودند که در یک خانه ی قشنگ و کوچک زندگی می کردند. خانه شان یک حیاط داشت. که بچه ها در آن بازی می کردند. یک درخت خرما از دیوار های کنار حیاط، داخل خانه شان آمده بود. بچه ها هر روز از دیوار بالا می رفتند و با خوشحالی کلی خرما از آن درخت می چیدند و می خوردند. یک روز آقای همسایه که خیلی بد اخلاق بود، به خانه ی آنها آمد. با عصبانیت به بابا گفت: بچه های تو همه ی خرماهای منو خوردن. باید کل پولش رو بدی. بابا گفت: آخه من که پول ندارم. همسایه گفت: من نمیدونم. باید پولش رو جور کنی و به من بدی. بابا خیلی ناراحت شد. پیش یک آقای مهربانی رفت که از آن کمک بخواهد‌. اسم آن آقای مهربان، حضرت محمد (ص) بود. بابا کل ماجرا را تعریف کرد. حضرت محمد (ص) که خیلی مهربان بود، رفت و با آقای همسایه صحبت کند تا راضی شود. ولی آقای همسایه راضی نشد. حضرت محمد (ص) گفت: من همه ی باغت رو میخرم. آقای همسایه خوشحال شد و قبول کرد. حضرت محمد (ص) هم، کل باغ را به بابا بخشید. ‌ بچه ها هم خیلی خوشحال شدند. از آن روز به بعد کلی درآن باغ بزرگ بازی کردند. ‌ #عیدتون_مبارک #قصه #قصه_کودکانه #قصه_مذهبی #پیامبر #مذهبی #کودک #هفده_ربیع #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

🎊 💡 می تونیم در شب ولادت پیامبر اکرم ص، بچه ها رو با یه قصه در مورد مهربانی ایشون خوشحال کنیم. ‌ 🍎باغ میوه و مهربانی پیامبر🍎 ‌ ✅ این داستان برای کودکان بالای پنج سال مناسب می باشد. ‌ یکی بود، یکی نبود. یه خواهر و برادر بودند که در یک خانه ی قشنگ و کوچک زندگی می کردند. خانه شان یک حیاط داشت. که بچه ها در آن بازی می کردند. یک درخت خرما از دیوار های کنار حیاط، داخل خانه شان آمده بود. بچه ها هر روز از دیوار بالا می رفتند و با خوشحالی کلی خرما از آن درخت می چیدند و می خوردند. یک روز آقای همسایه که خیلی بد اخلاق بود، به خانه ی آنها آمد. با عصبانیت به بابا گفت: بچه های تو همه ی خرماهای منو خوردن. باید کل پولش رو بدی. بابا گفت: آخه من که پول ندارم. همسایه گفت: من نمیدونم. باید پولش رو جور کنی و به من بدی. بابا خیلی ناراحت شد. پیش یک آقای مهربانی رفت که از آن کمک بخواهد‌. اسم آن آقای مهربان، حضرت محمد (ص) بود. بابا کل ماجرا را تعریف کرد. حضرت محمد (ص) که خیلی مهربان بود، رفت و با آقای همسایه صحبت کند تا راضی شود. ولی آقای همسایه راضی نشد. حضرت محمد (ص) گفت: من همه ی باغت رو میخرم. آقای همسایه خوشحال شد و قبول کرد. حضرت محمد (ص) هم، کل باغ را به بابا بخشید. ‌ بچه ها هم خیلی خوشحال شدند. از آن روز به بعد کلی درآن باغ بزرگ بازی کردند. ‌ #عیدتون_مبارک #قصه #قصه_کودکانه #قصه_مذهبی #پیامبر #مذهبی #کودک #هفده_ربیع #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن