پست های مشابه

chamran_kids

✏ وقتی یه روزی به اسم آدم باشه، حس خوبی به آدم دست میده. حس مهم بودن. امروز هم روز مهمی بود برای دخترهای چمرانی، دانش آموزان ادبستان دخترانه. کلاس رو تزیین کردند و دو غرفه در کلاس برپا کردند. غرفه اریگامی و غرفه قاب نقاشی... کلاس دومی ها می خواستند خوشحالی شان را با دوستانشان شریک شوند، برای همین از کلاس سومی ها دعوت کردند تا به غرفه هایشان بیایند و چیزهایی که یاد گرفته بودند را به آنها هم یاد دهند. غافلگیری مربی هم برای دخترها، دلنوشته خانم معلم بود برای دخترها با دو هدیه کوچک... ‌ مربی: منیره سادات امامی ‌‌ جشن روز دانش آموز شما چه جوری بود؟ ‌ #کلاس_دومی_ها #دانش_آموز #روز_دانش_آموز #سیزده_آبان #چمرانی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

13 آبان 1398 17:48:04

0 بازدید

chamran_kids

. آموزش جمع جورابی دخترهای کلاس دومی 👆🏻🤓 . کی میتونیم مطمئن بشیم بچه ها یه مبحث درسی رو خوب خوب یادگرفتن؟🤔 وقتی که بتونن طرح مسئله کنن و برای دوره ی کلاسی، درس رو برای دوستاشون توضیح بدن😊 . بچه ها درقالب معلم به دوستاشون آموزش میدن، اینجوری هم دوباره تمرین میکنند و هم با حل مسئله، کلی اعتماد به نفس میگیرن 😇 . ⭕میونه ی بچه ی شما با ریاضی چه جوریه؟ چه طور مطمئن میشید بچه ها درس رو یادگرفتن؟😉 . #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #ریاضی#جمع_و_تفریق #کلاس_دوم #ریاضی_دوم_دبستان #چمرانی_ها

21 فروردین 1400 13:21:19

0 بازدید

chamran_kids

🇮🇷 برای #جشن_تولد_انقلاب چی کار می تونیم انجام بدیم: ⚀ داستان هایی از زندگی قهرمانان انقلاب بگیم: داستانی از کودکی شهید مرتضی مطهری👇 ‌ 🐱گربه ی گرسنه ‌‌ 🔸 یکی بود، یکی نبود. 👦یک روز یک پسر کوچولوی مهربان و شیرین زبان به نام آقا مرتضی، تصمیم گرفت برای بازی به پارک برود. همین طور که مشغول بازی بود، یک گربه ای را دید که میو میو می کرد. ولی چشمهایش بسته بود. آقا مرتضی رو به گربه کوچولو گفت: من که زبون گربه ها رو نمیدونم، نمیفهمم چی میخوای. بعد کمی با خودش فکر و گفت: شاید گرسنه باشه. بعد سریع به سمت خانه دوید و مقداری 🍗گوشت آورد. گربه را صدا کرد و گوشت را جلوی گربه گذاشت‌. گربه کوچولو کمی چشم هایش را بازد کرد و گوشت را دید. خیلی خوشحال شد و سریع جلو آمد و گوشت را خورد. وقتی غذا خوردنش تمام شد به آقا مرتضی نگاه کرد و دمش را تکان داد. آقا مرتضی خندید و گفت: پس تو گشنت بود. از این به بعد قول میدم هر وقت پارک اومدم، برات گوشت بیارم. ‌ #قهرمان_انقلاب #من_یار_انقلابم #دهه_فجر #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

06 بهمن 1397 11:43:51

0 بازدید

chamran_kids

🏃 اگر هر روز هم پارک بروند، خسته نمی شوند... حق هم دارند در خانه اگر بخواهند بدوند یا به اسباب و وسایل خانه می خورند یا همسایه ی پایینی اعتراض می کند. آب بازی و خاک بازی هم که اصلا صحبتش را نکنیم... پارک هم اگر نروند پس کجا بازی کنند؟ تجربه کنند؟ کودکی کنند؟ ‌ #پارک_طناب #پنج_ساله_ها #اردو #حسینیه_کودک_شهید_چمران #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

23 اردیبهشت 1398 08:25:12

0 بازدید

chamran_kids

🌱امامِ دلها🌱 در راستای زیر و رو کردن هویت گذشته مان دنبال نسبتمان با امام خمینی میگشتم. خیلی فکر کردم که ما چه نسبتی میتوانیم باهم داشته باشیم. 🔸️اولین نسبتم با او از یک روز صبح شروع شد. ۵ ساله بودم، از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم، بابام، مادربزرگم و خاله ام که مهمان ما بود همه باهم دارند گریه می کنند. خیلی ترسیدم و فکر کردم چه اتفاقی افتاده. و تمام خاطرات بعدش خیلی مبهم در خاطرم مانده. تصویرهایی از مردم در تلویزیون که بر سر و صورتشان میزدند، خانواده ام که چند روزی مشکی پوشیده بودند و قیافه ناراحت آدمها. 🔸️🔸️دومین نسبتم با امام، از زمان ورودم به دبستان شکل گرفت. از همان لحظه ای که وارد کلاس اول شدم، روی نیمکت نشستم و دیدم امام از بالای تخته سیاه، همینطوری چشم در چشم مرا نگاه میکند.و این قصه ادامه داشت. کلاس دوم و سوم و ....تا پایان دبستان، تا وقتی فارغ التحصیل شدم، دانشگاه رفتم و درسم تمام شد. امام تمام این سالها داشت من را مستقیم نگاه میکرد. یکسال لبخند میزد، یکسال جدی بود، یکسال اصلا اخم کرده بود ولی حداقل ۱۶ سال داشت مرا نگاه می کرد و مواظب کارهای من بود. 🔸️🔸️🔸️سومین نسبتم با امام، وقتی شکل گرفت که به اردوهای جهادی رفتیم. دورافتاده ترین منطقه ها. جاهایی که آب آشامیدنی و خیلی چیزها به اندازه کافی نداشتند، به سختی زندگی میکردند ولی امام را میشناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند. در یکی از روستاهای خراسان جنوبی بودیم. طبیعتا در محل اسکان تلویزیون هم نداشتیم و از اخبار بیخبر بودیم. برای درس دادن به خانمهای روستا وارد خانه ای شدم. تعداد زیادی پیرزن و خانمهای جوان نشسته بودند. تا وارد شدم از من پرسیدند: حال خانم امام‌خوبه؟ و من از همه جا بیخبر اصلا نمیدانستم از چه حرف میزنند. فکر می کنم در همان سفر بود که شنیدیم همسر امام فوت کردند و چقدر همان پیرزنها گریه کردند. باید خانه و زندگیشان را از نزدیک میدیدید تا بتوانید نسبت زندگیشان با عمق ارادتشان به امام که هیچ با خانم امام را مقایسه کنید. و همینطور نسبت من با امام خمینی در حال بیشتر شدن بود. هر وقت که سخنرانیش از تلویزیون پخش میشد، وقتی در سخنرانیهای بقیه چیزی از او میشنیدم، وقتی به جماران و مرقد امام میرفتم و خیلی وقتهای دیگر تا اینکه حسینیه کودک را راه انداختیم.... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ادامه دارد... #نسبت_ما_با_امام_خمینی #هویت_ملی #نگاهِ_خاص #حسینیه_کودک #امام_جون #دهه_شصتی_ها

13 خرداد 1399 20:26:52

0 بازدید

chamran_kids

بریم خونه ی همدیگه اردو🤗 . یادش بخیر قبل کرونا، یکی از اردوهامون، اردوی خونگی بود. بچه ها هر ماه مهمون خونه ی یکی از دوستانشون می شدند. هربار یه مادر و دختر، برای بقیه ی دخترها، بازی و فعالیت طراحی میکردند و خاله هم یه سری ابزار پیشنهاد میکرد و کمک میکرد که برنامه جذاب تر بشه. . قبل طراحی فعالیت و رفتن به اردو، حتما از ظرفیت های خونه شون مثل حیاط داشتن و نداشتن یا شرایط همسایه ها می پرسیدیم. . دخترهاهم قبل رفتن به اردو، برای دوستشون هدیه درست میکردند؛ بعضی ها کاردستی و بعضی هم نقاشی.😊 . درست کردن پازل مشترک و عکس یادگاری هم پای ثابت اردو های خونگی بود. . تو اردوی خونگی، هم مادرها با شیوه ی کار‌مون بیشتر آشنا میشدند، هم سختی کار و چالش هاش رو درک میکردند، همینطور تجربه این رو پیدامیکردند که چه فعالیتی برای دخترها جذابه یا تو موقعیت های چالشی و دعواهای بچه ها باید چطور رفتار کنند. . البته این اردوها یه مسئله ای داشت اونم این بود که بچه ها تفاوت خونه های همدیگه رو میدیدند و یکم چالش برانگیز بود. ولی ما تلاش کردیم این موضوع رو به زبان کودکانه حل کنیم؛ مثل اینکه نقشه ی هرخونه ای رو یه مهندس میکشه،بعضی هاش رو بزرگتر و بعضی هاهم کوچیک تر میکشه یا تو بعضی زمین ها یه سری نقشه ها جا میشه و تو بعضی ها جا نمیشه؛ اینجوری راحت تر قانع میشدند. . از همه مهم تر، اردوی خونگی باعث میشد رابطه ی بچه ها خیلی بهتر و دوستی هاشون عمیق تر بشه.❤😇 . 🟠این پست رو سیو کنید و برای دوستانتون بفرستید! یه روزی به کارتون میاد😉 . #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #چمرانی_ها #دختران_چمرانی #اردو_های_چمرانی #اردو #اردو_خانگی

30 مهر 1399 15:06:11

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

. برای علاقه مند شدن بچه ها به نماز چیکارکنیم؟ . ما راهکارهایی رو برای ایجاد علاقه مندی و حس خوب نسبت به نماز تجربه کردیم؛ . چیزی که همیشه سعی کردیم حسابی بهش پایبند باشیم، برگزاری نماز به صورت مستمر از پایه ی اول هست، البته بدون هیچ اجباری! فقط همینکه از همون اول زمان و ساعت خاصی برای این کار درنظر گرفته بشه، توذهن بچه ها میمونه و بزرگتر که بشن برای انجام اون آماده تر هستند. . تو ساعت نماز، بچه ها هرکدوم مسئولیت های مختلفی مثل جمع کردن میزها برای نماز، گفتن اذان، پهن کردن جانماز ها و مکبری و ... رو به عهده میگرفتند. . دخترها دوستانشون رو با کارت دعوت های دست ساخته خودشون که با جمله و حدیثی تزئین شده بود به کلاس دعوت می کردند. برای نماز نوبتی مهمون کلاس های هم میشدیم.😊 . بعضی روزها عمواعلایی در ساعت نمازجماعت حضور پیدا میکردن، برای بچه ها قصه میگفتند یا خاله ها میومدن و درباره خاطرات سن تکلیفشون برای بچه ها حرف میزدند. . اصولا بین دونماز برنامه داشتیم؛ مثلا ۲۰ سوالی بازی میکردیم، کتاب قصه میخوندیم، خاله از احکام مختلف برای دخترها میگفتن. بعد مدتی عروسک گل پنبه هم به جمعمون اضافه شد که با اجرای نمایش،شنیدن احکام از زبون عروسک برای بچه ها شیرین میشد. یه روزهایی هم ساعت نماز با خورا‌کی هایی که خود بچه ها تو پروژه ی آشپزی درست میکردند خوشمزه تر میشد. . پای ثابت برنامه های نماز این بود که هفته ای یکبار باهم به مسجدهای محل بریم و تو نماز جماعت شرکت کنیم. حتی یه بار بچه ها برای خادم مسجد که بهشون تذکر میداد، هدیه درست کردن و این اتفاق قشنگی رو رقم زد تا از رفتن به مسجد خاطره ی بدی پیدانکنند و علاقه شون حفظ بشه.🙃 . #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #چمرانی_ها #دختران_چمرانی #نماز_و_کودکان#تربیت_دینی #نماز_جماعت#مسجد

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

. برای علاقه مند شدن بچه ها به نماز چیکارکنیم؟ . ما راهکارهایی رو برای ایجاد علاقه مندی و حس خوب نسبت به نماز تجربه کردیم؛ . چیزی که همیشه سعی کردیم حسابی بهش پایبند باشیم، برگزاری نماز به صورت مستمر از پایه ی اول هست، البته بدون هیچ اجباری! فقط همینکه از همون اول زمان و ساعت خاصی برای این کار درنظر گرفته بشه، توذهن بچه ها میمونه و بزرگتر که بشن برای انجام اون آماده تر هستند. . تو ساعت نماز، بچه ها هرکدوم مسئولیت های مختلفی مثل جمع کردن میزها برای نماز، گفتن اذان، پهن کردن جانماز ها و مکبری و ... رو به عهده میگرفتند. . دخترها دوستانشون رو با کارت دعوت های دست ساخته خودشون که با جمله و حدیثی تزئین شده بود به کلاس دعوت می کردند. برای نماز نوبتی مهمون کلاس های هم میشدیم.😊 . بعضی روزها عمواعلایی در ساعت نمازجماعت حضور پیدا میکردن، برای بچه ها قصه میگفتند یا خاله ها میومدن و درباره خاطرات سن تکلیفشون برای بچه ها حرف میزدند. . اصولا بین دونماز برنامه داشتیم؛ مثلا ۲۰ سوالی بازی میکردیم، کتاب قصه میخوندیم، خاله از احکام مختلف برای دخترها میگفتن. بعد مدتی عروسک گل پنبه هم به جمعمون اضافه شد که با اجرای نمایش،شنیدن احکام از زبون عروسک برای بچه ها شیرین میشد. یه روزهایی هم ساعت نماز با خورا‌کی هایی که خود بچه ها تو پروژه ی آشپزی درست میکردند خوشمزه تر میشد. . پای ثابت برنامه های نماز این بود که هفته ای یکبار باهم به مسجدهای محل بریم و تو نماز جماعت شرکت کنیم. حتی یه بار بچه ها برای خادم مسجد که بهشون تذکر میداد، هدیه درست کردن و این اتفاق قشنگی رو رقم زد تا از رفتن به مسجد خاطره ی بدی پیدانکنند و علاقه شون حفظ بشه.🙃 . #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #چمرانی_ها #دختران_چمرانی #نماز_و_کودکان#تربیت_دینی #نماز_جماعت#مسجد

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن